نهمین جلسه از دوره سوم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره60 نمایندگی ارگ کرمان بادستور جلسه هفته درختکاری وهمچنین تولد اولین سال رهایی مسافرعلی بااستادی راهنمای محترم مسافررضا و به نگهبانی مسافرسجاد ودبیری مسافرسعداالله روز پنجشنبه18اسفندماه1403ساعت16آغازبکارنمود.
سخنان استادجلسه:
سلام دوستان رضا هستم مسافر
خدا را شکر میکنم که یک بار دیگه تجربه این جایگاه را به من داد و و همه اون عزیزانی که هرخواسته و آرزویی که دارند قطعاً برسند به رسم ادب سپاسگزار و قدردان آقای مهندس و خانواده بزرگوارشان هستم راهنمای بزرگوارم آقای نقدی که هرچی دارم و خواهم داشت از وجود پاک ایشان است
دستور جلسه امروز دو تا بخش است دستور جلسه اول درختکاری است طبق قوانین کنگره ۶۰ و دستور جلسه دوم یک سال رهایی تولد مسافر علی در خصوص درختکاری اگر بخوام صحبت کنم آقای مهندس حسین دژاکام بنیانگذار کنگره ۶۰ فردی است که تمام زندگی من رضا را از روز اولی که وارد کنگره میشم تا زمانی که توی این بعد خاکی دارم زندگی میکنم برایم برنامهریزی کرده است
.jpg)
در خصوص درختکاری داخل وادی دوازدهم انتهای وادی دوازدهم یک بخشی ما داریم تحت عنوان درختکاری درختکاری جبران خسارت از طبیعت است از جامعه است و آقای مهندس تمام صحبتهایشان تمام آموزش هایشان الهام گرفته از طبیعت است که این به یک طریقی الگوبرداری از طبیعت است یک زمانی من هر موقع که میرفتم در طبیعت گردش کنم هیچ چیزی جز تخریب من به جایی نمیگذاشتم فقط تخریب و هیچ چیزی برام مهم نبود درخت خشک بود یا تر بود شاخههای آن را میشکستم و آتش روشن میکردم که استفاده کنم وقتی که من وارد کنگره ۶۰ شدم یاد گرفتم که من توی این جامعهای که دارم زندگی میکنم من باید سربار جامعه نباشم بلکه باید یار و یاری رسان به طبیعت به دیگران باشم من یک زمانی یک مصرف کننده بیمصرف بودم من فقط برای خودم استفاده میکردم و برایم مهم نبود که برای دیگران چه کارهایی باید انجام بدهم در کنگره شصت فردی که رهایی میگیره در ازای همان یک سال رهایش یک عدد درخت میکارد و آقای مهندس میفرمایند که اگر درختی کاشتهای خشک شد سال آینده باید دو تا درخت بکاری من باید درختی که هر کجا میکارم باید فرصت دسترسی به اون داشته باشم و از آن به خوبی مواظبت کنم و یکی دو سال قبل یادمه میرفتیم درختهایی داخل جاده زرند میکاشتیم من یک عدد درختی را که کاشته بودم سال بعد رفتم دیدم که اون سبز شده چون من اون درخت را در نظر گرفته بودم و این یک انرژی خیلی خوبی به من داده و من خیلی خوشحال هستم که یک اثری از خودم به جای گذاشتم و خداوند را هزاران بار سپاس میگم که همچنین حس و حالهایی به جای گذاشته که در کنگره ۶۰ به ما داده میشه و باعث میشود که هیچ وقت در طبیعت تخریب ایجاد نکنیم و دوستدار طبیعت باشیم پس من اونچه که در گذشته انجام دادم برایم اهمیت دارد این هفته درختکاری برای من یک درس خیلی بزرگی بود
و پایان وادی دوازدهم میگه پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست و این داره به من پیام میده و میگه ای انسان ای هر چیزی که قبلاً بودهای من شاید در زمانهای گذشته کارهایی انجام دادم حالا یا به خاطر مصرف مواد مخدر یا به خاطر حس و حالهایی که گرفتار آنها بودم مهم نیست اهمیت اون به اینه که من اون حس و حالهایی که قبلاً داشتم اونها را به یاد بیاورم و این زمانی اهمیت دارد گذشتهها را من به یاد بیاورم که از گذشتهها درس بیاموزم من دیگر اشتباهات گذشتهام را تکرار نکنم این میشه بزرگترین درسی که من گرفتم من اگر در دامان طبیعت میرم برای گردش و گشتن حداقل کاری که باید بکنم به طبیعت خسارت وارد نکنم و اقل اون آشغالهایی که دیگران در طبیعت رها کردهاند آنها را جمع آوری کنم و در سطل زباله بیندازم و در مورد دستور جلسه اول بیشتر صحبت نمیکنم
