برای باورها ارزشی نیست. چیزی که همه ما فکر میکنیم برای باورها ارزش است. مثلاً باور داریم فلان دین را داریم یا به فلان جا وابستگی داریم یا دروغگویی و غیبت بد است؛ ولی خودمان این کارها را انجام میدهیم. برای درک بهتر این مسئله باور را یک مثلث در نظر بگیرید که یک ضلع آن باور است و ضلع مقابل آن انجام آن باور است و ضلع پایین قاعده است که ارزش آن است. ما اگر باور داشته باشیم؛ ولی عمل نکنیم مثل این است که دو ضلع از مثلث را نداریم و سطحی بوجود نمیآید. جالب اینجا است هر چه که بد است برای دیگران بد است و برای ما بد نیست. مشکل اکثر انسانها این است که موضوعی را باور دارند یا قادر نیستند انجام بدهند یا نمیخواهند انجام بدهند.
باور داشتن دو تا است تا عمل کردن و تمام سختیهای بشر این است که باورش را بتواند عمل کند. باور داشتن یک مسئله است و انجام دادن یک مسئله است. آنچه که باور داریم مهم نیست و مهم آن است که چه عمل کنیم. باور موقعی ارزش پیدا میکند که مثلث ما کامل شود و ساقهای آن بسته شود. خیلی از ما در اثر ندانستن تصمیماتی میگیریم که فقط بر مبنای احساسات است و آن تصمیم منطقی نیست و بعد گرفتار مشکلات متعدد میشویم و خودمان اسباب بدبختی خودمان را بوجود میآوریم. انسانها خودشان برای خودشان مشکلات را درست میکنند. مشکل چگونه درست میشود؟ مثلاً دو نفر ممکن است رفیق خیلی خوبی باشند؛ ولی شریک خوبی برای هم نیستند؛ حتی برای خواهر و برادر هم صدق میکند.
کارهایی که تخصص نداریم را نباید وارد شویم؛ چون در آخر شکست میخوریم و مشکل ساز میشویم. اگر میخواهیم با کسی شریک شویم، باید شرایطی را در نظر بگیریم و هدف از شراکت و چشمانداز آن را بدانیم و مسئولیتها را تقسیمبندی کنیم و به یکدیگر اعتماد داشته باشیم و باید همه چیز مشخص باشد تا برایمان مشکل بوجود نیاید. هر کاری که میخواهید انجام دهید بررسی کنید. اگر معاملهای میخواهید انجام دهید حتماً بین خودتان بنویسید و مکتوب کنید که همه چیز مشخص باشد، به قول قدمیها جنگ اول به از صلح آخر است. این خود ما هستیم که بدون تفکر و برنامهریزی به عناوین مختلف برای خودمان مشکلات درست میکنیم. شخص مصرفکننده نیرو و سرعت عمل کمی دارد و نمیتواند کارهایش را انجام دهد.
درمان اعتیاد شما را به جلو میبرد تا به مکان خود نزدیک شوید. ما هر کدام یک جایگاهی داریم که باید به آن نزدیک شویم. استاد و معلم شما را بیدار میکنند که ابتدا کارهای سودمندی انجام بدهید و از هیچ موضوعی ترس به خود راه ندهید، کسی که در صراط مستقیم باشد، ترس به خود راه نمیدهد تا در بعد از مرگ آن چیزی باشد که خود و هم خواست عقل شما است. یکی از برداشتهای غلط در اثر نداشتن استاد است. استاد یا راهنما خیلیخیلی مهم است که ما را راهنمایی میکند. در کنگره راهنما راه را به ما نشان میدهد که چکار کنیم. اگر برای انسانها استاد نباشد، انسانها خودشان را نابود میکنند. استاد راهنما است که انسان را هدایت میکند و راه را از چاه مشخص میکند.
