شاگرد میگوید؛ بسیار دلتنگ هستم و برای حل مشکلات کوشش میکنم. استاد میگوید؛ شما دلتنگی نکنید محبت به لمس و سخن نیست؛ محبت درسی است که حتی انتها، آغاز مشخص و پایانی ندارد. اینکه شاید در کل عقل ما اختلالاتی رخ داده؛ برای ما روشن بوده و هست که محبت و علاقه انسانها به یکدیگر به بیان نیست بلکه بیشتر به انجام عمل است، ما همه را دوست داریم و در راه حق آنها را راهنمایی میکنیم خوشحال هستیم که مشکلات چهره خود را با کوشش شما به همه نشان میدهد این روزنهها را کشف و در پیشبرد کار سعی و کوشش بنمایید، مطمئن باشید که راه شما، راه مستقیم و با هدف شما همسو خواهد شد، ما همیشه برای دو موضوع کار میکنیم؛ چگونگی یا نحوه آن و دیگری مدت، شما هر دو را دارید و در چگونه شدنها تلاش بیشتری مبذول بدارید، با تمام وجود به کوشش خود ادامه دهید خوب است شما هم در آینده با آگاهی بیشتری حرکت خواهید نمود، در آینده به هدفهای نیکویی دست خواهید یافت مراقبت از روح و روان خود خوب است جسم شما هم نیاز به مراقبت دارد؛ برای باورها ارزش نیست.
شاگرد میگوید برای باورها ارزش نیست؟ من متوجه منظور شما نشدم آیا منظور شما این است که اگر من باور داشته باشم دزدی و دروغ بد است؛ ولی آن را انجام بدهم این باور من هیچ ارزشی ندارد؟ میگوید؛ برای باورها ارزش نیست چیزی که ما همه باور داریم که مثلاً فلان دین را داریم، باور داریم دروغگویی بد است، باور داریم غیبت بد است، باور داریم جنگل را خراب کنیم بد است؛ ولی خودمان این کارها را انجام میدهیم برای اینکه مسئله را خوب درکش کنیم، باور را یک مثلث در نظر بگیریم؛ یک ساق مثلث باور، یک ساق انجام باور و قاعده مثلث ارزش باور است. دروغگویی بد است؛ ولی دروغ میگوییم و همه اینها جالب است برای دیگران بد است برای ما بد نیست و انجامش میدهیم غیبت کردن بد است باور داریم؛ ولی غیبت میکنیم توهین به دیگران بد است؛ ولی خودمان به دیگران توهین میکنیم.
مشکل اکثر انسانها این است که موضوعی را باور دارند یا قادر نیستند انجام بدهند یا نمیخواهند انجام بدهند. باور زمانی ارزش پیدا میکند که این مثلث ما کامل شود و ساقهای آن بسته شود. استاد میگویند؛ آفرین، همین است شاگرد میگوید برای باورها ارزش نیست متوجه منظور شما نشدم آیا منظور شما این است؛ اگر من باور داشته باشم دزدی و دروغ بد است ولی آن را انجام بدهم برای این باور من هیچ ارزشی وجود ندارد. ما یکسری چیزهایی باور داریم ولی انجامش میدهیم ارزش ندارد؟ استاد میگوید مرحبا حالا اگر سخنی دارید سخنتان را مطرح کنید شاگرد میگوید؛ من ندانسته و برون فکر تصمیماتی را در زندگیام میگرفتم و پیرامون آن تصمیمات مشکلاتی بهوجود میآمد که جز ضرر و تخریب چیز دیگری برایم به ارمغان نیاورد و کسب و کار خود را دچار مشکلات متعددی نمودم؛ ولی امروز میدانم بدون تفکر و برنامهریزی انسان قادر است برای خودش مشکلآفرینی کند.
