به نام قدرت مطلق الله
و آنگاه که نا امیدانه در گرداب نادانی و نا آگاهی دست و پا میزدم و در آتش اعتیاد میسوختم و همسفران خود را می نگریستم که چگونه در حال پرپر شدن هستند و با آغوشی باز به دنبال فرشته مرگ می گشتم ناگاه در آن ظلمت دستی مهربان را بر دوش خود حس کردم.دستی که گویی پر از امید است آن هم در آن ناامیدی مطلق دستی که مملو از نور و روشنایی ست که با مهربانی به کوره راهی اشاره می کرد ناامیدانه و ناباورانه در آن کوره راه به حرکت در آمدم گویی که آن دست در حال هل دادن من است و مرا به جلو هدایت میکند آن هم منی که هیچ امیدی به دیدن روشنایی و نور نداشتم.اندک اندک جلو رفتم تا از دور نوری عظیم نمایان شد.کم کم به سرعت حرکتم افزوده شد هرچه به آن نور نزدیکتر میشدم نیرویی نامعلوم در من به وجود می آمد و به سرعتم می افزود و جلوتر که رفتم با چشمانم که پر از ناامیدی بود تابلویی را دیدم که نوشته بود : بلوار غدیر شعبه محمدی پور.کنجکاو شدم آن دست هنوز بر روی شانه های من بود.و مرا راهنمایی می کرد .با کنجکاوی و ذهنی پر از سوالات گوناگون وارد آن نور شدم که بر سردرآن نوشته بود کنگره60.....
وارد شدم و در آنجا دستان زیادی را دیدم که همان حس و حال دستان روی شانه هایم را به من القا میکردند در آنجا بود که تازه فهمیدم دنیا فقط تاریکی مطلق و ظلمت نیست بلکه تاریکی فقط گوشه کوچکی از دنیاست یک نفر جلو آمد و مرا به گرمی در آغوش کشید.آغوشی که به یکباره تمام نا امیدی هایم را در حرارت و نور خود سوزاند و به من نشان داد که در کنگره چگونه می توان تاریکی ها را پشت سر گذاشت تا به چهارده وادی عشق رسید.
من تازه فهمیدم که کنگره شصت وادی عشق ، آرامش ، محبت ، امید ، دانش ، آگاهی ، نور ، زیبایی ، صداقت ، تجربه ، اراده ، فهم و شعور و مهربانیت وقتی پشت سرم را نگاه کردم در کمال حیرت دیدم که آن دست نورانی دست خداست و آن آغوش گرم مهندس حسین دژاکام است.
مسافر قادر لژیون ۵
شعبه محمدیپور قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
100