English Version
This Site Is Available In English

کنگره مسیری به‌سوی خودشناسی و امید

کنگره مسیری به‌سوی خودشناسی و امید

روزی که پای مسافرم به کنگره باز شد، هر جلسه که می‌آمد با خودم می‌گفتم کنگره چه جایی است. به من می‌گفت راهنمایم گفته باید همسفر داشته باشی و من به او جواب منفی می‌دادم. تا این‌که نزدیک جشن همسفر بود و چهار ماه از سفر مسافرم گذشته بود، به من گفت آن‌جا هر مسافر باید به همسفر خود هدیه بدهد و من دوست دارم تو در کنارم باشی. اول مخالفت کردم؛ ولی نمی‌دانم چه شد که تصمیم گرفتم به کنگره بیایم.

روز سه‌شنبه بود. با راهنمایی مرزبان همسفر زهره وارد کارگاه آموزشی شدم. در جلسه به سمت من آمدند و در گوشم گفتند: «خوب که هستین» گفتم بله. جلسه تمام شد و همه با هم دعا می‌کردند و یکدیگر را در آغوش می‌گرفتند. حس خوبی نداشتم. من را راهنمایی کردند که داخل اتاق تازه‌واردین تا مشاوره بشوم. راهنمای تازه‌واردین با تبسم وارد اتاق شد و خودش را همسفر زینب معرفی کرد. فرمی داد تا پر کنم و گفت که باید سه جلسه بیایید. فرم را پر کردم و با خودم گفتم چه معلوم که دوباره اینجا باشم؟! سردرد خیلی شدیدی گرفته بودم.

بعد از پایان جلسه، مسافرم به من گفت: چه خبر؟ گفتم اصلاً خوشم نیامد و حالم خیلی بد است. گفت اجباری در کار نیست و اگر دوست داشتی دوباره بیا. دو روز بعد، پنج‌شنبه، مسافرم موقع رفتن به کنگره گفت: "من به کنگره می‌روم، اگر خواستی خودت را حاضر کن." من آماده نشدم؛ ولی هرچه ساعت به ۴ نزدیک‌تر می‌شد، بی‌تاب‌تر می‌شدم و با خودم کلنجار می‌رفتم تا این‌که راهی کنگره شدم.

در جلسه دوم، راهنمای تازه‌واردین (همسفر زینب) به من گفت: باید برای جلسه سوم راهنما انتخاب کنم و وارد لژیون شوم. برایم جای سوال بود که لژیون چیست؟! تا این‌که در جلسه سوم، با انتخاب راهنمایم وارد لژیون معرفی شدم. راهنما خودش و رهجوها را معرفی کرد و گفت باید سی‌دی بنویسم تا سفرم را شروع کنم. الان بعد از گذشت یک ماه و چند روز، به کنگره عادت کرده‌ام و دوست دارم هر روز این‌جا باشم.

من از صحبت‌های راهنمایم خیلی درس گرفتم. وقتی سر لژیون نگاهشان به نگاه من گره می‌خورد، انگار تمام دنیا را به من داده‌اند. گاهی که ایشان حضور ندارند، غمی در من به وجود می‌آید که انگار سال‌ها راهنمایم را ندیده‌ام؛ زیرا خیلی عادت کرده‌ام به کنگره، به راهنمای خوبم، به مرزبانان، به راهنمایان دیگر، به رهجوها و خلاصه به تمام کسانی که در این کنگره خدمت می‌کنند. همچنین از آقای مهندس کمال تشکر می‌کنم که کنگره را بنیان‌گذاری کردند. امیدوارم من هم روزی مانند راهنمایان کنگره بشوم و این آموخته‌ها را که فراگرفته‌ام، به رهجوهای آینده انتقال بدهم. به امید آن روز ...

نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون‌اول)
ویرایش: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون‌اول)
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .