English Version
This Site Is Available In English

کاهش سختی‌ها با رسیدن به دانایی

کاهش سختی‌ها با رسیدن به دانایی

مبحث میزان دانایی از کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر به تاریخ ۱۳۷۶/۰۸/۲۲ است. خیلی در جامعه پیش می‌آید که مردم اطلاعات یا آگاهی دارند؛ حتی در مورد اعتیاد همه می‌دانند که بد است؛ اما چرا معتاد می‌شوند یا دانستن اشکال دارد یا مردم؛ یعنی اطلاعاتی که داده شده درست نبوده است. دانایی؛ یعنی دانستن به صور مختلف، دانستن عملی، نظری، خطی (رشته‌ای) و تک‌بعدی. کل دانایی شامل سه قسمت است؛ آموزش، تجربه و تفکر. این سه رأس مثلث کاملاً درست است. اگر کسی آموزش ببیند و یک‌سری مطالب را یاد بگیرد این دانایی نیست؛ موقعی دانایی اطلاق می‌شود که در موردش تفکر و تجربه هم کرده باشد. فرق انسان با یک سی‌دی یا کتاب همین است ‌سی‌دی همه چیز را می‌داند؛ حتی از انسان هم بهتر می‌داند؛ ولی آیا روی همان قسمت می‌ماند؟ دانایی به دو قسمت تقسیم می‌شود؛ دانایی خاص و دانایی عام. آموزش، تجربه و تفکر در دانایی خاص و عام هست دانایی به صورت خاص یعنی چه؟ مثلاً یک پزشک جراح قلب دانایی خاص دارد به این دانایی در جراحی قلب رسیده هم آموزش دیده، هم تفکر کرده و هم تجربه؛ چون هر روز این جراحی را انجام می‌دهد، شخص دیگری ممکن است در رشته مهندسی ساختمان به دانایی خاص رسیده باشد؛ یعنی همه چیز را در مورد یک ساختمان می‌داند.

یک راهنما هم در کنگره اگر در قسمت مسافران باشد داناییش در مقوله مسافران است. هر کسی در یک رشته خاص به آن دانایی رسیده؛ پس ما نباید انتظار داشته باشیم استاد دانشگاه در رشته فلسفه، مسائل پزشکی را هم بداند یا در رشته راه‌سازی هم به آن دانایی رسیده باشد. مسئله‌ای که همه ما راجع‌ به آن اشتباه می‌کنیم؛ یعنی اگر شخصی مهندس لایق و خوبی است و به دانایی در رشته خودش رسیده خیال می‌کند در سیاست هم کارش درست است اصلاً این‌طور نیست، معمولاً در مسائل سیاسی کسی باید به دانایی برسد که علوم سیاسی خوانده؛ ولی ما خیال می‌کنیم چون دژاکام مدرک مهندسی دارد پس از کشاورزی، دامپروری و هنر هم می‌داند، ممکن است کمی بداند اما این‌طور نیست. ما این اشتباه را می‌کنیم که چون فلانی دکترا دارد باید در تمام علوم و فنون مطلع باشد، ممکن است دکترا داشته باشد؛ ولی روابط عمومی خوبی نداشته باشد با مردم سازگاری نداشته باشد پس این دانایی‌اش در رشته خاصی است، دانایی عام ندارد بعد تعجب می‌کنید که چطوری دکترا گرفته است، در رشته خودش کتاب خوانده و مدرک گرفته، سوای دانایی خاص ما باید دانایی عام هم داشته باشیم؛ یعنی علم زندگی و چگونه زیستن در بین همه مشترک است جدا از دین، مذهب، فرهنگ، زبان، رنگ، نژاد و جدا از ملیت و قومیت این چیزی است کلی که همه باید دانایی عام؛ یعنی عمومی را داشته باشند.

