English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته ای از مسافر جواد در مورد لژیون سردار

دلنوشته ای از مسافر جواد در مورد لژیون سردار

دل نوشته ای می نویسم با تمام وجودم، برای لژیون سردار. لژیونی که در سفر اول سکوی پرتاب من به سمت روشنایی و خارج شدن از تاریکی بود.
سلام دوستان جواد هستم یک مسافر. قبل از اینکه وارد کنگره 60 بشوم، در اوج تاریکی، یک روز که خانواده منزل نبودند، نشسته بودم وسط پذیرایی و اشک از چشمانم سرازیر شده بود و با خودم گفتم: خدایا من دیگر توان ادامه دادن ندارم، همه راه ها را برای درمان رفته ام، اما جوابی نگرفتم، خودت دستم را بگیر.
دیگر نمی‌توانم این زندگی را ادامه بدهم، شب‌ها وقتی می‌خواستم بخوابم، چند ساعتی را در اینستاگرام می‌گذراندم تا چشمانم خسته شود و شاید بتوانم بخوابم. یک شب وارد اکسپلور اینستاگرام شدم، کلیپ کنگره 60 را دیدم که از روش درمان کنگره 60 صحبت می‌کرد، انگارجرقه ای در وجودم زده شد.
داخل گوگل، تلفن تماس کنگره 60 را سرچ کردم. صبح تماس گرفتم و با راهنمای تازه واردین صحبت کردم، گفت شعبه صالحی تهرانپارس نزدیکترین شعبه به شماست، همین امروز ساعت ۴ به آنجا برو. آمدم شعبه، سه جلسه مشاوره توسط راهنمای تازه واردین انجام شد و راهنما انتخاب کردم، وارد لژیون شدم و سفرم را آغاز کردم.
آرام آرام، بعد از گذشت ۲ ماه تغییر را احساس کردم و به مسیرم ادامه دادم، ولی هنوز گیج و گنگ بودم؛ تا اینکه در ماه پنجم سفرم، راهنمای عزیزم پیشنهاد لژیون سردار را به من داد، گفت: جواد، به لژیون سردار بیا. با خودم گفتم راهنمای من راه را نشان من می دهد و به حرف ایشان گوش کردم. اولین جلسه، وارد لژیون سردار شدم، و در درون خودم، دلی گفتم: سردار، من که از لژیونتان چیزی نمی دانم، آمده ام که بدانم، کمکم کنید. تعدادی از افکارم خیلی مرا اذیت می کنند. آقا احسان گرایلی استاد جلسه لژیون سردار بودند، شروع کردند به صحبت کردن.
ایشان از سوره محمد در مورد بخشش فرمودند و ادامه دادند: هرچیزی می خواهی بدست بیاوری باید بهایش را پرداخت کنی و بهایش بخشش است، ولی وقتی میخواهی ببخشی، شیطان، ترس در وجودت می اندازد. باید ترس را کنار بزنی و عمل بخشش را انجام بدهی. با خودم گفتم: جواد، سردار دارد به واسطه سوره محمد و استاد با تو حرف می زند، پس به آن عمل کن. با وجود اینکه در سختی مالی بودم، آمدم که کارت بکشم. شیطان وارد شد و القا کرد که تو اکنون در شرایط سختی هستی و خودت واجب تری، ولی گوش نکردم و عمل بخشش را در جلسه اول انجام دادم. فقط به سردار دلی گفتم: من به دنبال برگشت این مبلغ نیستم. اینقدر پول درمان و دکتر داده ام که این مبلغ، در مقابل آن مبالغ قبل کنگره ۶۰ پوچ است. فقط آرامش و حال خوب می خواهم.
از فردای آن روز، چند مورد از افکاری که به شدت درگیر آنها بودم،کم رنگ شدند و آرامش یافتم. حس می کنم، گویا معجزه اتفاق افتاد. روز هایم با روزهای گذشته، فرق کرد. با خودم گفتم: سردار عاشقت هستم، افکارم دیگر مرا اذیت نمی کنند. من اگر میلیاردها تومان خرج می کردم نمی توانستم چنین آرامشی را تجربه کنم. افکارمنفی به صورت کامل از میان نرفته اند اما خیلی کم رنگ شده اند. و این خود یک نشانه است. از آن روز تصمیم گرفتم محکم و استوار سفرم را ادامه دهم و حرکت کنم. خدمتگزار کنگره ۶۰ و لژیون سردار باشم، و این تصمیم را عملی نمودم. روز به روز جلوتر رفتم و  نشانه های بیشتری تجربه کردم، از حال خوب، خیر، برکت، زندگی. هرچه بیشتر عمل بخشش انجام دادم بیشتر تجربه اش کردم. من مدیون راهنمای عزیزم آقا مسعود پور باقی هستم. من به واسطه ایشان با لژیون سردار آشنا شدم و هرآنچه که طبق فرمان آقای مهندس دژاکام و راهنمای عزیزم آقا مسعود بود، انجام دادم و روز به روز شکوفا تر شدم. اگر جایی در سفرم به مشکلی برخورد می نمودم، دستم در دست استادان عزیزم بود. هم در صور پنهان و هم در صور آشکار.
گاهی اوقات سفره دلم را برای خداوند و استاد سردار باز می کردم، به کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر، تفأل می زدم و استاد سردار جوابم را می دادند و با صبر و حرکت مشکل رفع می شد و ثمره اش شد، رهایی، حال خوب، آرامش، لذت بردن از زندگی. در گلریزان ۱۴۰۳ برای خودم و خانواده ام سرداری تعهد نمودم و به عهدم وفا کردم و پرداخت کردم. مجدد به من اجازه داده شد که دنوری شرکت کنم. انشاالله که خداوند کمکم کند که در کوتاه ترین زمان در راه صراط مستقیم، تعهد دنوری را تسویه نمایم و به کمک خداوند در راه مستقیم، پایه های مالیم را در کوتاه ترین زمان مستحکم کنم و اجازه خدمت پهلوانی به من داده بشود. لژیون سردار سکوی پرتاب من بوده،  هست و خواهدبود. با آموزش های کنگره ۶۰ و درک سی دی نامه پیشین، من کاملا به این درک رسیدم که من جواد، فقط یک مسافرم، هیچ چیزی به صورت مطلق برای من نیست و برای تزکیه و پالایش نفسم باید بخشش نمایم. من فقط یک واسطه هستم، دستی از دستان خداوند هستم. سپاسگزار خداوند هستم که نعمت کنگره ۶۰ را در اختیار بنده قرار داد تا من بتوانم آموزش بگیرم، خدمتگزار باشم.
انشاالله که لیاقت خدمتگزار بودن تا زمانی که زنده هستم به من داده بشود، تا بتوانم به تزکیه و پالایش نفسم ادامه بدهم و به آنجایی برسم که از آنجا انشعاب یافته ام. در پایان از نیروهای الهی، در راس جناب آقای مهندس دژاکام، اساتید محترم ایشان، و راهنمای عزیزم آقا مسعود پور باقی و راهنمای تازه واردینم، تشکر می نمایم. سپاسگزار و قدردان زحمات این عزیزان هستم. شکر، شکر، شکر.

تایپ: مسافر جواد لژیون یکم
ورایش و بارگزاری خبر: مسافر هادی لژیون نهم
مرزبان خبری: مسافر احمد
اسفند ماه 1403                شبعه صالحی (تهرانپارس)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .