به نام نامی عشق
آنچه باور است محبت است، شاید به این معنی باشد که به هر آنچه باور و اعتقاد داریم، به واسطه آنها زندگی و موفقیتهای خود را پیگیری میکنیم؛ اگر بامحبت همراه نباشند و به محبت نرسند، فاقد ارزش و اعتبارند. آنها اعتقاد ما را به منزل مقصود میرسانند که در جهت خیر محض باشند و ما را به محبت برسانند.
انسانهایی که محبت ندارند و وجودشان از محبت و دوستداشتن دیگران خالی است؛مانند ظرفهای خالی هستند. اگر وجود ما همانند ظرف باشد، هرچه از علم و دانش و ثروت در درون این ظرف باشد، ولی محبت نباشد؛ یعنی اینکه خالی است و هیچ ندارد.
عشق و محبت مهمترین حس و بزرگترین هدیه خداوند به انسان در عالم هستی است. این محبت است که به زندگی مفهوم میبخشد و حتی بهنوعی کائنات را استوار و پابرجا نگه داشته است.
برای رسیدن به عشق؛ باید از کینه، حسادت، نفرت، انتقام و قضاوت؛ در یککلام از تاریکیها و زشتیها خالی شد تا بتوان به عشق و محبت رسید.
افکار منفی و ضد ارزشها، دشمن محبت هستند و هر وقت میآیند محبت را از وجود ما خارج میکنند. عکس آن هم صادق است. هر وقت محبت میآید، افکار منفی و ضد ارزشها از شهر وجودی ما خارج میشوند.
محبت، عنصری الهی و از خالصترین عناصر است و در کنار ناخالصیها جای نمیگیرد و برای رسیدن به آن راهی جز کسب معرفت، علم و آگاهی و رسیدن به دانایی در کنار تزکیه و تصفیه وجود ندارد.
عشق و محبت، افکار و اندیشهها را پاک و زندگی را برای انسان آسان و توأم با آرامش مینماید. عشق، یعنی گذشتن از خویشتن و فقط و فقط دیدن خوبیها است. محبت، عصاره جان است. آیا میتوان از این عصاره به دیگران بخشید؟
اگر کسی توانست از این عصاره به دیگران ببخشد و این گونه گذشت کند، آن وقت است که میتوان گفت عاشق است. عشقورزیدن و محبت نمودن بدون چشم داشت، مصداق واقعی روی گدازههای آتش راهرفتن است، آن هم با پایبرهنه.
محبتکردن به لمس و سخن نیست، محبت درسی است که آغاز و پایان مشخصی ندارد. عشق و محبت تقریباً معنای مشابهی دارند. عشقی که پایان محبت باشد، عشقی پایدار خواهد بود.
چون میدانیم که پایه محبت، معرفت؛ یعنی شناخت و دانایی است و تفاوت عشق و محبت در این است که عشق به مفهوم خاص؛ ولی محبت به مفهوم عام است. از اوج محبت، عشق زاده میشود.
در هستی برای هر موضوع مثلثی وجود دارد و مثلث عشق شامل سایهها، جاذبه و حس است؛ یعنی برای عشقورزیدن و محبت، ابتدا باید سایهای وجود داشته باشد و وقتی این سایه وجود داشت، از خود جاذبهای ساطع میکند و این حس است که گیرنده این امواج است و بعد از گرفتن حس، عشق ایجاد میشود.
ما سه نوع عشق داریم: عشق مخلوق به مخلوق، یا انسان به انسان. عشق بعدی، عشق مخلوق به خالق و آخرین مرحله، عشق خالق به مخلوق است.
در مورد عشق خالق به مخلوق، میتوان گفت: دروازه ورود به رحمت خداوند، قلب انسانها، موجودات و کل هستی است. از پلههای رسیدن به عشق خالق، عشق بلاعوض به مخلوقین اوست. اما در مورد عشق خالق به مخلوق که آخرین مرحله عشق است و برای رسیدن به این مرحله، بایستی مرحله اول عشق و مرحله دوم عشق را در کف داشته باشید.
در این مرحله فرد به جایی میرسد که صد جان هم داشته باشد، همه را به عاشق و یا قدرت مطلق، پیشکش میکند. همه هستی را دوست دارد، بدون آنکه سعی و تلاش و کوشش کند که دوست بدارد. در صلح خواهد بود، بدون آنکه سعی و تلاش و کوشش کند که در صلح باشد.
تو در انسانها خودت را میبینی و میخواهی هرچه داری به آنها بدهی و کمک کنی تا آنها از گذرگاههای سخت عبور کنند تا به صلح و آرامش و یا جایگاه اصلی خودشان برسند.
پس برای اینکه بتوانیم به عشق سالم و پایدار دست بیابیم، باید ابتدا محبت ایجاد شود؛ زیرا پایه محبت، دانایی و شناخت است.
انسانی که به دانایی و شناخت میرسد، مرتکب خطا و اشتباه نمیشود و محبتی که از راه شناخت به دست بیاید، تبدیل به نفرت و کینه نمیشود و عشق سالمی را به دنبال خواهد داشت.
نویسنده: راهنما همسفر مهری
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی رهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
195