خداوند را هزاران بار سپاس میگویم که به من صبر عطا نمود و دیدگاهی بینا و گوشی شنوا و قلمی که بتوانم آنچه در درونم است را بر روی کاغذ بیاورم. فرزندی به من عطا نمود که من را با او مورد آزمایش و امتحان قرارداد تا بداند بندهاش چند مرده حلاج است. بهجرئت، با شوق و اشتیاق، باکمال افتخار میتوانم بگویم که شیرینترین سفری که در زندگیام تجربه کردم سفر به بهشت زمینی کنگره ۶۰ میباشد. سالها پیش به همراه خواهرم گاهی به شعبه ارتش میرفتم؛ وقتی با همسفران آشنا میشدم و قصه زندگیشان را میشنیدم خیلی برایم جذاب بود که تمام همسفران باوجود سختیها و تلخیهایی که در زندگیشان داشتند سرشار از انرژی و شادی بودند و نور امید در چشمهایشان و لبخند بر روی لبهایشان و مهرورزی در قلبهایشان بهوضوح قابللمس و رؤیت بود. در وجودشان پیوند محبت بیکران، عشقی بلاعوض، امید، توکل و تلاش بیوقفه میدیدم و این زیباییها راه را برایم نمایان کرد.
من به کنگره و رسالتش ایمان آوردم و از آن زمان تابهحال مدافع کنگره بودم و هستم. تا زمانی که تقدیر و فرمان الهی طوری برایم رقم خورد که امروز من هم عضو کوچکی از این مکان امن شدهام. آغاز سفر من و مسافرم ۱۵ بهمنماه سال ۱۴۰۰ بود که باهم به این مکان مقدس ورود کردیم و سفر خودمان را آغاز نمودیم. در لژیون هفتم، سفر شیرین ما شروع شد و روزبهروز مسافرم زیباتر میشد تا اینکه بعد از ۸ ماه سفر گریز زد و کنگره را ترک کرد، ولی من ماندم؛ زیرا آموزشهای ناب کنگره بر دلوجانم مینشست؛ آنچه بیشازپیش من را آرام و بینا کرد و چشم من را به حقایق گشود؛ این بود که خداوندا به تو پناه میبرم از دست نیرومندترین دشمن خودمان که جهل و نادانی ماست. اینجا بود که فهمیدم یکعمر هیچ نمیدانستم و این درست است که میگویند، کنگره مکان مقدس و امن است؛ زیرا بهمحض ورود به این مکان امن از آرامش برخوردار میشویم؛ که قابل وصف نیست. اینجا همهچیز بانظم و قانون و درعینحال با موجی از آرامش در حال پیشروی بهسوی آیندهای روشن و مملو از درک و شعور انسانی است. آری اینجا مکانی است که انسانها احیا میشوند.
کنگره۶۰ به من جسارت و شهامت داد و بر روی زخمهای کهنه و ملتهب من مرهمی شد و حال من، روزبهروز بهتر از دیروز میشود؛ آرامشی که سالها آن را ازدستداده بودم را به من بازگرداند و هنوز راه طولانی در پیش دارم. آموختم عجله نکنم آرامآرام در مسیر درست حرکت کنم تا به مقصد برسم. خدایا برای رسیدن به این لحظهها هزاران بار شکر که در این مکان مقدس نه بهعنوان همسفر و همراه مسافری شدم که بهسلامتی و سرافرازیاش میاندیشم تا هردو به فردایی روشن برسیم و از قیدوبند تاریکیهای زندگی رهایی یابیم. هرگاه مسافران با در دست داشتن گل رهایی خود با بغض از احساس خویش سخن میگفتند؛ چشمهایم میبارید و دعایم پایداری و مستدام بودن رهاییشان بود و هست و در خاطرم رسیدن به این احساس ناب را برای مسافرم به تصویر میکشم؛ همه این حسهای قشنگ را ابتدا مدیون آقای مهندس و راهنمایم هستم که من را در قایقسوار کردند و من ایماندارم که به مقصد صلح و آرامش و محبت میرساندند.
به پروانه شدن فکر کن، به پاره شدن پیلهای که از غمهایت بافتهشده و تو را در خودش حبس کرده است؛ به پر کشیدن با امید که تو را به عشق میرساند و دنیای جدیدی از رنگ زندگی را برایت آشکار میکند؛ به پروانه شدن فکر کن؛ بهروزی که آزادی را با بالهایت حس میکنی و قفس پیله را میشکند، بهروزی که دوباره متولد میشوی، بزرگ میشوی و پر میکشی تا برای به دست آوردن؛ آنچه میخواهی پرواز کنی؛ روزی که رؤیا پرواز برایت محقق شود و روزی که آماده میشوی تا اوج بگیری در آسمان آبی زندگیات.
نویسنده: همسفر جمیله رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر شیدا رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون یکم) دبیر سایت
نگهبان سایت: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
119