شرکت کردن در جلسات آموزشی و در جاهایی که باعث پیشرفت ما میشود؛ باید اذن و اجازه آن صادر شود و این موضوع روزی هرکسی نمیشود؛ پس باید قدر این نعمت را بدانیم که در این مکان مقدس، یعنی کنگره۶۰ قرار گرفتهایم. در حقیقت موضوع یادگیری جهانبینی در کنگره۶۰، یعنی یادگیری الفبای زندگی، جوریکه قابل فهم برای همه اقشار است. بهطور کلی علم پیچیده نیست. هر علمی قوانینی دارد که مانند پایه ساختمان است؛ اگر قوانین آن بهدرستی و به زبان شیوا بیان شود، یادگیری آن آسان و شیرین میشود؛ بنابراین آموزش بهطریقی که طرف مقابل آن را کاملاً بفهمد، خود یک هنر است.
در آموزش جهانبینی در کنگره۶۰ از روش مدل استفاده شده است که برگرفته از کتاب ۶۰ درجه زیر صفر میباشد؛ چون یادگیری نیاز به ابزار دارد و در اینجا از روش مدل، میتوان تصویرسازی کرد و مطالب را به آسانی یاد گرفت؛ مثلاً نفس، مانند یک شهر است. نفساماره، مانند یک قبیله وحشی است که به شهر وجودی حمله میکند. انسانهای خوب، ذرات الهی و انسانهای بد، ذرات ناخالصی و سازمانهای مافیایی، ساختارهای منفی و قلعه عقل یک ساختار شخصیتی است و سربازانی که از قلعه محافظت میکنند و نمیگذارند هرچیزی وارد قلعه شود.
علم جهانبینی برای همه انسانها است؛ البته برای کسانیکه در تاریکی قرار دارند، نیاز مُبرم محسوب میشود و نقش کلیدی پیدا میکند؛ ولی بهطور کلی همه به این علم در طول زندگی نیاز دارند تا مسیر درست و غلط را بهموقع تشخیص دهند. اعتیاد کاملترین نوع تاریکی است؛ چون به شخص معتاد، بندهای مختلفی زده میشود و اختیاراتی از او گرفته میشود. حسهای او خراب میشود و تواناییهایش را از دست میدهد. این شخص با یادگرفتن جهانبینی متوجه میشود چه ضربههایی به او وارد شده است و نیروهای منفی و مثبت را میتواند تشخیص دهد و پی میبرد در درونش چه اتفاقاتی افتاده است. کمک راهنماها با آموزش جهانبینی میتوانند، مسیر درست را به آنها نشان دهند و با آنها دلجویی کنند.
بیماری اعتیاد با دیگر بیماریها فرق میکند. برای درمان این بیماری، جهانبینی لازم و ضروری میباشد؛ چون در صورت آموزش جهانبینی و بالا رفتن دانایی، ظرفیت لازم در شخص بهوجود میآید و بعد از آن در قسمت فیزیک بدن فرمان صادر میشود و غدد شروع به ترشح میکنند و اندروفین و دینورفین در بدن ترشح میشود. بهطور کلی میتوان گفت: تا یک پنجم دانایی اضافه نشود، یک پنجم مواد را نمیتوان کم کرد و اینطور نیست که فقط جدولِ کم کردن مواد را به شخص مصرفکننده دهند و او بتواند با آن به رهایی برسد. در درون همه انسانها، سیستمی وجود دارد که براساس نیاز ما فرمان میدهد و اگر ببیند ما ظرف لازم را داریم، دستور میدهد که مواد مورد نیاز تولید شود؛ بنابراین آموزش، ظرفیت و پتانسیل پنهان انسان را بالا میبرد.
