English Version
This Site Is Available In English

راهنما یعنی عشق و محبت

راهنما یعنی عشق و محبت

اولین جلسه از دوره چهارم کارگاه‌های آموزشی کنگره ۶۰ نمایندگی الیگودرز با استادی مرزبان مسافر مصطفی، نگهبانی مسافر همت و دبیری مسافر محمود با دستور جلسه «هفته راهنما» پنج‌شنبه ۲ بهمن ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که یک بار دیگر به من اجازه داده شد تا به کنگره بیایم و در این جایگاه بنشینم و از شما دوستان آموزش بگیرم. از نگهبان جلسه اقای همت و دبیر عزیز آقای محمود و همچنین ایجنت محترم آقای وحید و مرزبانان عزیز تشکر می‌کنم که این شرایط را برای من فراهم کردند. استاد سردار می‌فرمایند: ما به دو جهت به دنیا پا گذاشته‌ایم یکی برای آموزش گرفتن و دیگری برای خدمت کردن، که این دو مکمل هم هستند. دستور جلسه، هفته راهنما است. راهنما یعنی عشق و محبت، یعنی از خود گذشتن که به اعتقاد من این هفته، هفته شکرگزاری از خالق خود است.

ما سه نوع شکرگزاری داریم یک شکرگزاری از طریق زبانی است و یکی به صورت قلبی و دیگری به شکل عملی، وقتی که ما مثلاً سوار تاکسی می‌شویم و یا به یک رستوران می‌رویم خدمتی که به ما می‌شود از طریق زبان تشکر می‌کنیم و یا اینکه شخص لطفی در حق ما انجام می‌دهد و از آن لطف خرسند می‌شویم در قلب خودمان ایشان را دعای خیر می‌کنیم و بهترین‌ها را برایش آرزو می‌کنیم. شخصی هم بیشترین وقت خودش را برای ما می‌گذارد که ما را از تاریکی به سمت روشنایی هدایت کند که ممکن است راهنما، پدر و مادر ما باشد که باید عملی از این افراد تشکر کنیم. راهنمایی که از وقت خود پول و جان خودش می‌زند تا من آموزش بگیرم و به حال خوش برسم، آیا ستایش تشکر کردن نیست؟

من با مصرف ot وارد کنگره شدم یکی از دوستان کنگره را به من معرفی کرد در جلسه اول صحبت از میکروفون و در جمع صحبت کردن شد و من از صحبت کردن در جمع می‌ترسیدم. به دوستم گفتم که بگوید، من هم کر هستم و هم لال، و اگر سوالی پرسیدند تو جوابشان را بده، من با این وضعیت وارد کنگره شدم که بعد از سه جلسه مشاوره وارد لژیون آقای وحید شدم و راهنمای من با آن حال خراب من کنار آمد تا این‌که الان راحت می‌توانم حرف بزنم و در جمع صحبت کنم. من قبلاً از آژیر ماشین شهرداری هم می‌ترسیدم و فکر می‌کردم که پلیس است و ترس این را داشتم که دستگیر شوم خدا را شکر می‌کنم که در وضعیتی قرار گرفتم که می‌توانم در جمع صحبت کنم و این‌ها را از محبت و عشق راهنمایم می‌دانم.

یک فلز را اگر بخواهیم به آن شکل بدهیم باید آن را ذوب کنیم تا شکل بگیرد من هم اگر بخواهم به حال خوش برسم باید سختی‌ها را تحمل کنم باید گوش فرمان راهنمایم باشم باید چشم گفتن را یاد بگیرم تا حال خوش را دریافت کنم. رهجویی که در مقابل راهنمایش جبهه می‌گیرد به درمان نمی‌رسد. راهنما از ما جلوتر است اگر بخواهیم خیابان حساب کنیم ۱۰ خیابان از ما جلوتر است و یا ۱۰ کوچه از ما جلوتر است.

نتیجه اینکه اگر بخواهیم به حال خوش برسیم باید گوش به فرمان باشیم و بهترین هدیه برای راهنما درست سفر کردن و گوش به فرمان بودن است.
از اینکه به صحبت‌های من توجه کردید، متشکرم.

تایپ: مسافر سجاد
ویرایش: مسافر نعمت
عکس: مسافر بهمن
تنظیم و ارائه: مسافر احمد

مسافران نمایندگی الیگودرز

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .