سیدی تاجر مکالمهای بین استاد و شاگرد میباشد، زمانیکه آقای مهندس هنوز مصرف کننده بودند، استاد میفرمایند: محبت به لمس و سخن نیست بلکه درسی است که حتی آغاز و انتهایی ندارد و برای باورها ارزشی نیست، به عنوان مثال باور داریم دروغگویی، غیبت کردن و آسیب رساندن به جنگلها اشتباه است؛ اما دوباره انجام میدهیم، برای درک موضوع باید یک مثلثی در نظر بگیریم، یک ساق آن باور، ساق دیگر انجامباور و قاعده مثلث ارزش میباشد.
زمانیکه انسان باور داشته باشد که نباید دروغ بگوید؛ اما در عین حال دروغ میگوید مثلث تشکیل نمیشود. باورکردن با عمل کردن فرق میکند، تمام سختیهای بشر عمل به باورها است. باور زمانی با ارزش میشود که مثلث ما کامل بشود. ما در اثر ناآگاهی و احساس تصمیمات اشتباه میگیریم و مشکلات بسیاری برای خود به وجود میآوریم، شاید دو نفر رفیق و خواهر و بردار خوبی باشند؛ اما شریک خوبی نباشند و فامیلی آنها نیز از بین برود.
سعی کنیم کارهایی که در آنها تخصص نداریم انجام ندهیم؛ زیرا ایجاد مشکل برای خود میکنیم و سعی کنیم هدف، چشم انداز، مسئولیتها را بدانیم و سود و زیان را مشخص کنیم تا مشکل در شراکت به وجود نیاید. اگر شراکتی میخواهیم انجام دهیم باید حتما مکتوب باشد و مسائل گذشته خود را جبران کنیم، شخص مصرف کننده سرعت عمل و نیروی ضعیفی دارد. استاد زمانیکه متوجه میشود شاگرد مصرف کننده است، به گونهای رفتا میکند که اعتماد به نفس شخص را از بین نبرد.
در نهایت باورها بدون عمل هیچ ارزشی ندارند و این عمل کردن به باورها است که آنها را ارزشمند میکند. استاد به شاگرد میگوید: گذشتهها را جبران کن تا مسائل روشن شود و آینده و مسیر مشخص گردد. استاد می فرماید: کسی که در صراطمستقیم باشد از هیچ موضوعی به دل خود ترس راه نمیدهد، طوری باشید که عقل شما پذیرای شما باشد. استاد و راهنمایی که ما را هدایت میکند بسیار مهم است.
با اینکه شب و روز تلاش میکردم؛ اما خود را به درون ظلمت برده بودم. نبود استاد باعث نابودی انسان میشود، در آموزش هیچ اجباری نیست، بایدها وجود ندارد مگر انسان خود مرز بگذارد. جناب مهندس میفرمایند: هر کس به این سرا در آید نانش دهید از ایمانش نپرسید. هیچ کس از روی اجبار به کنگره۶۰ کمک نمیکند حتی اگر پشيمان شد میتواند کمک خود را پس بگیرد.
در جهان فیزیکی اگر حرکت نکنید جسم متلاشی میشود از بین میرود. شاگرد از استاد میپرسد نگهبان یعنی چه؟ استاد میگوید نگهبان یعنی ساختن، حافظ و نگهبانی، به طوری که در تمام قسمتهای کنگره۶۰ از جمله جلسه، لژیون، ورزش همه نگهبان دارند، نگهبان رئیس نیست.نگهبانی ساختن خود و دیگران است، تا خود را نیابید دیگران را کی بیابید؟ یعنی تا زمانی که انسان خود را پیدا نکند نمیتواند دیگران را بیابد.
پیدا کردن خود باعث آرامش و آسایش در شخص میشود، مثل کسی که خودنوس خود را گم کرده و آرام و قرار ندارد. ما زمانیکه مصرف کننده بودیم آرام و قرار نداشتیم با درمان خود به آرامش رسیدیم که برای دانستن توانایی و قدرت فکر لازم است؛ زیرا گاهی اوقات دانستن بسیاری از موارد بی ارزش است. شاگرد میگوید: من معنویات برام مهم نیست، پول چرک کف دست است.
استاد در جواب به شاگرد میفرماید: شما تاجر نیستید، اگر کاروان شما با تمام تجهیزات برود و ماهها در شنهای روان بماند و کالا را مفت بفروشد تکلیف چی میشود؟ باید فکر برگشت باشد، مادیات در زندگی ما بسیار مهم است، کلاه گذاشتن سر دیگران و از دست دادن مادیات هر دو غلط است، یعنی افراط و تفریط اشتباه است و یکی از پایههای اساسی زندگی ما مادیات است،
زمانیکه ما سرمایه داریم میتوانیم به دیگران کمک کنیم، دلیل نمیشود هر کس سرمایه دارد دزد باشد؛ زیرا شخص ممکن کار آفرین باشد یا کارخانه دارد، بعد مثال هم میزنیم از امام علی نقل شده؛ هیچ کاخی را سراغ ندارم که روی کوخ نشینها بنا شده باشد این مسئله فرق دارد. لازم نیست انسان گدا باشد انسان میتواند از راهمستقیم پولدار باشد.
هر انسانی که با مواجه با مشکل و رنج هدف را رها کند فرمانده او آرزو دارد که دشمن عقبنشینی کند و باید قدرت روح "نفس" و جسم با همدیگر میزان شوند، جسم و روان همان سوار و سوارکار است و جسم همان سوار و روح سوارکار است. نیروهای منفی اطراف شما فروان هستند اشاره به آیه شریفه "فَالهَمَها فُجورَها و تَقواها" است.
تایپ: همسفر مهتاب رهجوی راهنما همسفر ملیحه (لژیون بیستوچهارم)
عکس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
نمایندگی همسفران سلمانفارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
۲۱۵