آقای مهندس در سیدی «تاجر۲» میگویند: «شاگرد به استاد میگوید: «برای باورها ارزشی نیست. آیا منظور شما این است که اگر من باور داشته باشم دروغ و دزدی بد است ولی آن را انجام دهم این برای من ارزشی ندارد؟ ما خیال میکنیم برای باورها ارزشی وجود دارد، ما باور داریم فلان دین را داریم، باور داریم غیبت، دروغ و خرابکردن جنگلها و ... بد است ولی خودمان این کارها را انجام میدهیم. برای درک بهتر باور یک مثلث را در نظر بگیرید؛ یک ساق باور و ساق روبهرو عمل به آن باور و ساق قاعده ارزش است. اگر باور داشته باشیم و عمل نکنیم دو ساق مثلث را نداریم؛ مثلاً میگوییم دروغ بد است؛ ولی برای دیگران بد است؛ چون ما خودمان دروغ میگوییم و برای ما مسئلهای ندارد. باور داریم توهین به دیگران بد است ولی خودمان به دیگران توهین میکنیم یا هر کار ضدارزشی را که باور داریم بد است ولی خودمان آن کار را انجام میدهیم و مسئلهای ندارد. مشکل اینجا است که برخی از انسانها یا قادر نیستند انجام دهند یا نمیخواهند انجام دهند ولی آن موضوع را باور دارند؛ پس برای باور ارزشی قائل نیستند. بین باور و عمل تفاوت زیادی است. هرکدام دو مسئله جدا هستند مهم نیست به چه باور داریم مهم این است که به چه عمل میکنیم. باور موقعی ارزش دارد که مثلث کامل باشد».
استاد به شاگرد میگوید: «اگر حرفی دارید بزنید؟» شاگرد میگوید: «من ندانسته و بدون تفکر تصمیماتی گرفتم. ما گاهیاوقات براساس احساسات تصمیم میگیریم که منطقی نیست و خودمان را بدبخت میکنیم. هیچوقت با رفیقتان شریک نشوید. دو نفر ممکن است رفیق خوبی باشند؛ ولی شریک خوبی نیستند. شریک بودن با رفیق بودن متفاوت است. اگر میخواهید رفاقت شما با کسی ماندگار باشد هرگز شراکت نکنید و بدون تخصص وارد هیچ کار و کاسبی نشوید. اگر میخواهید شراکت کنید هدف از شراکت را بدانید، مسئولیتها را بدانید، در تقسیمبندی مسئولیتها اعتماد به شخص مقابل داشته باشیم، اینکه سود و سرمایه چگونه تقسیم شود را باید در نظر داشته باشیم، باید تمام مسائل را مشخص کنیم؛ کار را با پول نمیتوان تقسیمبندی کرد. اگر رشته تحصیلی را دوست ندارید وارد آن رشته نشوید؛ چون فکر میکنید آن رشته نان و آبدار است ولی غیر از ضرر هیچچیز نیست. حتی اگر خواهر و برادر یا بهترین دوست هستید باید همهچیز را مکتوب کنید و معامله انجام دهید. بدون تفکر و برنامهریزی مشکل به وجود میآید. زمانیکه مصرفکننده بودم نیرو و سرعتعمل کم داشتم. استاد میبیند که شاگرد هنوز مصرفکننده است؛ ولی در ذوقش نمیزند، مشکلات شما نباید مانع دنبال کردن هدفتان شود.
در بعضی کارها کمی کاهلی میکنید؛ ولی برنامهریزی بسیار مهم است. آنچه شما را به جلو میبرد اهمیت بدهید؛ مثل همین درمان اعتیاد، ما شما را بیدار کردیم تا کارهای سودمندی انجام دهید و هیچ ترسی نداشته باشید تا بعد از مرگ جوری باشید که عقل شما هم پذیرا باشد. استاد و راهنما کسی که انسان را هدایت میکند و خیلی مهم است. با اینکه شبانهروز کار و تلاش میکردم ولی چون استاد و راهنما نداشتم خودم را بهطرف تاریکیها بردم. در مسئله آموزش هیچ اجباری نیست. شاگرد هروقت خواست میتواند نیاید و خودش داوطلبانه میآید. بایدها وجود دارند مگر اینکه انسانی خودش مرز بگذارد. ما هرگز مسئله زور را القاء نمیکنیم و هرکس باید با کوشش و پشتکار خودش آنکار و هدف را انجام بدهد و نزدیک شود. شاگرد؛ از جهان دیگر بگویید؛ در جهان فیزیکی اگر در جایی باشید و حرکتی نداشته باشید جسم شما پس از چندی ناتوان و متلاشی میشود؛ ولی در جهان دیگر در هر حالتی باشید هیچ تغییری نمیکنید؛ نه کم و نه زیاد میشوید و این یک فرق بسیار بزرگ است. در بُعد و جهان دیگر چون جسمیت وجود ندارد آسیبی نمیبینید. شاگرد: در مورد نگهبان صحبت کنید؟ استاد: حافظ و نگهبان یعنی ساختن. کنگره، نگهبان دارد، ورزش، نگهبان دارد و با رئیس فرق دارد؛ یک چوپان نگهبان گله است و صاحب گله نیست. کسی که نگهبان کنگره است، حافظ کنگره است و خیلی با هم تفاوت دارند. باید هم خودساخته شوید و هم دیگران را بسازید، «تا خود را نیابید دیگران را کی می یابید؟» اگر خودمان را پیدا کردیم آرام و قرار میگیریم تا وقتی که گمشدهای داریم دلهره و پریشانی داریم تا آن وسیله را پیدا کنیم. ما وقتی مصرفکننده بودیم خودمان را گم کرده بودیم؛ درمان که شدیم خودمان را پیدا کردیم. هرقدر در حد توانتان است باید برای دانستن تلاش کنید باید بتوانید تا بدانید.
شاگرد: «من دیگر برای مال دنیا ارزشی قائل نیستم و فقط برای من معنویات ارزش دارد و در کسب آنها تلاش میکنم، به مال دنیا میخندم و پول برایم مثل چرک کف دست است». استاد در جواب میگوید: «شما تاجر نیستید؛ اگر همه کاروان برود و ماهها در شنها و گرما و آفتاب بمانند و کالای خود را خوب حفظ کنند ولی کم بفروشند تکلیف چیست؟ باید فکر هلاکت خود و شتران باشند و باید فکر دزدهای راهزن را بکنید. این حرف اشتباه است که برای مادیات ارزش قائل نیستید. مادیات نقش مهمی دارند و باید مراقب مال و اموالتان باشید؛ چون پایه و اساس زندگی ما است و مایحتاج زندگی ما براساس مادیات تأمین میشود و نباید پول را بیارزش بدانیم فقط افراط و تفریط بد است. باید حافظ مالمان باشیم و تعادل را برقرار کنیم. نیازمندان همهجا هستند باید مالی داشته باشیم تا بتوانیم به دیگران که نیازمند هستند کمک کنیم. وقتی تجارت انجام میشود میتوانیم کار انجام دهیم و کارآفرین باشیم شخصی که کارآفرین باشد؛ چندین نفر از پهلوی ایشان نان میخورند و کار دارند. انسان میتواند خیلی ثروتمند باشد ولی باید از راه درست به دست بیاید و برای فخرفروشی نباشد. از سختیها نباید فرار و عقبنشینی کنیم. روزگار بدی است همیشه سر انسان کلاه میگذارند و انسان مراقب است که سرش را کلاه نگذارند؛ ولی روز بعد یک کلاه جدیدی سر فرد میگذارند. نیروهای منفی در اطراف فراوان هستند؛ ولی چون ستونهای خالی دارند فرومیریزند، فقط باید تحمل کنید.
نویسنده: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
رابطخبری: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر اسما رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
۱۳۱