به نام اولین عاشق که اوست
استاد میفرمایند: «در لیست کتابها و آنچه اینجا موجود است، بهصورت لوح و غیره، شروع آنها در هر زمان با نام عشق به خداوند است. آنچه در ابتدا میبینیم ایمان است و عشق که گویی ستون و پایه وجودی هر انسان از آن نشئت میگیرد؛ حتی موجودات پایینتر از انسان هم به آن نیاز شدید دارند. هر بعدی که قابل تصفیه است، وجود این مسائل لازم است و بایستی سرلوح ابتدای یاری ایمان و عشق باشد.»
با تفکر آغاز کردیم و آموختیم که چون هستیم، بیهوده نیستیم؛ پس باید خودمان چاره کار کنیم، مسئولیت امور و اشتباهاتمان را بپذیریم، حرکت کنیم، گوشهایمان را برای شنیدن و تشخیص فرامین عقل تیز کنیم و چشمهایمان را برای دیدن راه نمایان شده در حرکت، باز؛ آنوقت است که نقطه تحملمان بالا و بالاتر میرود، صفات گذشتهمان تغییر میکنند، همچون چشمه، جوشان میشویم و همچون رودی خروشان به ادامه مسیر میپردازیم و اینجاست که امر اول، همان که با تفکر شروع شده بود به بار مینشیند؛ اما این پایان، شروع دیگری را رقم میزند و تمام این رفتنها و رسیدنها برای یک هدف است و آن هم چیزی نیست به جز محبت، عشق و آنچه قدرت مطلق فرمود: «من میدانم آنچه شما نمیدانید.» اینگونه است که ختم وادیها این عبارت زیبا و پر مفهوم شد: «آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.» و با تمام وجود درمییابیم «تنها پیوند محبت، ما را به هم متصل نگاه میدارد» نهتنها ما انسانها؛ بلکه کل هستی و موجودات آن را.
در دانستن قدروقیمت عشق همین بس که اندکی بیندیشیم بیعشق کدام مادر 9 ماه سختی حمل فرزند را به دوش میکشید و پس از آن نیز، سختیهای بیشتر را؟! کدام پدر از آسایش و راحتی خود برای تأمین نیازها و خواستههای همسر و فرزندانش میگذشت؟! کدام آهوی مادر با شیر قویپنجه برای نجات فرزندش رودررو میشد؟! کدام پرنده مادر مدتها به شوق دیدار جوجهها، لانه را ترک نمیکرد؟!
آقای مهندس عزیز در وادی چهاردهم و نمایشنامه ادموند و هلیا به زیبایی نحوه آفرینش و اینکه اساس هستی عشق است را بیان میکنند و میفهمیم یکی از اساسیترین نیازهای بشر و کل هستی عشق و محبت است. ایشان میفرمایند: «همه سیستمها بدون عشق تبدیل به ربات میشوند، یکی از اساسیترین نیازهای بشر این است که کسی دوستش داشته باشد و به او فکر کند و در زمان سختی به یاریاش بیاید. از نبود عشق دچار پژمردگی، ناامیدی، افسردگی، وسواس و هزاران بیماری جسمی و روانی دیگر میشود و تنهایی و بیکسی بدترین رنج برای انسان است.»
در کنگره میآموزیم که همه ما مسافرانی هستیم برای حرکت از قهر به مهر و هر جلسه در کارگاه آموزشی از خداوند میخواهیم ما را در این مسیر یاری برساند؛ اما آیا خواستهای هست که تنها با دعا به ثمر بنشیند یا ناخالصی ای تنها به زبان پاک شود؟ مسلماً خیر؛ همانطور که در 13 وادی مراحل این سفر را آموختیم باید خودمان دستبهکار شویم. خاطرم هست روزی در پارک طالقانی با یکی از همسفران هم لژیونیام گرم صحبت از برکات لژیون استاد سردار بودیم و چند روزی بود که من از مسافرم کدورتی در دل داشتم، بعد از خداحافظی با دوست همسفرم ناگهان بخشی از نوشتار نگهبان جلسه در ذهنم مرور شد: «این سفر، سفری است از ظلمت به نور، از نادانی به دانایی، از حقارت به سرفرازی، از ترس به شجاعت، از کفر به ایمان، از قهر به مهر و درنهایت، از نفرت بهطرف عشق»
همان لحظه عقل به ندا درآمد که اگر ادعا میکنی مسافری هستی از قهر به مهر، مرد عمل باش و بیچشمداشت ببخش و بگذر تا از نفرت به عشق برسی، به عشقی عظیم. شاید در ابتدا عشق مخلوق برایت بسیار جذاب باشد و در ادامه محبت سایر انسانها و مخلوقات؛ اما همه اینها تمرینی هستند برای رسیدن به عشق عظیم خالق و در نهایت غرقشدن در عشق او. اینجا بود که به لطف استاد سردار دریافتم که ما حریف تمرینی یکدیگر هستیم و بهخوبی از پس این مرحله برآمدن بسیار نیکوست؛ زیرا دریچهای است بهسوی زیباترین بهشت که عشق خداوند است.
اما بروز عشق نیاز به بستر مناسب دارد. باید نوبتمان بشود تا زمین در اختیارمان قرار گیرد. چه زیباست بستر سرشار از عشق و ایمان کنگره و هزاران شکر، شکر، شکر که نوبتمان شد و این زمین در اختیارمان قرار گرفت و هزاران شکر دیگر برای توفیق دریافت جایگاههای خدمتی متعدد جانی، زمانی و مالی که باعث میشود این زمین پربار و بستر حاصلخیز را در اختیار سایر بندگان خواهان عشق و رهایی خداوند هم قرار دهیم.
نویسنده: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر خندان (عضو لژیون سردار)
رابط خبری: همسفر پروین رهجوی راهنما همسفر خندان (عضو لژیون سردار)
ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر خندان (عضو لژیون سردار) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
95