.jpg)
دستور جلسه دوم تولد یک سال رهایی علی عزیز است علی آقا یکی از رهجوهای خوب لژیون چهارم بود من رضا حداقل خودم میدونم که برای راهنمایم چه شکلی بودم برای کنگره چه شکلی بودم وقتی که علی آقا وارد لژیون شدند من عکسهایی گرفتم و یه موقعهایی که این عکسها را نگاه میکنم با خودم میگم واقعا یبینم که کنگره ۶۰ با ما چه کار کرده کنگره ۶۰ یک برگ جدیدی را در زندگی انسانها باز کرد علی واقعا خیلی خیلی حال خرابی داشت و اینکه علی تنها الگویی که گرفت از پدرش بود و من هر زمانی که یکی از رهجوها سی دی نمینویسد برای اون آقای رمضان هابیلی را مثال میزنم میگویم که ببین آقای رمضان با این سن با این مشکلات اومد و سفر کرد و سی دی هایش را به موقع نوشت و من یاد نمیدم که علی آقا هیچ زمانی غیبت داشت در کنگره در سفر اول و آمد و جذب کنگره شد و در سفر اول شاید مشکلاتی برای او پیش آمد یا برای هر سفر اولی امکانش هست مشکلات زیادی پیش بیاید و خیلی رهجوی مظلومی بود و اینها همه برمیگرده به اون حس و حالی که یک انسان در درونش وجود دارد و کنگره ۶۰ همه ما انسانها را پخته میکند و الان نگاه دارم میکنم میبینم واقعاً اتفاقهایی افتاده که واقعاً خیلی تغییر کرده و من هر زمان که به علی آقا میگفتم که داخل کنگره نیاز هست به چنین همکاری و هر خدمتی که داخل کنگره نیاز بود نه نمیگفت و همیشه میگفت چشم و نمونش همین که بود چند روز پیش من بهش گفتم بیاد به یک نفر جوشکار نیاز داریم برای سقف آشپزخونه گفت چشم من میآیم استاد و این حس و حال این کار و این خدمت نصیب خودش میشود من خودم همین شکلی هستم که هر خدمتی و کاری برای کنگره نیاز باشه با جان و دل انجام میدهم من این رهایی را بهشون تبریک میگم و همسفر محترمشان آقا محسن سیستانی تبریک میگم به همسفرشان تسلیت هم میگم به خاطر اینکه هفته قبل مادرشون را از دست دادند میخوام اینو بگم که داخل کنگره ۶۰ آموزش هست یک فردی که مصرف کننده هم نبوده آمده شده همسفر یک فرد مصرف کننده و کسی که هفته گذشته مادرشان را از دست داده و الان اومده با لباس سفید نشسته داخل کنگره و داره مسافرشان را همراهی میکنه این چیزی جز جهان بینی در کنگره نیست و به من واضع شد هنگامی که برای رهایی علی رفتیم تهران متوجه شدم که چقدر اینها با هم رفاقتشان پابرجا و سالم هست و این آموزشهای کنگره است که من اگه افرادی از اقوامم از دنیا میره بیرون پیراهن مشکی بپوشم ولی زمانی که وارد کنگره میشم باید پیراهن سفید بپوشم و آقای مهندس میفرمایند که کنگره بحثش تا بیرون فرق میکند من زمانی که وارد کنگره میشوم وارد یک دنیای دیگر میشوم و باید انرژی به دیگران انتقال بدهم حس خوب دیگران انتقال بدهم و حس خوب و انرژی خوب بگیرم و این آموزشهای کنگره است به هر حال تبریک میگم به هر دو عزیز همچنین تبریک میگم به آقا سینا راهنمای بزرگوار آقا محسن که به دلایل مشکلاتی که در شعبه افطاری میدادن نتوانستند بیان شعبه ارگ تبریک میگم به پدر بزرگوارشون آقا رمضان به مادر بزرگوارشان به همسفر بزرگوارشان و همینجور که آقای مهندس میفرمایند تولدها در کنگره شبیه همدیگر هستند و بازم تبریک بهشان میگم که در این ماه مبارک رمضان این اتفاق افتاد و امیدوارم که همه عزیزانی که در کنگره ۶۰ هستند به همان خواستهای که خودشون دارند به آن برسند فرق نمیکنه که همسفر باشه یا مسافر باشه یا سفر اولی یا سفر دومی از اینکه به صحبتهای من گوش دادید از همه شما ممنون و سپاسگزارم.
.jpg)
سخنان مسافرعلی:
سلام دوستان علی هستم مسافر خدا را شکر میکنم که توانستم خودم را از دام اعتیاد نجات بدم خانوادهام را نجات بدم خدا را شکر میکنم که یک جایی هست به نام کنگره بیایم و حتی شده ۵ دقیقه بیام این روی صندلی بشینم و حالم خوب بشه از آقای مهندس واقعاً تشکر و قدردانی میکنم و در مقابل زحمات آقای مهندس من هیچ کاری از دستم بر نمیآید فقط اینکه بتوانم یک خدمتی در کنگره انجام بدم و دوست دارم خدمتی که انجام میدم با بهترین نحو ممکن بتونم انجام بدم از استاد بزرگوارم آقا رضا خیلی تشکر میکنم که واقعاً خیلی زحمت برای من کشید هیچ وقت من یادم نمیره من یادم هست زمانی که وارد کنگره شدم قبل از عید نوروز بود و آقا رضا برای اینکه من ایام تعطیلات عید دارو داشته باشم و یادم هست که از سر کارشون مرخصی گرفتن و از کار و زندگی شخصی خودشون زدن آمدن داخل کلینیک نامه اوتی را رساندند به دست من که تا بتوانم دارو بگیرم که اون روز اگر این نامه اوتی به دست من نرسیده بود من دیگه دارو گیر من نمیاومد و تعطیلات عید نوروز من بدون دارو میماندم اینها را من هیچ زمان یادم نمیره و هیچ زمان فراموش نخواهم کرد و آقا رضا را خیلی من اذیت کردم و من اصلاً کنگره را باور نداشتم که راه درمان من باشد چون با خودم فکر میکردم میگفتم من که تمام راهها را رفتم و این هم یکی مثل همون راههای دیگر است و قابل درمان نیستم و من دیدم که پدرم آمده بود درمان شده بود و باز هم باورم نمیشد میگفتم که یک سال صبر میکنم اگر که پدرم مصرف کننده نشد من میروم و درمان میشم و من با اصرار خانوادهام آمدم کنگره و با خودم فکر میکردم که من درمان نمیتوانم بشوم ولی به خاطر اسرار خانوادهام میروم کنگره و زمانی که اومدم کنگره دنبال بهونه میگشتم و میگفتم من که کنگره رفتم میروم ادامه میدهم ولی خب سی دی نمینویسم پدرم گفت که باشه طوری نیست تو بیا کنگره ولی سی دی اصلاً نمیخواد بنویسی من با استادت صحبت کردم اولین جلسهای که روز یکشنبه بود آقا رضا به من گفتن که سیدی چی نوشتی گفتم که من سی دی ننوشتم مگه قرار است که سیدی بنویسم آقا رضا گفتن که باید مثل بقیه سی دی بنویسی هر هفته یک سیدی بنویسی گفتم نمیشود که من سی دی ننویسم گفت نه باید بنویسی گفتم چشم من آمدم شروع کردم به سی دی نوشتن و سیدی اولی را که مینوشتم خیلی برام سخت بود و به هر بدبختی بود که او را نوشتم ولی خب یک حس خوبی داشتم و کم کم عادت کردم به سی دی نوشتن و آنجا بود که همسفرم خیلی کمکم کرد و اگر راهنماییهای آقا محسن همسفرم نبود من الان اینجا نبودم به من گفتن که سی دی نوشتن خیلی خیلی سخت نیست چند سال شما درس خوندید و تکلیف نوشتید الانم فرض کن داری میروید مدرسه همسفر واقعاً بال پروازه خیلی واقعاً به من کمک کرد همسفرم و از طرفی که خانوادهام همه کنگرهای هستند پدرم داره سی دی مینویسه مادرم داره سیدی مینویسه و اینجا خیلی به من کمک بزرگی میشد و من از آموزشهای کنگره خیلی آموزش گرفتم خیلی یاد گرفتم من یک فردی بودم که به اون خواسته که اگر میخواستم برسم تا میتونستم تلاش میکردم که به اون خواسته ام حتماً برسم من اولین زمانی که مصرف کننده مواد شدم زمانی بود که مسابقه فوتبال داشتیم و یکی از دوستانم گفت بیا یکم مواد مصرف کنیم و برویم داخل زمین ورزش که بیشتر بتوانیم بدویم و من در خانوادهای بزرگ شده بودم که مصرف کنندگی را به چشم خودم دیده بودم من اون روز مواد مصرف کردم و رفتم داخل زمین و دو برابر قبلاً میتوانستم بدوم و با خودم فکر کردم که واقعاً چقدر انرژی گرفتم و همین باعث شد که من