موضوع مهم دیگر، عملکرد سد خونی مغز است. در این قسمت شبکه یا فیلتری وجود دارد که اجازه نمیدهد هرنوع موادی از آن عبور کند، مثلاً وقتی برنج یا چغندر میخوریم، عمل گوارش انجام میشود و چیزهایی که لازم است از این سد خونی عبور میکند و یک چیزهایی هم فیلتر میشود و وارد این سد نمیشود؛ ولی در مورد مواد مخدر چنین نیست، مواد مخدر این قابلیت را دارد که از این سد خونی مغز بهراحتی عبور کند. بعد از اینکه وارد شدند، تأثیرات خود را میگذارند، در کار مغز دخالت میکنند و بعضی از اختیارات انسان را بهدست میگیرند و حتی در ساختار عقل اثر میگذارند و او را در بند میکشند.
هرچیزی به دو روش قابل اثبات است؛ یکی به روش علمی که با فرمولبندی و ... انجام میشود، مثل دارویی که برای سرماخوردگی مفید است که با تجربه ثابت شده است؛ دوم روش درمان در کنگره۶۰ که هم روش علمی و هم روش تجربی است. از نظر علمی صورتمسئله اعتیاد بررسی و درمان قطعی آن با روش DST مشخص شده است. روش تجربی هم تقریبا ۸ سال است که بر روی چندین هزار نفر قابل اجرا و اعمال شده و موفقیت آمیز بوده است.
موضوع دیگر اینکه ما همه میدانیم دانایی خوب است؛ پس چرا همه کاملاً دانا نمیشویم و یا ضدارزشها را بهسادگی کنار نمیگذاریم. دلیل این است که طرف دیگر قضیه نیروهایی وجود دارند که نمیگذارند، دانایی به همین راحتی پیش برود؛ باید حتماً این نیروها را شناسایی کنیم، زندگی در واقع، مانند یک بازی است. هر بازی قوانینی دارد تا بتوانیم طبق آن قوانین بازی کنیم. ما برای اینکه بتوانیم خوب زندگی کنیم، حتماً باید قوانین زندگی را خوب بلد باشیم؛ در غیر اینصورت هم برای خودمان مشکل پیدا میشود و هم برای دیگران مشکل ایجاد میکنیم.
نیروهای منفی یا بازدارنده، براساس درجه تکاملی انسان، نقششان متفاوت میشود. این نیروها گاهی حالت بازدارندگی دارند، گاهی مخرب و گاهی نیروی مکمل بهشمار میروند و برای کسانی نقش نیروی مکمل را ایفا میکنند که بتوانند آنرا مهار کنند؛ باید دانش اینکار را داشته باشند؛ پس نیروهای بازدارنده برای تکامل ما حتماً نیاز است؛ باید با تفکر و اندیشه راه حل مسائل را بیابیم و آنها را مهار کنیم و هنر اصلی در اینجا است. مثلث دانایی که اضلاع آن تفکر، آموزش و تجربه است و در مقابل آن، مثلث جهالت وجود دارد که اضلاع آن، شامل: ترس، ناامیدی و منیت میباشد و مانع رشد دانایی میشوند و عامل ایجاد نیروهای بازدارنده هستند. برای اینکه این ساختارهای منفی را در خود عوض کنیم، مستلزم این است که خواسته ما تغییر کند، آموزشهای درست را بگیریم و آن را عملی کنیم.
انسان، باید به نقطهای برسد که حواسش جمع و هوشیار باشد که حسهای او آلوده نشود؛ چون اگر آلوده شوند، نیروهای تخریبی یا بازدارنده به هدف خود میرسند؛ چون حس نیرویی است که باعث بهکار انداختن قوه عقل است. در صورت آلوده شدن عقل، فرمان غلط صادر میکند؛ اگر عقل که فرمانده است، دستور غلط صادر کند، همهچیز خراب میشود؛ پس جهانبینی درست، سبب میشود که انسان بتواند حسها را درست تشخیص دهد، آنها را پالایش کند و از تاریکیها خود را خارج کند.
منبع: سیدی جهانبینی ۱و۲
نویسنده: همسفر شهناز رهجوی راهنما همسفر فاطیما (لژیون یازدهم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطیما (لژیون یازدهم)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون پنجم) دبیر اول سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
49