بعضی‌ از افراد که تحصیل می‌کنند ابله‌تر می‌شوند؛ یعنی تصور می‌کنند که مردم همه بی‌سواد هستند، چیزی بلد نیستند و مجبورند به او احترام بگذارند؛ مثلاً از خیابانی که ورود ممنوع است می‌رود مأمور جلویش را می‌گیرد و می‌گوید، من دکتر هستم یا وکیل مجلس هستم، کسی به تو مجوز نداده که مهندس یا دکتر هستی خیابان ورود ممنوع را بروی، کسی این تعهد را نداده با این مدارکی که داری وقتی به ماشین کسی زدی آن شخص جلوی تو عذرخواهی کند؛ بعضی‌ از افراد خیال می‌کنند چون یک مقام و منصب دارند باید مورد احترام همه قرار بگیرند؛ مثلاً اگر در صف نان ایستاد همه بگویند چون شما رئیس هستید بفرمایید جلوتر، حتی مقام، منصب یا پول که مثلاً دو میلیارد موجودی بانکی‌ داری، هیچ‌کدام برای تو دانایی نمی‌شوند. ممکن است یک شخصیتی در حوزه و رشته خودش به‌وجود بیاورد؛ ولی به صورت عام دانایی نیست، پس گاهی اوقات با تمام این عنوان‌ها ممکن است دانایی مؤثرشان خوب نباشد، نتوانند شرایط خوبی را به‌وجود بیاورند، مردم‌دار باشند یا دیپلماسی داشته باشند.

کسی که هم تحصیلات و هم دانایی بالایی داشته باشد، قوانین را رعایت کند و خودش را نگیرد خیلی قشنگ‌تر، بهتر و مهم‌تر است و مورد احترام بیشتر مردم قرار می‌گیرد. دانایی عام؛ مردم‌داری، با مردم زیستن‌ و علم زندگانی است؛ پس باید به گونه‌ای در زندگی عمل کند که بالاترین راندمان و به گونه‌ای زندگی کند که بهترین دوستان و کم‌ترین دشمنان را داشته باشد. کسانی که دانای عام هستند دشمنان را تبدیل به دوست می‌کنند و انسان‌های جاهل دوستان را تبدیل به دشمن می‌کنند. منظور این نیست که اگر استاد به شاگردش سخت گرفت؛ یعنی او را تبدیل به دشمن کرده این‌جا جنبه آموزش دارد. هر کس به دانایی لازم برسد در زندگی کم‌ترین سختی‌ها و مشکلات را دارد ممکن است در ذهنمان این باشد که باید حتماً پول داشته باشیم، من با یکی از دوستانم صحبت می‌کردم دنبال گنج می‌گشتم و می‌گفتم یک نقشه گنج به من بدهید من برای انجام کارهایم نیاز به پول دارم گفت؛ گنج تو، گنج درونت است.

گنج درون؛ بی‌پایان، پایدار و پابرجاست، آن گنج که تو دنبالش هستی باد خواهد برد ممکن است بعضی از شما بگویید؛ چون مشکلات مادی دارم تا وقتی حل نشود، نمی‌توانم کاری کنم نه، این‌طور نیست زندگی کردن، برنامه‌ریزی داشتن و مشکلات برای همه هست، می‌توانید به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنید که چند سال دیگر اصلاً مشکل مادی نداشته باشید، ما انسان‌ها به زندگی مادی وابسته هستیم؛ ولی زندگی کردن فقط این نیست ممکن است مسائل مادی اذیت بکند طبیعی است؛ ولی انسان باید آن روحیه را حفظ کند، با دوستت حرف می‌زنی مشکل اقتصادی داری در صحبتت دائم حرف از مشکل مادی است؛ اصلاً از صحبت با دوستت لذت نمی‌بری در صورتی می‌توانید صحبت کنید و اصلاً به مشکل مادی فکر نکنید؛ برای برطرف کردن مشکل باید یک زمان خاص و در یک شرایط خاص انجام بگیرد نه این‌که زندگی را نابود کنید به‌خاطر این‌که مشکل دارید، منظورم این است که خیلی‌ها در برج زندگی می‌کنند؛ ولی کارتن‌خواب هستند و بعضی‌ از افراد در خانه ساده زندگی می‌کنند و با آرامش و آسایش بالا سلطنت می‌کنند، در بعضی از خانواده‌های مرفه اصلاً سفره پهن نمی‌کنند که دور هم غذا بخورند؛ ولی در بعضی از خانواده‌ها املت درست می‌کنند و با هم می‌خورند یا هم‌فکری دارند که یک غذا بخورند، این‌ها مسائل مهمی است و به دانایی عمومی برمی‌گردد.