مصرف کننده مواد شدم و یادم هست که میخواستم برم تهران برای اردوی تیم ملی و نشستم شب داخل خونه مواد مصرف کردم و فردای اون روز که میرفتم تهران یک حال خرابی داشتم من به خاطر این مصرف کنندگی دیگه از ورزش و فوتبال کلاً دست کشیدم و زندگیم رفت من اینقدر پشتکارم قوی بود برای ورزش فوتبال که محسن همسفرم داشت کمکم میکرد و میگفت که باید دنبال برنامهای بگردیم که بتوانیم پیشرفت کنیم و به یک جای مفیدی برسیم و تمام خانوادهام پشتکار من بودند و میگفتند که غیر ممکن است که علی به جایی از نظر فوتبال نرسد و باورم نمیشد که من مصرف کننده مواد بشم یک زمانی میشد که مینشستم جلوی تلویزیون و میدیدم که همکلاسیهای من دارن ورزش میکنند فوتبال میکنند و من فقط داشتم مواد مصرف میکردم و اشک میریختم و با خودم میگفتم خدایا چرا من مصرف کننده شدم و الان هر راهی که به نظرم میرسیده رفتم ولی به نتیجه نرسیدم به درمان نرسیدم و اینجا نمیدونم که واقعاً من چه کار کردم دعای کی بود دعای پدر و مادرم بوده که خداوند راه کنگره را در پیش روی من قرار داد خدا را شکر میکنم که وارد کنگره شدم توانستم درمان بشم و اتفاقی که برای من افتاد و مطمئن هستم برای بچههای من نمیافتد و الان حالم خیلی خیلی خوبه خدا را شکر میکنم زمانی که میروم وارد خونه میشوم حالم خوبه با همسفرم با بچههایم صحبت میکنم میگم میخندم دیگر درگیر خودم نیستم دیگر در فکر مصرف کننده مواد نیستم فقط در فکر شادی هستم در فکر زندگی کردنم هستم با توجه به تمام اتفاقاتی که در زندگیم داره میافته ولی حال دلم خوبه و این حال خوب را با هیچ چیزی نمیشه عوض کرد من چند روز پیش میخواستم دلنوشتهای برای آقای مهندس و آقا رضا بنویسم و هرچی که فکر میکردم میدیدم واقعاً من جملهای نمیتونم بنویسم که بتوانم یک تشکر قدردانی کنم از این بزرگواران و خدمت کردن واقعاً خیلی سخته من اگه دو ساعت بخوام برم داخل کلینیک خدمت کنم خیلی برایم سخت میگذره و بعد نگاه میکنم به آقا رضا به راهنمای بزرگوارم میبینم چهار روز در هفته داخل کنگره هست چقدر از زندگیش میزند از وقتش از تفریح خانوادهاش میگذارد میآید داخل کنگره تا یک مصرف کننده به درمان برسه تا من به حال خوب برسم و در آخر هم تشکر میکنم از آقا شهرام که اجازه دادند من در قسمت مبصرین کلینیک بتوانم خدمتی انجام بدم از ایجنت محترم آقا محسن خیلی تشکر میکنم از مرزبانان محترم که واقعاً اجازه خدمت کردن به من را دادن خیلی تشکر میکنم از همسفرم از همسرم از دخترهای گلم از پدرم از مادرم خیلی تشکر میکنم که من را واقعاً همراهی کردن در این سفر خصوصا سفر اول همه جوری با من کنار آمدند از آقای مهندس خیلی تشکر میکنم از آقا رضا خیلی خیلی تشکر میکنم که این حال خوب من این سلامتی که به دست آوردم امروز مدیون آقای مهندس و آقا رضا هستم و برایشان بهترینها را آرزومندم و از تمام شما دوستان عزیز که پیام تبریک گفتید داخل گروه فرستادید مخصوصاً لژیون چهارم خیلی سپاسگزارم و از دوست عزیزم آقا علیرضا تشکر میکنم لطف کردن از شعبه گنجعلی خان تشریف آوردند و من در سفر اول خیلی زحمت به خانواده آقا محسن همسفرم دادم از خانمشون خیلی سپاسگزارم که واقعاً زحمت کشیدن من چون راهم دور بود از باغین میبایست بیایم کنگره و مجبور بودم چند ساعتی بروم منزلشان استراحت بکنم خیلی ازشون سپاسگزارم خیلی زحمت بهشون دادم و انشاالله که بتوانم جبران این همه زحمات را انجام بدهم ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید و به من وقت صحبت کردن دادید.
.jpg)
- تعداد بازدید از این مطلب :
234