خداوند نور آسمانها و زمین است و نور در هستی فرمان میدهد. اگر نور نباشد حیات هم در زمین وجود نخواهد داشت. با هر طلوع خورشید یک فرصت جدید به انسان داده میشود تا زندگی کردن را بیاموزد و بزرگترین معجزه حیات، خود حیات است. سالها پیش که دیو اعتیاد بر زندگی من سایه افکنده بود و خود بیخبر بودم. من و مسافرم در سنین پایین با هم ازدواج کردیم و مسافرم دنبال رفیق بازی بود و تمام وقت خود را با دوستانش میگذراند تا دیر وقت بیرون بود و گاهی اوقات صبح به خانه برمیگشت. زمانی را به یاد دارم که باردار بودم و مسافرم با دوستانش برای مسافرت ۱۰ روز به شمال رفته بود و من اینجا تنها در خانه بودم. مسافرم قلیان و مشروبات الکلی را بهصورت عادی و علنی مصرف میکرد. فرزندانمان کوچک بودند و من با کولهباری از غموغصه و تنهایی بودم با بداخلاقیها، بدرفتاریها، بیتفاوتیها و کارهای ضدارزشی که انجام میداد، خیلی غمگین میشدم و هیچ امیدی به زندگی نداشتم. بهخاطر بچههایم تحمل میکردم و باز هم به لطف خداوند دلگرم بودم تا شاید معجزه و راهی در زندگیمان قرار گیرد. با همه کموکاستیهایی که در زندگیمان بود باز هم ادامه میدادم تا اینکه از بوی لباسها، ذرههایی از موادمخدر که به لباس و جوراب مسافرم چسبیده بود به اعتیاد او پی بردم، اوایل انکار میکرد که مال دوستانش است که مصرف میکنند؛ اما با گذشت زمان همهچیز برایم آشکار شد.
مسافرم تبدیل به یک انسان ۲ شخصیتی شده بود و اصلاً با من و بچهها وقت نمیگذارند مثلاً اگر مهمانی، عروسی یا جاییکه مجبور بودیم، میرفتیم و آن هم با نارضایتی بود و همینکه برمیگشتیم تمام خوشی آنجا را از دماغمان در میآورد و گاهی هم آنقدر بامحبت میشد که حال ما را بد میکرد، زندگی ما بین ۲ حالت خوبوبد بود. زمان میگذشت تا اینکه آسیبهای مواد روی جسم مسافرم تأثیر گذاشت و حالت فلج پیدا کرده بود و این قضیه خود او را هم از زندگی ناامید کرده بود و گریه میکرد و میگفت عمر من تمام شده و این بلایی بود که خودم با دستان خودم بر سر خود آوردم و نمیتوانم از این وضعیت خلاص شوم. مسافرم نیازهای مادی ما را تأمین میکرد؛ ولی در صورپنهان ما بسیار تخریب ایجاد کرده بود به طوریکه روح لطیف فرزندم آزار دیده بود و در خواب، کابوس مرگ پدرومادرش را میدید و با گریه و حالت لرز از خواب بیدار میشد و افسرده شده بود، شاید من هم مقصر بودم؛ زیرا به خاطر اعتیاد مسافرم گوشهگیر، بیحوصله و ناامید از زندگی شده بودم و این ضدارزشها مانند غباری بر روی فکر مرا پوشانده بود.
استاد امین در سیدی خانواده میگویند: در خانوادهای که پدر یا مادر اعتیاد دارند، فرزند آن خانواده مانند یک گیاه جوان است که به نور (محبت پدر یا مادر) برای رشد احتیاج دارد؛ اما به جای نور آفتاب، نور مهتاب دریافت میکند و در نتیجه فرزند رشد و انرژی مطلوب را نخواهد داشت. محبت و انرژی صحیح پدر و مادر موجب میشود تا پیوند محبت و بنیان خانواده مستحکم گردد. مسافرم از مصرف موادمخدر و همچنین ترس از اینکه دیگران و فرزندانمان به مصرفکننده بودن او پی ببرند، تصمیم گرفت که مصرف مواد خود را قطع کند و خداوند هم اذن ورود به کنگره را به ما داد و الآن مسافرم در حال سفر است و افتخار میکنم که به واسطه مسافرم با کنگره آشنا شدم تا بتوانم از آموزشهای ناب آن استفاده کنم. در پایان از مهندس دژاکام بنیانگذار کنگره۶۰، خانم آنی و خانواده ایشان کمال تشکر را دارم.
نویسنده و تایپ: همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه
- تعداد بازدید از این مطلب :
96