در مسئله آموزش هیچ اجباری نیست. مثلاً شخص در لژیون که مینشیند هیچ اجباری نیست و هر وقت خواست میتواند نیاید، یکسری قواعد است که باید انجام بدهی و تکلیف است و اجبار اصلاً وجود ندارد که اگر باشد چیز دیگری میشود. ما هرگز مسئله زور را القاء نمیکنیم که به زور باید یک کاری را انجام بدهید. کاروان یک مقصدی دارد که تو مشخص میکنی. در جهان فیزیک اگر در یک جایی باشی و هیچ حرکتی نکنی بعد از مدتی جسم تو متلاشی میشود و از بین میرود، در بعد جهان دیگری نه کم میشود و نه زیاد میشود؛ چون جسمیت ندارد. نگهبان یعنی چه؟ نگهبان یعنی ساختن، حافظ و نگهبانی، با رئیس فرق دارد. مثلاً یک چوپان حافظ گله است؛ ولی صاحب گله نیست.
در کنگره، نگهبان رئیس کنگره نیست؛ بلکه حافظ کنگره است و باید کنگره را حفظ کند. نگهبانی ساختن است، یکی ساختن خود و بعد ساختن دیگری که با هدف شما هم جهت خواهد شد. تا خود را نیابی، دیگران را کی بیابید. تا زمانی انسان خودش را پیدا نکند نمیتواند دیگران را پیدا کند. بعضی اوقات خودمان را پیدا نکردیم و خودمان را گم کردیم و دنبال خودمان میگردیم، وقتی خودمان را پیدا کردیم آن وقت آرام میگیریم. ما زمانی مصرفکننده بودیم خودمان را گم کرده بودیم و درمان که شدیم مقداری خودمان را پیدا کردیم. برای دانستن، توانایی و قدرت، فکر لازم است. تفکر خیلی مسئله مهمی است. برای اینکه بدانی باید قدرت تفکر داشته باشی که چه بدانی و چه ندانی.
گاهی چیزهایی را میدانی که اصلاً به درد نمیخورد، پس باید بدانید تا بتوانید و باید بتوانید فکر کنید تا بدانید. شاگرد میگوید: خوشبختانه من در اثر ورود به جهان معنویت، دیگر برای مال دنیا ارزشی قائل نیستم و پول به قول معروف چرک دست است و ارزشی ندارد؛ بلکه این معنویات است که ارزش دارد و من در کسب دانستهها هستم یعنی به معنویات و مال دنیا میخندم. استاد میفرمایند: شما تاجر نیستید و اما اگر کاروان با همه تجهیزات برود و ماهها و هفتهها در گرما و آفتاب و شن، کالای خود را هم خوب حفظ کند؛ ولی بسیار ناچیز بفروشد، چه میشود؟ مادیات در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارند. مسئله مال و مادیات برای ما خیلی با اهمیت است و یکی از پایههای اساسی زندگی ما است. همه چیز ما به مادیات بستگی دارد. آن چیزی که ما از نظر مالی داریم، باید محافظ آن باشیم و تعادل را رعایت کنیم.
شما که فکر و تجربه دارید مؤظف به حفظ و نگهداری کامل کالای خود میباشید که نیازمندان در همه جا با شما کار خواهند داشت و نمیتوانید با خنده بروید و نظری بیتحرک به آنها داشته باشید، وقتی انسان پولی دارد میتواند به دیگران کمک کند. ما خیال میکنیم که هر کس پول دارد دزد است، در صورتی که کار آفرین است. لازم نیست انسان گدا باشد، انسان میتواند ثروتمند هم باشد و همه چیز در راه صراط مستقیم باشد و برای فخر فروشی نباشد. هر انسانی اگر بخواهد با رنجهای وارد شده میدان جنگ را خالی کند، این آرزوی هر فرمانده و سردار جنگی است که دشمن قبل از نبرد عقبنشینی کند، یعنی از سختیها نباید فرار کرد و عقبنشینی کرد و باید رفت داخل شکم سختیها، جنگ بدون کشته و خونریزی معنا ندارد، باید قدرت جسم و روح را میزان نمایید. جسم و روان مانند سوار و سوارکار هستند. پس ما باید سعی کنیم تحرک لازم را داشته باشیم که به نتبجه مطلوب برسیم. نیروهای منفی اطراف شما به جهت خاموش نمودن شما فعال هستند و اگر تحمل کنید این نیروها فرو خواهند ریخت.
نویسنده: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
رابط خبری و ویراستاری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
111