مرده بودم زنده شدم. در خاطرات گذشته جستجو میکنم و میفهمم چقدر تلخ و عذاب آور بود، چه روزهای سختی داشتم و چقدر جنگیدم تا به جایی برسم؛ ولی هیچوقت نمیرسیدم. هیچکس به من کمک نمیکرد و روزبهروز بیشتر در باتلاق فرو میرفتم. نمیخواهم خاطرات تلخ گذشته از یادم برود تا قدر این روزهای شیرین را بیشتر بدانم. نمیدانم از کجا و چگونه شروع کنم و چگونه بگویم، شب عید بود و من منتظر سال نو بودم، همه چیز آماده در انتظار روز، سال و طبیعت نو بودم، مثل همه موجودات که انتظار میکشیدند من مادر هم برای سال جدید و برنامههای جدید منتظر بودم.
حال مسافرم خراب شد دستم به جایی بند نبود به اورژانس زنگ زدم، همه درها به رویم بسته بود. من که از چیزی خبر نداشتم حالم خرابتر از حال عزیزم بود. دنبال دری میگشتم تا بتوانم نفس بکشم، دنبال راه نجات برای عزیزم بودم. خداوندا به کجا پناه ببرم؟ کسی جوابگوی من نبود و از همه جا ناامید شده بودم. فکرش را هم نمیکردم که به چه بلای ویرانگری گرفتار شده ام؛ حتی فکرش هم من را دیوانه میکرد. مانده بودم که چه کنم؟ به کجا و چه کسی پناه ببرم که پاره تنم نجات پیدا کند؟ در تاریکی مطلق به سر میبردم. انگار فروردین آن سال تمام شدنی نبود و طولانی ترین ماه سال بود.
بعد از کلی تلاش، دارو و دکتر نمیدانم چطور و از کجا راه نور و امید؛ یعنی راه کنگره باز شد. اصلاً امیدی نداشتم، چون وقتی دکترها کاری برای عزیز من انجام نداده بودند، کنگره چه کاری میتواند انجام بدهد؟ ولی نمیدانستم که راهی برای دعاها مادرانه من باز میشود؛ راه نور، سعادت و زندگی دوباره. وقتی که مسافرم وارد کنگره شد فقط خدا به مسافرم نظر نکرد، به من که همسفر مسافرم شدم بیشتر نظر کرد؛ چون من بیشتر از مسافرم نیاز به کنگره داشتم. از مهندس دژاکام کمال تشکر را دارم راه درست زندگی کردن را به من یاد داد که از طریق راهنما خود بسیار آموزش گرفتم.
الان که به گذشتهام فکر میکنم خدا را شکرگزار هستم. چه مبارک روزی بود که مسافرم وارد کنگره شد. خداوندا تو شاهدی این مرد بزرگ، این فرشته دلسوز با محبت چه کاری در حق فرزندان و عزیزان ما انجام میدهد؛ پس من او را به خودت میسپارم. من که در حق فرزندم کوتاهی کرده بودم و بلد نبودم راه زندگی را به او نشان بدهم تا درست زندگی کند، کسی پیدا شد که نه تنها برای مسافرم؛ بلکه برای خودم و خانوادهام راه نور، شادی و امید را باز کرد و او کسی نبود جز مهندس حسین دژاکام. آقای مهندس چراغتان پر نور، راهتان هموار، تنتان سالم، عمرت طولانی و کنگره ات آباد. از شما تشکر میکنم که عزیزم را به من برگرداندید. برای مردم، کشور و جهانم بمانید. ای فرشته نجات سالم واستوار باشید.
نویسنده: همسفر شکوه رهجوی راهنما همسفر کتی (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر زیبا رهجوی راهنما همسفر کتی (لژیون نهم)
ویرایش و ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون یازدهم) دبیر سایت
همسفران شعبه شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
106