خیال نکنید پول زیاد همه مسائل را حل می‌کند؛ اگر از نظر اقتصادی مشکل دارید، خودتان را رنج ندهید با درآمد کم هم می‌شود، خوشحال و خوشبخت زندگی کرد گاهی اوقات ممکن است با پول زیاد نتوانید زندگی کنید، آسایش و آرامش نداشته باشید، نمی‌گویم پول داشتن بد است، بسیار هم خوب است؛ ولی اگر نیست نباید تمام زندگی را نابود کنیم، حسرت مال دیگران را نخوریم، چیزهایی را که داریم ارزششان را بدانیم، این‌ها دانایی می‌شود. کسی دانا باشد غیبت نمی‌کند، در کار دیگری تجسس نمی‌کند، نیاز به دروغ ندارد، هیچ ترسی ندارد و به خداوند توکل می‌کند و ایمان دارد، هستی را دوست دارد و به هستی احترام می‌گذارد، به موجودات، به زمین و آسمان احترام می‌گذارد. هستی چگونه به شما این همه امکانات می‌دهد؟ یک درخت کوچک زیر خاک می‌کنید آب کنارش می‌ریزید بعد از ۴ سال به شما چندین هزار گردو می‌دهد، شما جز مقداری آب شور و یا کود چیزی به آن داده‌اید؛ اما به شما چه می‌دهد؟ گاهی اوقات از یک درخت کم‌تر هستیم. همه هستی و درخت به دانایی رسیده‌اند؛ چون ثمر می‌دهد بدون این‌که انتظار داشته باشد، وقتی درخت را هرس می‌کنید سال بعد محصول بیشتری می‌دهد، انسان هم باید همین‌طور باشد؛ اگر ضربه‌ای می‌خورد، مشکلی برایش پیش می‌آید باید قوی‌تر، محکم‌تر و پربارتر باشد.

سلام به جمع دوستان محبت، آن عزیزانی که دور هم جمع شدند تا محبت خویش را نشانی از محبت بیکران بدانند. کران؛ یعنی گوشه وقتی می‌گویند؛ بیکران یعنی هیچ اندازه ندارد، محبت بیکران چیست؟ همان درخت است. آب شور دریا که قابل خوردن نیست، خورشید زحمت می‌کشد این آب را بخار می‌کند بالا می‌آید و ابر می‌شود، در یک شرایط باد این را جابه‌جا می‌کند، باران می‌بارد و همه جا را سرسبز می‌کند غذای انسان‌ها، حیوانات و گیاهان را فراهم می‌کند این محبت بیکران است آیا خورشید یا باد از شما چیزی می‌خواهند؟ پس اعضاء کنگره‌۶۰ هم باید همین‌طور باشند در راه کمک به سایر انسان‌ها در جهت بلای خانمان‌سوز اعتیاد کمک کنیم و انتظاری نداشته باشیم درست مثل درخت و خورشید، این نشان محبت بیکران می‌شود. ما همه برای انسان‌هایی چون شما احترام انسانی قائل هستیم و امیدواریم این نشان را هیچ وقت از یاد نبرید. ما این‌بار از شما چیزی نمی‌گوییم فقط توفیق شما را در پایان این راه از الله می‌خواهیم. در این مکان شما دل‌هایی هستند که می‌خواهند بدانند که آیا می‌شود به آن درجه ارتقاء یافت که هیچ موضوع دیگری به‌طور مشکل مطرح نشود، البته به دو طریق می‌شود با تفکر و بی‌تفکر کدام یک سهل‌تر است؟