گاهی اوقات تصمیماتی در زندگی میگیریم که فقط بر مبنای احساساتمان است و منطقی نیست؛ ولی گرفتار مشکلات متعددی میشویم. مشکلات را انسانها برای خودشان درست میکنند. دو نفر ممکن است رفیقهای خیلی خوبی برای هم باشند؛ ولی شریک خوبی نیستند، رفیق خوب بودن با شریک خوب بودن با هم متفاوت است شما میتوانید با هم ۳۰ سال رفیق باشید؛ ولی اصلاً شریک خوبی برای یکدیگر نباشید یا ممکن است خواهر و برادر خوبی باشید ولی شریکهای خوبی نباشید؛ پس اگر میخواهید که رفیق شما دوست شما باشد و برای شما بماند در معامله و کار با او شریک نشوید؛ اگر میخواهید خواهر و برادرتان برای شما بماند با آنها شریک نشوید چون شریک شدن خواهر و برادر در کار بعداً ممکن است برادریشان از بین برود معمولاً میرود و من تجربه کردم.
مشکلاتی که ندانسته انسان برای خودش انجام میدهد، کارهایی که تخصص ندارید نباید وارد شوید؛ اگر میخواهید یک زمانی شریک بشوید؛ اول شرایط را در نظر بگیرید هدف از شراکت را بدانید، چشماندازش را بدانید، مسئولیتها را بدانید تقسیمبندی کنید؛ باید اعتمادبهنفس و اعتماد به طرف داشته باشیم، سود و سرمایه چگونه تقسیم میشود را بدانیم، تمام مسائل در نظر گرفته شود؛ اگر بخواهیم با هم شراکت کنیم و برایتان مشکلی بهوجود نیاید باید همه چیز مشخص شود. منظور ما این است در خیلی کارها میتوانیم تصمیماتی بگیریم و این تصمیمات به ضرر ما میشود یک رشته تحصیلی دوست ندارید؛ ولی میروید به گمان اینکه نان و آب دارد. کار میکنیم، پولدار میشویم، تحصیل هیچوقت پول نمیآورد شما اگر فکر میکنید با تحصیل پول در میآورید نه، یک بخور و نمیری در میآید؛ ولی پول در نمیآید این است که من در اثر ندانستن تصمیماتی در زندگی اتخاذ کردم و پیرامون خود کارهای اضافه را بهوجود آوردم که جز تخریب چیز دیگری نداشت، هر وقت میخواهیم معامله کنیم، ماشین، زمین یا خانه بخریم، هر چه میخواهید بخرید در بنگاه معاملاتی آن معامله را که انجام میدهید آن بنگاه میخواهد کمیسیون بگیرد، میخواهد حتماً این کار انجام شود پس بنابراین به حرفهای بنگاهدار هم اعتماد نکنید، معاملهای که انجام میدهید باید خیلی قوی باشید بین خودتان میخواهید معامله کنید؛ حتماً باید بنویسید مکتوب کنید. چیزی که برایمان به ارمغان میآورد کسب و کار خود را دچار مشکلات متعددی کردهایم چون ما بعضی کارها را نمیدانیم، میخواهیم انجام بدهیم مشکل برای خودمان بهوجود میآید، به عناوین و شکلهای مختلف، پس اگر قبل از هر اقدامی تفکرات لازم را انجام بدهیم میتوانیم مشکلات را برای خودمان بهوجود نیاوریم؛ ولی امروز میدانم بدون تفکر و برنامهریزی انسان قادر است خودش برای خودش مشکلآفرینی کند.
بدون تفکر و برنامهریزی خودش برای خودش مشکل درست میکند. استاد میگوید؛ درباره مسائل یاد شده گذشته، تلاش و کوشش داریم که همه آن ارقام از ارزش بیفتد و در کار و مشاغل آینده، بندی وجود نداشته باشد؛ اما در اقدامات شما هم تعمق مینماییم که صفحه روشن گردد، شما در بعضی مسائل قدری کم دارید مثل نیرو و سرعت میگوید؛ بعضی مسائل را در گذشته برایتان گفتهایم که تلاش و کوشش کنید که اینها جبران شده، مسائل روشن و آینده و مسیرتان مشخص شود؛ ولی شما قدری کم دارید یکی نیرو کم دارید و یکی سرعت، ببینید سال ۱۳۷۲ من هنوز دارم مصرف میکنم، مصرفکنندگی فقط کارتنخوابی که نیست من چه بسا کارم در مصرف به جاهای باریک هم رسید؛ ولی مسئله خیلی حائز اهمیت است در آن موقع مصرفکننده بودم نیرو کم داشتم، شخص مصرفکننده نیرو کم دارد یکی هم سرعتعمل، به سرعت نمیتواند کارهایش را انجام بده خیلی کند است اصولاً مصرفکننده کند است؛ البته ما با مشورت این موضوعات را عرض میداریم تزکیه نفس ما اشکال دارد؛ اما مانع ادامه هدفتان نمیشود یک جایی استاد میبیند؛ شاگرد هنوز مصرفکننده است در ذوقش نمیزند اصلاً نمیگوید، به صورت غیرقابل مستقیم میگوید یکی نیرو کم دارید، ببینید علتش چه چیز است البته ما با مشورت این موضوعات را عرض میداریم تزکیه نفس شما اشکال دارد؛ اما مانع ادامه هدفتان نمیشود مشکلاتی از نظر کل است؛ ولی این مشکلات مانع نمیشود که هدفتان را دنبال نکنید در بعضی فریضهها شما قدری کاهلی مینمایید؛ صبح زود پا شدن، کار کردن و استراحت کردن اصلاً در برنامهریزی روزانه مشکل دارید؛ باید اینها را برطرف کنید.
شما را از اکنون، اشخاصی در وجود خود قبول نمودهاند پس باید در همه امور همه آن چه که شما را به جلو میراند قیمت بدهید آنچه که شما را به جلو میبرد باید قیمت بدهید یکی درمان اعتیاد بود و یکی خیلی مسائل دیگر بود تا به مکان خود نزدیک شوید ما هر کدام جایگاهی داریم؛ باید به جایگاه خودمان نزدیک بشویم. ما شما را بیدار نمودیم معلم بیدار میکند، استاد بیدار میکند که ابتدا به امر کارهای سودمندی انجام بدهید و از هیچ موضوعی ترس به خود راه ندهید کسی که در صراط مستقیم باشد ترس به خودش راه نمیدهد تا در بازگشت، آن چیزی باشید که هم خود و هم خواست عقل شماست؛ یعنی در بازگشت، بعد از مرگ جوری باشد که عقل پذیرا است، شما خیر را دارید باید در همه امورات دست به کاری که موظف میباشید ببرید؛ اگر سؤالی دارید بپرسید. شاگرد میگوید؛ شما خود نیک میدانید که من در اثر برداشتهای غلط از زندگی و نداشتن استاد و یا راهنما، واقعاً استاد و راهنما مهم است که ما را راهنمایی کند بعضی اوقات در خانواده بزرگ شدهایم ولی چیزی نبوده فقط خانواده بوده خانوادهای که هدفمند بوده، نبوده بچهها همینطوری بزرگ شدهاند برنامهریزی خاصی نبوده که هدفمند باشد استاد نبوده همینطوری هم که پرورش پیدا کردیم با شلاق بوده، این است که استاد و راهنمایی که انسان را هدایت کند خیلی مهم است.
شما الان در کنگره راهنما دارید شما را هدایت میکند این را بخور، این را کم کن، این را اینجوری زیاد کن، راه را به ما نشان میدهد، وای به روزی که استاد و راهنما نداشته باشیم شما نیک میدانید که من در اثر برداشتهای غلط از زندگی و نداشتن استاد یا راهنما با وجود کار و تلاش شبانهروزی خود را به درون ظلمت بردم حالا که کورسوی از نور به فضل خداوند رویت شده که به درستی دلیل آن را نمیدانم که چرا برای من چنین استادانی مهیا شده که در تصورم نمیگنجد؛ بنابراین برای نزدیک شدن به هدف تعیینشده هر دستوری که لازم است بفرمایید تا انجام بدهم خب مسئله داشتن استاد و مربی خیلی مسئله مهمی است؛ اگر برای انسانها استاد نباشد انسانها خودشان را نابود میکنند اگر انسانها بدون استاد باشند خودشان را به آتش میکشند این استاد و راهنما است که انسان را هدایت میکند راه را به ما نشان میدهد و راه را از چاه نشان میدهد.
از روی یک حساب و کتاب برای همه ما استادانی تعیین شده است. به کنگره میآییم نه پولی از ما میگیرند و نه چیز دیگری، به ما استاد و راهنما میدهند مکان میدهند و ما باید از این امکانات استفاده کنیم. استاد میگوید؛ ما شما را دوست داریم و محبت شما باعث مسئولیت بیشتر ما و شما میشود، در ارتباط ما با شما هیچ اجباری نبوده و اگر دستوری بوده یا حکمی باشد دیگر به آن راهی که باید بروید به گونهای دیگر میشود که درست نیست؛ بایدها وجود ندارد مگر اینکه انسان خودش مرز بگذارد. میگوید؛ ارتباط ما با شما هیچ اجباری نیست در مسئله آموزش باید هیچ اجباری نباشد، زمانیکه شاگرد وارد لژیون میشود هیچ اجباری نیست میتواند برود خودش داوطلبانه میآید؛ اگر داوطلبانه باشد خوب است، هر کس به این سرا میآید نانش دهید از ایمانش نپرسید، کنگره کسی را مجبور نمیکند کمک مالی انجام دهد همه چیز در کنگره داوطلبانه است. ما هرگز مسئله زور را القاء نمیکنیم، این تسبیح شدن را آرام و راحت میگذارد تا در اجرای هدف، کوشش و پشتکار داشته باشد. کاروان یک مقصدی دارد تو مشخص میکنی، شاگرد میگوید؛ علاقهمندم از جهان دیگر بگویید. شما اگر آنجایی هستید و حرکتی نکنید جسم شما ناتوان و متلاشی میشود و از بین میرود؛ اما آنجا در حالتی که بخواهید باشید هیچ تغییری نمیکنید نه کم و نه زیاد میشوید و این یک فرق است. شاگرد میگوید؛ اگر مطلبی لازم است خودتان بگویید اگر امکان دارد کمی از نگهبان بگویید نگهبان یعنی چه؟ استاد میگوید؛ نگهبان یعنی ساختن. ما در جلسات نگهبان داریم کنگره نگهبان دارد. نگهبان با رئیس فرق میکند در کنگره نگهبان رئیس کنگره نیست حافظ کنگره است. در هر دو حالت ساختن است یکی ساختن خود و دیگری ساختن دیگران که با هدف شما همجهت خواهد شد اینها کمی سخت و دشوار است و برای هدفهای بعدی خود را آماده کنید تا خود را نیابید دیگران را کِی بیابید.
تا زمانی انسان نتواند خودش را پیدا کند، چه زمان میتواند دیگران را پیدا کند؟ ما گاهی اوقات خودمان را گم کردهایم و پیدا نمیکنیم؛ اگر خودمان را پیدا کردیم آرام میشویم مانند اینکه یک وسیله را گم کردهایم تا پیدا نکنیم آرام نمیگیریم. ما هم زمانیکه مصرفکننده بودیم خودمان را گم کرده بودیم الان که درمان شدیم خودمان را پیدا کردیم. هر قدر که میتوانید باید بدانید؛ برای دانستن قدرت فکر لازم است تفکر خیلی مهم است که چه چیز میدانی و چه چیز نمیدانی زمانی یک چیزهایی میدانید که اصلاً به کار نمیآید، شاگرد میگوید؛ من در اثر ورود به جهان معنویت دیگر برای مال دنیا ارزشی قائل نیستم؛ بلکه این معنویات است که ارزش دارد و من در کسب دانستهها هستم و به مال دنیا میخندم. استاد میگوید؛ شما تاجر نیستید اما اگر کاروان با همه تجهیزات برود و ماهها و هفتهها در گرما و در آفتاب کالای خود را حفظ کند ولی بسیار ناچیز به فروش برساند چه میشود؟
باید در فکر خرید، برگشت راه، حمله دزدان و موج شترها باشد؛ باید همه چیز را خوب مطالعه کند تا استخوانهای کاروانیان در بیابان باقی نماند. شما تاجر نیستید اگر کاروان شما ماهها و سالها برود و کالای خود را بسیار ناچیز بفروشد و بگوید پول چرک دست است؛ حالا چه میشود؟ باید به فکر برگشت هم باشد؛ بنابراین مادیات در زندگی نقش بسیار مهمی دارد. شما یک مغازهدار هستید همانطور که نباید جنس گران به مردم بفروشید نباید جنس هم مجانی بدهید. یکی از پایههای اساسی زندگی مادیات است، ما یک سقف میخواهیم لباس میخواهیم؛ بنابراین پول مهم است همانقدر که معنویات مهم است مادیات هم مهم است؛ ولی افراط و تفریط خیلی بد است. افراط هم در مادیات سم است هم در معنویات سم است. ممکن است کسی برای تزکیه چهل روز را روزه بگیرد؛ ولی اگر تمام سال را بخواهد ریاضت بکشد افراط و غلط است، ما باید حافظ توان مالیمان باشیم. زمانیکه انسان پول دارد میتواند به بقیه کمک کند.
شیخ امام احمد غزالی در مسجد صحبت میکرد یک نفر آمد و گفت کاروانتان از شهر ری آمد و خیلی سود کرده گفت خوب است، یک نفر دیگر آمد و گفت گله اسب آمد گفت بسیار خب، بعد مردم میگویند؛ این چهجور شیخی است که مدام دنبال پول است چقدر پولدوست است، بعد از مدتی میآیند نزدش و میگویند؛ فلان جا مشکل به وجود آمده، میگوید خب این مقدار پول را بدهید، مقداری آرد به فلان روستا بدهید. زمانیکه تجارت دارد میتواند به بقیه کمک کند؛ اگر نداشت نمیتوانست کمک کند. یک نفر پولدار و کارآفرین است مردم میگویند دزد است، نه این طور نیست آن یک فرد کارآفرین است. هر انسانی که بخواهد با رنجهای وارده میدان جنگ را رها کند و هر سرداری دوست دارد که طرف مقابلش عقبنشینی کند شیطان هم دوست دارد که انسان عقبنشینی کند؛ ولی باید بداند که جنگ بدون خونریزی معنایی ندارد از سختیها نباید عقبنشینی کنیم. شاگرد میگوید؛ آیا من سخت در اشتباه هستم و با این فکر میخواهم از میدان نبرد فرار کنم؟
متشکرم که مرا آگاه کردید؛ پس چگونهاند انسانهایی که نیرنگ و تزویر را برای گردآوری مال دنیا در دستور کار خود قرار میدهند. استاد میگوید؛ قدرت مطلق به همه چیز آگاه است آنان که به ظاهر پیشهای جز تزویر ندارند آتش و سوختن درونی را دوباره تجربه خواهند کرد. شاگرد میگوید؛ عجب روزگاری است هر روز انسانی را به طریقی کلاهی سرش میگذارند و مراقب میشود که دیگر کلاه سرش نگذارند؛ اما روز بعدی کلاهی میگذارند که کاملاً با کلاه قبلی متفاوت بود استاد میگوید؛ حرفهای شما به دل مینشیند به همین سبب است که تعمق میکنیم که کلاه بزرگ دستار بر سر مینهد من نمیخواهم سختیهای پیش روی شما را بگویم نتیجه خوبی ندارد؛ اما در سکوت و تنهایی میسر میشود؛ باید قدرت جسم و روح را میزان نمایید، جسم و روان باید با هم میزان شوند مانند سوار و سوارکار میزان باشند؛ باید تحرک لازم را داشته باشیم که به نتیجه مطلوب برسیم. سرما سخت است و تحمل آن دشوار و سختیها در پیش رویت است و باید آزمایش شوید و ما از تحمل شما در برابر سختیها راضی هستیم و این قدرت حرکت امواج شما را دو یا بیشتر مینماید. نیروهای نابکار اطراف شما جهت خاموش نمودن شما فعال هستند، ستونهای تو خالی فرو میریزند؛ چون از داخل خالی هستند و فرو میریزند.
نگارش: همسفر سودابه و همسفر زهرا رهجویان راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
گردآوری: رابط خبری همسفر سودابه رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
104