زمانی تکامل در جهت مثبت انجام میشود که حتماً قاعدهاش محبت باشد؛ یعنی امکان ندارد کسی در مرحله انسانی به درجه معرفت و کمالات بالایی برسد ولی فاقد محبت باشد. با وجود محبت، تکامل هم ذرهذره اتفاق میافتد؛ رفتارها، توقعات، نگاهها، کلماتی که بر زبان جاری میشود، شنیدنها و همهچیز تغییر میکند؛ ولی اگر بهجای محبت، کینه، نفرت و خودخواهی باشد، همهچیز به سمت منفی رفته و انسان پیشرفت نخواهد کرد.
محبت به لمس و سخن نیست، محبت آغاز و پایانی مشخص ندارد؛ مفهوم این جمله را زمانی درک میکنیم که بدانیم، از روز ازل بودیم و تا پایان دوره خلقت هم هستیم؛ چون خلقت به همه نیروهایش نیاز دارد و همیشه این نیروها درحال کاملشدن و گسترش دانش خود هستند، برای همین، مشخص نیست که محبت از کجا شروع شده است. محبت یک درس است که اگر نباشد، انسان به صراط مستقیم نمیرسد و همچنین لازمه تکامل است.
چرا تکاملیافتن اهمیت دارد؟ برای اینکه به آسایش و آرامش درون برسیم، در این مسیر، افکار و اندیشه ما بسیار تعیینکننده هستند؛ مثلاً ممکن است کسی جایگاه اجتماعی پایین و امکانات کمی داشته باشد، ولی از زندگی خود لذت ببرد و احساس خوشبختی کند؛ بالعکس، شخصی میلیاردر باشد ولی احساس رضایت از زندگی نداشته باشد؛ درنتیجه آنچه اهمیت دارد این است که من چگونه فکر میکنم! به یکباره انسان نمیتواند بامحبت باشد و به همه لبخند بزند؛ باید علت این محبت را دانست و خالصانه باشد، نه به زور و اجبار!
محبت بر مبنای معرفت و دانایی است؛ اگر کسی اطلاعات و آگاهی داشته باشد، میتواند در جهت خیر یا شر استفاده نماید که به آن معرفت خیر یا معرفت شر گفته میشود؛ همانطور که بارها گفتیم، دانایی فقط به سواد نیست؛ بلکه شامل سه ضلع آموزش، تفکر و تجربه است، البته آموزش صحیح.
شاید این سؤال پیش بیاید که مگر آموزش غلط هم داریم؟ بله؛ معمولاً در جهان هستی همهچیز در تقسیمبندیهای سهتایی قرار میگیرد، مثلاً آموزش خوب، بد و آموزش خنثی؛ بهعنوان مثال با آموزش غلط در زمینه اعتیاد، اینطور جاافتاده که اعتیاد، بیماری مرموز و پیشرونده است؛ چون پیش از این کسی نتوانسته بود دارویی یا راهحلی برای آن پیدا کند؛ اما الآن متوجه شدیم که با روش DST، اعتیاد، هم پسرونده و هم قابل درمان است. تجربه و تفکر نیز سه قسمت میشود؛ مثلاً تفکر صحیح، غلط، خنثی که در تفکر غلط، از هدف دور میشویم یا در مورد تجربههای غلط، باید از آن درس بگیریم تا زمانیکه متوجه اشتباه خود نشویم، مشکل حل نمیشود.
در موضوع اعتیاد، با توجه به آزمایشهای انجامشده، متوجه شدیم که در روش سقوط آزاد، از ۴ قسمت اساسی، به بدن آسیب و شوک وارد میکند؛ بهخاطر همین، بین این افراد، چاقی، بیماری و سکته شایعتر است و طول عمر کوتاهتری دارند؛ این یک نمونه از تجربه غلط است که متأسفانه مدام درحال تکرار میباشد؛ پس پایه محبت، آموزش، تفکر و تجربه یا همان مثلث دانایی است. وقتی دانایی به مرحله خوبی رسید، پندار، گفتار و کردار هم تصحیح میشود؛ بهعبارتی وقتی پندار تصحیح شد، افکارمان مثبت میشود و به کسی لطمه نمیزنیم، با کسی بهصورت دستوری صحبت نمیکنیم یا نگاه از بالا به پایین نداریم و این خود بهخود باعث ایجاد محبت میشود که بهدنبال آن گفتار هم صحیح میشود؛ یعنی با زبانمان کسی را اذیت نمیکنیم، زخم زبان نمیزنیم و همینطور بهصورت پلهای در گفتار و کردارمان هم، محبت ایجاد میشود؛ بهطورمثال زمانیکه کردار ما صحیح باشد اگر قول و قراری گذاشته باشیم، سر قولمان هستیم و خیانت در امانت نمیکنیم.
وقتی پندار، گفتار و کردار صحیح شد، به آرامش درون یا شادی درونی میرسیم؛ حال اگر از درون احساس شادی یا آرامش نداریم، مطمئن باشیم که یکی از اینها صحیح نیست و این موضوع ریشه در دانایی ما دارد.
همه موجودات بهدنبال آرامش درون هستند که در قرآن، خداوند بهشتی را به ما وعده داده که در آن به آرامش و شادی درون خواهیم رسید؛ بنابراین بیخود نیست که زرتشت گفت: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک؛ یعنی زمانیکه هرکدام از اینها بهخیر ختم شود.
فرق محبت با عشق چیست؟
در وادی چهاردهم، مثلث عشق را داریم که شامل سایه، جاذبه و حس است. محبت هم همین مثلث را دارد ولی بهصورت عام میباشد؛ پس محبت، شامل سایهها، جاذبهها و حسها میشود ولی عشق، خاص میباشد؛ یعنی از اوج محبت، عشق زاییده میشود. وقتی شما محبت دارید، تمام سایهها را دوست دارید یا بهعبارتی همه انسانها، حیوانات، طبیعت و جهان هستی را دوست دارید، چرا؟ برای اینکه نمیتوانید بدون آنها زندگی کنید و وجود همه اینها لازم است. کسیکه محبت دارد، همهچیز برایش جاذبه دارد. عشقی که از سر محبت یعنی دانایی باشد، خوب و زیبا است؛ درغیر اینصورت فقط توهم است و میتواند بسیار وحشتناک باشد. دانایی، پایه محبت، عشق و حس است. عشق و محبت صرفاً به بیان نیست، بلکه در انجام عمل است.
درادامه آقای مهندس فرمودند: در هر مسیری که حرکت میکنیم اگر با قوانین و صراط مستقیم یا راهی که خداوند مشخص کرده یکی باشد، قطعاً به نتیجه میرسیم، وگرنه از مسیر منحرف شده و دچار اشتباه میشویم. هرقدر مسیر سخت باشد، انسان باید به تلاش و کوشش خود ادامه دهد و بهدنبال راهحل باشد و هرقدر آگاهی بالاتر رود، مسیر بهتری را انتخاب میکنیم. ایشان نیز فرمودند: مراقبت از روح و روان یا تزکیه، خوب است ولی باید از جسم هم مراقبت نمود. در کنگره تلاش میکنیم که به همه این موارد بهترتیب رسیدگی نماییم؛ مثلاً اول مواد را کنار میگذاریم، سپس سیگار، تناسب اندام، ورزش و موارد دیگر؛ زیرا جسم، ماشین ما است و تا زمانیکه سالم باشد، میتوانیم حرکت کنیم.
برداشت همسفر رقیه:
برای پیشرفت در زندگی و تکاملیافتن، حتماً باید محبتکردن و عشقورزیدن را درنظر بگیرم؛ البته محبتی که از سر دانایی باشد، نه از سر نیاز یا خودخواهی. وقتی با آموزشهای صحیح، تفکر درست و درسگرفتن از تجربههای ناموفق، دانایی به مرحله خوبی رسیده باشد، پندار، گفتار و کردار را تصحیح میکند و خود بهخود محبت در فکر، کلام و عمل من نیز جاری خواهد شد که درنتیجه به آسایش و آرامش درونی خواهم رسید؛ محبت، زندگی را لذتبخش و آسانتر میکند.
نگارش: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر رقیه و رابط خبری، همسفر لیلا. ق رهجویان راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
130