در ادامه آن به مسائلی رسیدید که از هر لحاظ قابل بسط و توضیح باشد. از نظر تفکر و اندیشه می‌توانید به یک نقطه‌ای برسید که همه مسائل قابل بحث و برنامه‌ریزی باشد یا این‌که بی‌تفکر، قدم‌های دیگری رفتید که هیچ توضیحی نداشته باشید و یا نتوانید توضیح بدهید ممکن است شما هم بدون تفکر به یک مقام معنوی برسید؛ یعنی یک توکل و ایمانی به خداوند داشته باشید، طبق همان ایمانی که در قلبتان هست دیگر کارهای ضدارزشی نکنید، به موجودات کمک کنید و آن موقع به یک مقام بالایی می‌رسید؛ حتماً معنی بدون تفکر را خوب درک می‌کنید، خیلی انسان‌ها هستند بدون تفکر به گونه‌ای زندگی می‌کنند که دارای هیچ مشکلی نیستند و به خداوند توکل و ایمان دارند، به تک‌تک انسان‌ها می‌گوییم که در پایان یک نقطه و آغاز نقطه دیگر، آنچه با خود می‌خواهند همراه داشته باشند، با تفکر و اندیشه باشد؛ بدون هیچ ترس و خوف، می‌توانید به بلندترین سلسله جبال‌ها راه بیابید.

هم در زندگی مادی، هم معنوی به تک‌تک شماها می‌گوییم که در پایان راه یعنی زمانی که می‌خواهید به بُعد دیگر منتقل شوید یا پایان هر قضیه‌ای، آن چیزی را که می‌خواهید همراه داشته باشید با تفکر و اندیشه باشد. در پایان یک نقطه و آغاز نقطه دیگر، اطلاقش پایان زندگی زمینی و آغاز زندگی پس از مرگ است، در زندگی روزمره هم می‌توانیم پایان و آغاز نقطه داشته باشیم. دوستان، عزیزان و فرزندان را در این راه مشاهده می‌نماییم و دعای خیر ما همراه شما باشد. امیدواریم زمستان را با بلندترین فتح قله‌ به پایان ببرید؛ اگر عزیزان سؤالی دارند، بپرسند؛ گر برای پاسخ، نیاز به یافتن است در وعده بعد، جواب می‌دهیم؛ اما اگر سؤال به آن صورت نیست به هر طریقی می‌خواهند مطرح نمایند.

آیا انسانی که گمراه شده و یا انسان بدی شده امکان دارد هدایت شود؟ استاد می‌گوید؛ اگر بخواهیم کوتاه جواب بدهیم؛ بلی. موضوع اصلاً بخشیدن نیست، بخشیدن دردی را دوا نمی‌کند، یک گناه بزرگ کرده بگوید، خداوند می‌بخشد، دوباره شروع می‌کند به یک گناه دیگر؛ پس باید بازگشت باشد. توبه؛ یعنی بازگشت. اگر از ضدارزش‌ها برگشتی آن وقت خداوند می‌بخشد. هیچ انسانی قادر نیست گناه انسانی را پاک کند چنین اختیاری هیچ‌کس ندارد. من الان هروئین مصرف می‌کنم و از خداوند می‌خواهم این کار من را ببخشد؛ حالا خدا بخشید اما صبح که دوباره خمار هستم، وقتی می‌گویم خدایا ببخش؛ باید بازگشت کنم؛ یعنی آن راهی را که رفته‌ام برگردم. اگر مرتکب گناه، فسق و فجور شده‌ام از آن گناه برگردم؛ باید بازگشت باشد.

خداوند کارش بخشیدن است، هستی و زندگی را بخشیده پس خداوند می‌بخشد. نشان‌دهنده این است که انسان جاری است؛ پس بخشیده می‌شود در هر مقطعی باشد. هر وقت از ضدارزش‌ها برگشت خداوند می‌بخشد؛ حتی به اعتقاد من پلیدترین، پلید روزگار را این برگشتن حساب و کتاب دارد بگوید من دیگر برمی‌گردم این‌طور نیست، بر مبنای این‌که چقدر رفته‌اید باید برگردید؛ اگر دو متر رفتم در چاه باید آن دو متر را برگردم، اگر ده متر رفتم باید آن ده متر را برگردم؛ مثلاً من رئیس این اداره هستم پول از یک کارمند گرفته‌اید باید پس بدهید من که رئیس هستم نمی‌توانم ببخشم، آن کس که پول داده باید ببخشد؛ به‌طور کلی خداوند هر انسانی را به هر مرحله‌ای برسد، می‌بخشد برای این‌که نگوید؛ آب از سر گذشت چه یک نی چه صد نی. بگوییم؛ چون تو مرتکب قتل شده‌ای خداوند نمی‌بخشد، باید تا ابد در اعماق جهنم باشید، می‌گوید؛ من که باید اعماق جهنم باشم پس اگر ده نفر دیگر را هم بکشم فرقی نمی‌کند یا بگویم خداوند که من را نمی‌بخشد، تا ابد باید در جهنم باشم پس حالا یک میلیون که مال مردم را خوردم، مال بقیه را هم بخورم؛ وقتی انسان ببیند، نمی‌تواند بازگشت کند، تخریب‌های دیگری دارد و تبدیل به جنایتکار خطرناکی می‌شود.

اگر نیاز به توضیح دارید، با توضیح عرض می‌شود که در بدترین شرایط آیات الهی نازل گردید. هر قومی که  کم‌تر از وحشی‌های جنگل نبودند، بارها اشتباه کردند؛ اما خداوند آنان را به بخشایش دعوت می‌نمود، البته با گفته‌های الهی که راوی او رسول خدا بوده است. وقتی آیاتی بر پیامبران نازل می‌شد در بدترین شرایط بود؛ اگر بخواهیم رسول خدا را در نظر بگیریم که در بین اعراب رفت آن‌ها بدترین قوم بودند کم‌تر از وحشی‌های جنگل نبودند، بارها اشتباه کردند؛ اما خداوند آن‌ها را به بخشایش دعوت می‌کرد. امروز هم، باز ممکن است انسان‌هایی باشند که با وجود گذشت قرن‌ها در تکامل، دچار چندگانگی بشوند و بارها اشتباه کنند یا به طور عمد یا سهواً، فرقی نمی‌کند هر دو از میزان دانایی آن‌ها حکایت دارد. ممکن است امروز هم بعد از گذشت قرن‌ها انسان‌هایی باشند که دچار چندانی شوند، هر لحظه یک چیزی فکر کنند در تضاد قرار بگیرند. کسی که به دانایی رسیده باشد نه سهواً و نه عمداً اشتباه نمی‌کند.

باید اینجا یک موضوع را متذکر بشویم؛ میزان دانایی، سواد نیست؛ مثلاً بگوییم چرا استاد دانشگاه مصرف‌کننده است، هیچ تعجبی ندارد ما خیال می‌کنیم که چون استاد است پس شعور و دانایی‌اش هم بالاست؛ اصلاً چنین چیزی نیست در رشته خودش دانایی خاص دارد، پس سواد میزان دانایی نیست، تمدن هم نیست؛ چون در سوئد هستم پس من به مرحله دانایی رسیده‌ام. ممکن است در بیغوله‌ای در جهان سوم باشد، غذایش هم یک تکه نان خشک باشد؛ اما دانایی او خیلی بالاتر از یک دکترای فیزیک اتمی باشد. میزان دانایی به دین، مذهب، نژاد و ملیت هم نیست، مانند انسان بودن به لباس پوشیدن نیست، بگوییم چون این انسان‌ها مسلمان هستند پس دانا هستند؛ وقتی در جوی خیابان آشغال می‌ریزد از نادانی و جهل است، نمی‌تواند بگوید من تمدن چندین ساله دارم، داشتم داشتم را رها کنید، حالا ما از تمدن چه داریم؟ انسان بودن به لباس نیست که هر کس لباس شیک پوشید، بگویند خیلی فهمیده است؛ بایستی انسانی اندیشید. به رفتارها، عمل و سخن آزمایش الهی بدهید. امیدوارم که جواب خود را خوب دریافت نموده باشید. باید انسانی بیندیشیم نه حیوانی، محبتمان مثل محبت بیکران باشد محبت کنیم بدون انتظار، انسان‌ها را به یک چشم نگاه کنیم، تقسیم‌بندی نکنیم؛ باید به رفتار، عمل و سخن آزمایش داده بشویم.

نگارش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
گردآوری: رابط خبری همسفر سودابه رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران‌ نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .