مسافر داود در دل نوشته خود گفت:
سلام دوستان داود هستم یک مسافر
وقتی در مدت این چند سال درد میکشیدم همواره از خودم میپرسیدم خدایا چرا من؟
اینهمه انسان! چرا فقط من باید این حجم از درد و رنج را تحملکنم؟ نمیدانستم قرار است بعد از هر دردی خداوند یک هدیه به من بدهد .مانند مادری که بعد از تحمل درد بارداری صاحب نوزادی می شود. نوزادی که برای مادر معنای واقعی زندگی و شادمانی را به ارمغان میآورد.
من درد کشیدم و معتقدم که هرچقدر این درد سنگین و با فشار بیشتری باشد در نتیجه تولدش نیز زیباتر و بهتر می باشد.
حال چرا خداوند من را برای این درد انتخاب کرده است؟ چون درون من لایق بهترینهاست. چون خودم را از همه بهتر میشناسم، که چقدر خوب هستم نه اینکه ایرادی ندارم.
قصه قبل از سن بلوغ شروع شد و اعتیاد فقط یک داستان دردل داستان دیگری بود، من حالم خوب نبود و از درون دنبال چیزی بودم که خودم هم نمیدانستم آن چیست؟
خداوند، عشق، پول، ورزش، قدرت و شهرت با هر چیزی که آشنا میشدم احساس میکردم آن همان چیزی هست که من هزاران سال دنبال آن بودم، به نظرم انسانهایی که در هر چیزی غرق شدن در آن موضوع مشکل دارند و فکر می کنندکه گمشده خودشان را پیداکردهاند، درحالیکه این فقط ظاهر ماجراست. من همیشه در اشتباه بودم بهقدری که وقتی درمسیردرست هم قرار میگرفتم گمان میکردم که این مسیر درست من نیست.
چرا همیشه این حس در وجود من هست، که احساس میکنم یک کار بزرگ می خوام انجام دهم، چرا همواره دوست دارم حال همه خوب باشد و در این حال خوب دنبال آینده و مسیرشان باشند. انسانی که بخواهد به کسانی که منتظر زندگی کردن هستند امید زندگی ببخشد و باید از خودش بگذرد و این را قبول کند که قرار نیست تنها خودش زندگی کند و قرار است به دیگران نیز زندگی ببخشد.
نگارنده: مسافر داود
تایپ: مسافر مختار
تنظیم و ارسال: مسافر یاسر
- تعداد بازدید از این مطلب :
۱۸۰