زمانیکه ابرهای سیاه، تاریکیها، ناامیدیها و تلخیها کاملاً بر زندگیام سایه افکنده بود، وارد کنگره۶۰ شدم، همه چیز برایم نامعلوم و غیرقابل پیشبینی بود، فقط از سرناچاری خواستم این روش را هم امتحان کرده باشم، اوایل بیهدف به کنگره میرفتم، ولی رفتهرفته با گرفتن آموزشهای این مکان مقدس، فهمیدم این آموزشها یک منبع غیر قابل وصف دارد.
آقای مهندس دژاکام انسانی که خودشان از تاریکیها عبور کرده و به نور رسیده بودند، مانند خورشید بیمنت نورافشانی میکنند، مثل چشمهای پاک میجوشند و هرکس سر راهشان قرار میگیرد، سیراب میکنند و همه ویرانهها را آباد و از نو میسازند، با آغوش باز همه انسانهای دردمند را زیر پر و بالشان گرفته و انسانهایی را تربیت میکنند که بدون هیچ چشمداشتی دست همدیگر را میگیرند و به هم کمک میکنند. این مکان خیلی مقدس و خاصی بود، ارتباط عجیب و محکمی بین من و کنگره به وجود آمد و همه این موارد باعث شدند من ۵ سال بدون مسافرم به کنگره بروم. خدا را هزاران مرتبه سپاس میگویم که به من صبر عطا نمود، تا دوام بیاورم، البته این دلگرمی را مدیون راهنمایم هستم که همیشه در کنارم بودند و امید به زندگی و آینده را در من زنده میکردند.
بالاخره مسافرم تصمیم به سفر گرفت و به صورت مرتب در کنگره حضور داشت، بهترین سفر را انجام داد و من هم در پستی و بلندی و خوب و بد راه در کنارش بودم تا پایان راه، بزرگترین درسی که از کنگره گرفتم، این بود که خواسته داشته باشم، تلاش کنم و بعد رها کنم، و این موضوع را متوجه شدم که همه چیز در وقت و زمان خود اتفاق میافتد. من امروز به شکرانه حال خوش و آرامشی که از آموزشهای ناب کنگره دریافت نمودهام، باید در مسیر کنگره گامی مثبت بردارم و هیچ زمانی گذشته خود را فراموش نکنم و بدانم حال خوش امروزم را مدیون چه سیستمی هستم. از خداوند برای وجود این مکان مقدس و امن و بنیان کنگره۶۰، آقای مهندس و خانواده محترمشان شاکر و سپاسگزار هستم و آرزوی موفقیتهای روزافزون برای این سیستم الهی و مقدس میکنم.
نویسنده: راهنما تازهواردین همسفر سحر عضو لژیون سردار
رابط خبری لژیون سردار: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
168