تقدیم به کسیکه عشق را در وجودم دمید. چه لحظههای غمانگیزی بود و من هیچکاری نمیتوانستم انجام دهم، شب و روزهایم همه در تاریکی بودند، نه امیدی و نه دست گرمی که بتواند وجودم را گرم کند. همچون آدمی که دیگر نفس کشیدن و زندگی کردن برایش سخت بود و آنگاه بود که من با کنگره آشنا شدم و آن لحظه که راهنمای خودم را دیدم چراغی شد در دستان من و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کرد؛ گویی آغوش گرمش و دستان مهربانش را در زندگی کم داشتم. راهنمای عزیزم آمدی در زندگی من و بدون هیچ چشمداشتی با من پیمان بستی که در تمام لحظات، همچون کوه در کنارم باشی تا من بیاموزم امید و راه و رسم زندگی را. شما امید در زندگیم جاری کردید تا خزان زندگیام را به بهار تبدیل کنید.
مانند معلمی دلسوز در کنارم الفبای زندگی، عشق، گذشت و صبر و مهربانی را به من آموختی. حرفهایت آنقدر برایم دلنشین بود که تمام ناخوشیها را از یاد میبردم و نگاه زیبایت به من عمر دوباره داد. با آمدنت در زندگیام به من یاد دادی تا جاده پر پیچ و خم زندگی را با امید طی کنم. گاهی همچون مادری که متأسفانه ندارمش و با آمدنت جای مادر را برایم پر کردی و همانند او نگرانم هستی. راهنما؛ یعنی کسیکه نشان دهنده مسیر تاریکی به نور، غم به شادی و نفرت به عشق است و در آخر من چگونه میتوانم سپاسگزار این همه لطف و بزرگی شما باشم؟ دعای خیرم همیشه بدرقه راهتان و امیدوارم همیشه باشید و برای هزاران هزار انسان دیگر مثل من بمانید و بزرگی کنید.
نویسنده: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر یاسمن رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دهم) دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پاکدشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
63