English Version
This Site Is Available In English

رنج می‌تواند تبدیل به گنج شود

رنج می‌تواند تبدیل به گنج شود

نیرویی که به انسان در برابر سختی‌ها و مشکلات و مسائل عظیمی که برای انسان پیش می‌آید به انسان کمک می‌کند نیروی محبت درونی خودش است. معمولاً وقتی اتفاق‌ یا مشکلی رخ می‌دهد که به انسان ضربه وارد می‌کند این اتفاق می‌تواند؛ سازنده باشد و باعث جهش انسان بشود. اصولاً فرآیندهای جداسازی و از مرحله‌ای به مرحله دیگر رفتن باعث تکانه شدید می‌شود و هر انسانی بر اساس اندوخته درونی خودش با این مسئله روبرو می‌شود.

   خداوند در قرآن می‌فرماید: که زمین و آسمان را آفرید و هفت آسمان را بنا کرد و با علم خود بر آنها احاطه دارد این یکی از آیات قرآن است آسمان رادر هفت طبقه بنا کرد خوب؛ باید ببینیم در هر آسمان با آسمان دیگر چه تفاوتی وجود دارد؟ چه تفاوتی بین ساکنین طبقه اول و ساکنان طبقات دیگر وجود دارد؟ چه‌چیزی تعیین می‌کند که یک موجودی در طبقه پنجم باشد و یا در طبقه هفتم قرار داشته باشد؟ چه تفاوتی بین این دو موجود است؟ چه‌چیز تعیین‌ کننده است ما می‌گوییم؛ درجه تکامل این جواب کوتاه قضیه است.

درجه تکامل یا درجه خلوص. درجه خلوص یک موجود؛ وقتی زیاد می‌شود ارزش او هم زیاد می‌شود مثل: اورانیوم که هرچی درجه خلوص آن بالاتر برود ارزش بیشتری دارد.مثلاً؛ طلا هم هرچه خالص‌تر باشد قیمت آن هم بالاتر است. وقتی یک چیز خالص می‌شود دو کاربرد دارد، هم در جهت تخریب کاربرد پیدا می‌کند. مثلاً؛ از اورانیوم برای ساخت بمب استفاده می‌شود هم در جهت مثبت کاربرد دارد که برای تولید برق می‌توان از اورانیوم استفاده کرد بستگی به کاربری دارد که ما از آن استفاده می‌کنیم.

محبت هم همین‌طور است؛ تفاوت مخلوق طبقه‌چهارم با مخلوق طبقه‌پنجم همان درجه خلوص مخلوق است. برای اینکه خلوص یک چیز بالا برود؛ باید یک مراحلی را طی کند مثلاً: برای خالص شدن طلا باید حرارت ببیند تا ذوب شود و ناخالصی‌ها از آنچه جدا شود و برای اورانیوم که با چرخش خیلی سریع خالص شدن آن امکان‌پذیر است.

ولی برای خالص شدن انسان،انسان باید آزمایش‌های خیلی‌زیاد را بگذراند حرارت و سوختن را تحمل کند و با تحمل درد و رنج بسیار این فرایند جداسازی و خالص شدن اتفاق می‌افتد راه دیگری هم وجود ندارد. اگر توجه کنید همه بزرگان حتی پیامبران درد و رنج بسیاری در زندگی داشته‌اند کسانی که قدرت تخریب زیادی هم داشتند مثل: هیتلر آنها هم درد و رنج بسیاری در زندگی داشته‌اند وقتی نگاه می‌کنیم؛ می‌بینیم که از دوران کودکی فقر، تنهایی، یتیمی و سختی‌ها را تحمل کردند. همانطور که خیلی‌ها می‌خواستند در کودکی چنگیزخان را به قتل برسانند، خیلی‌ها می‌خواستند« حضرت محمد صلی الله» را هم به قتل برسانند ولی؛ نتیجه کاملاً متفاوت است می‌بینید هر دو با رنج همراه بودند ولی، تفاوت‌های زیادی با هم دارند تفاوت اصلی در فرق نگاه است.

یک غم بزرگ می‌تواند انسان را به بالاترین نقطه یا به پایین‌ترین نقطه سوق بدهد. رنج می‌تواند تبدیل به گنج شود یا می‌تواند تبدیل به بزرگترین مصیبت شود بستگی به نوع نگاه هر انسانی دارد ولی؛ این رنج برای خالص شدن الزامی است. وقتی نوع نگاه به درد و رنج تغییر کند وضعیت تغییر می‌کند مثلاً؛ استادامین می‌گویند: خودم قبل از اینکه این موضوع را درک کنم؛ زمان سختی‌ها خود را قربانی می‌دانستم و همیشه می‌گفتم: چرا من؟ چرا برای من باید این اتفاق رخ بدهد؟ ولی وقتی این موضوع را درک کردم چراها برای من حذف شد. در زمان درد و رنج هر انسانی احساس متفاوتی می‌تواند داشته باشد مثلاً؛ بعضی خود را بی‌لیاقت تصور کنند، بعضی احساس گناه و بعضی احساس عدم امنیت می‌کنند هر کدام از این احساس‌ها می‌تواند به وجود بیاید

انسانی که می‌تواند از این رنج‌ها عبور کند و جواب درست را پیدا کند به مرحله بعدی صعود پیدا می‌کند، جهش پیدا می‌کند و در فرآیند خالص‌سازی، این درد و رنج را تبدیل به یک ابزار قدرتمند برای خودش و برای دیگران می‌کند ولی؛ اگر نتواند به این سؤالات جواب درستی بدهد یا وسط راه می‌ماند یا به سمت تاریکی می‌رود و به دنبال منفعت خودش می‌رود و این درد و رنج تبدیل می‌شود به یک سلاح مخرب برای خودش و برای دیگران پس هرکدام از این‌ها می‌تواند اتفاق بیفتد؛ چیزی که در اینجا به انسان کمک می‌کند تا جواب درست و راه درست را پیدا کند جهان‌بینی و بالا بردن دانش در مورد هستی و در مورد خود آدم است به هر صورت این کار بسیار سخت و مشکل است. ثروت هر انسان، محبتی است که دردرون قلب او است بدون تردید هرچقدر این محبت بیشتر باشد انسان ثروتمندتر است.

خالص‌سازی و خلوص برای سقوط و یا صعود لازم است. در هر دو حالت رنج به عنوان چاشنی و خرج این‌کار است خرج برای پرتاب شدن و یا خرج برای انفجارحالا کدام یک؟ برای هر کدام یک سنتی است که اتفاق می‌افتد کاری که انسان باید انجام دهد؛ بالا بردن دانش خودش است. وقتی یک تغییر می‌خواهد اتفاق بیفتد؛ بین مراحل طبقات مثل: بازی کامپیوتری می‌ماند شما در بازی وقتی می‌خواهید وارد مرحله چهارم بشوید باید دیو مرحله سوم را شکست داده باشید دیو هر مرحله، میزان سنجش خلوص هر انسانی است. محبت، همان باران رحمت و یا آبی است که به درجه خلوص رسیده است آب خالص مانند؛ آبی که مثل اشک چشم می‌ماند آب چشمه خالص به خاطر خلوصش است که شفاف است و شما می‌توانید کف چشمه را ببینید.

حالا چه آزمونی باید انجام شود تا انسان به مرحله بالاتر راه پیدا کند اصولاً هر انسانی که بخواهد محبت را عمیقاً درک کند و محبت را عمیق‌تر بشناسد باید نابودی را تجربه کند باید شکست بخورد در آن مرحله باید شکست بخورد و آن محبتی که داشته از او گرفته بشود، کاملاً تهی بشود و تخلیه شود بعد مرحله ساختن انجام می‌شود تا صعود پیدا کند و به سمت عیار بالاتر برود برای رفتن از مرحله محبت کم به مرحله محبت بالاتر تخریب ساختار شرط لازم است. ولی، شرط کافی نیست شرط کافی دانش و جهان‌بینی است که کمک می‌کند فرد از آن خرابی جان سالم به در ببرد چون، ممکن است خراب شود و دیگر درست نشود یا خراب شود و در جهت بدی بیفتد.

وقتی شما می‌خواهید به یک محبت بالاتری برسید یک موانعی جلویتان سبز می‌شود. مثلاً؛ وقتی به یک‌چیزی که دلبستگی دارد بخواهند آن را از انسان بگیرند؛ انسان اول ممانعت می‌کند، اصرار می‌کند که آن را ندهد حتی التماس می‌کند برای نگه داشتنش اگر بخواهد به التماس کردن ادامه بدهد شخصیتش از بین می‌رود ولی وقتی جواب نگرفت گاهی کاری معکوس انجام می‌دهد روی آن چیزی که از دست داده است عیب و ایراد می‌گذارد این‌ها هر دو، دو روی یک سکه است هر دوی این کارها مکمل هم هستند. اگر کسی بخواهد محبتی را که می‌خواهد بشناسد و بخواهد خالص شود وقتی با مانع روبرو می‌شود اگر بخواهد از مانع عبور کند باید از هر دو این حالت عبور کند نه التماس کند و نه اینکه انزجار داشته باشد هر دو تای این‌ها مثل؛ هم هستند اینکه می‌گویند: عشق به نفرت تبدیل شده این عشق نبوده که به نفرت تبدیل شده چیز دیگری بوده که ما اسم آن را عشق گذاشتیم از اول هم عشق نبوده بلکه خواستن و جاذبه بوده تمایل شدید بوده است خواستن و داشتن عشق نیست.

عشق، وقتی می‌گویند به صوت و کلام نیست یعنی این‌ها معنی عشق را نمی‌دهند؛ اینکه من چیزی را داشته باشم این معنی را نمی‌دهد که من عاشق آن هستم اینکه من به چیزی بچسبم معنی دوست داشتن نیست گاهی برای اینکه چیزی را دوست داشته باشی باید آن را رها کنید بعضی اوقات انسان فکر می‌کند وقتی چیزی را دوست دارد باید آن را محکم بگیرد اما؛ این دوست داشتن نیست، تملک است وقتی انسان یکی را می‌خواهد و می‌خواهد او را داشته باشد اگر کسی پیدا شود که بین شما و آن فرد مانع شود هر حسی که به شما دست داد بدانید محبت و عشق شما از همان نوع است اگر عصبانی شدی، ناراحت شدی و هر حسی که به تو دست داد آن دوست داشتن از آن نوع است وقتی می‌گویند: هر چیز را با ضدش می‌شناسیم یعنی؛ همین که ما دوست داشتن واقعی را از رقیب می‌شناسیم و رفتاری که با رقیب خود داشته باشیم یعنی؛ همان معنای محبت که در وادی چهاردهم راجع به آن صحبت می‌کنیم در مرحله محبت اگر بخواهد رشد و ارتقاء پیدا کند اول باید به مرحله نابودی وارد شود.

من خودم وقتی توانستم این‌کار را انجام بدهم به آرامش رسیدم اگر کسی می‌خواهد به درجه خلوص دوست داشتن برسد این موانع وجود دارد. می‌تواند وقتی با آن روبرو شد انتخاب درست را انجام دهد. البته، سختی زیادی وجود دارد ولی چیزی که به دست می‌آید؛ بهایی ندارد نمی‌توانیم روی آن قیمت بگذاریم آن احساسی که در انسان به وجود می‌آید قیمت ندارد در این مسائل باید ببینید چه‌چیزی برای طرف مقابل مفید است. من چه می‌خواهم مهم نیست، او چه دوست دارد مهم است، برای او چه چیزی مهم است؟

اگر موانعی وجود دارد باید موانع را حل کنیم، باید کمبودها را برطرف کنیم نه اینکه برایش جایگزین پیدا کنیم. ما در کنگره یاد گرفتیم که باید به آغوش خانواده خود برگردیم و اگر با خانواده خود مشکل داریم باید مشکل و موانع را برطرف کنیم نه این‌که به جای آنها جایگزین پیدا کنیم این یک حرکت اشتباه است و کس دیگری را نباید جایگزین کرد نشانه جایگزین این است؛ این‌که به آن آدم قفل می‌شوید وابستگی شدیدی به وجود می‌آید جایگزین‌ها به ما کمکی نمی‌کند.

نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
رابط‌خبری:همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
ارسال: همسفر اسما رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان

 

 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .