English Version
This Site Is Available In English

من راهنما شدم تا در چهره رهجو، گذشته خودم را ببینم

من راهنما شدم تا در چهره رهجو، گذشته خودم را ببینم

سومین جلسه از دوره بیست‌و‌دوم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران آقا، نمایندگی پرستار، با استادی ایجنت محترم همسفر محمود، نگهبانی همسفر محمود و دبیری همسفر مسعود، با دستور جلسه «هفته راهنما» پنج‌شنبه 2 اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود.


خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، محمود هستم، یک همسفر.
جشن راهنما را به تمام همسفران عزیز تبریک می‌گویم. به اولین راهنمای کنگره، آقای مهندس و خانواده محترم ایشان تبریک می‌گویم که این مسیر را برای ما فراهم کردند تا منِ محمود بتوانم در این مسیر قدم بردارم و آموزش بگیرم.
راهنما برای چه به وجود آمد؟ و اصولاً چه کاری را انجام می‌دهد؟ آقای مهندس همیشه در سخنان خود تأکید داشتند که ما نیاز به معلم داریم که به ما آموزش بدهد. هستی جاری و در حال حرکت است و دانایی ما نمی‌تواند متوقف شود. در کنگره، کسانی آمده‌اند و سفر کرده‌اند. اگر می‌خواستند پس از رسیدن به رهایی بروند، آقای مهندس نیز پس از رهایی از بند اعتیاد می‌توانستند بروند و دیگر راهنمایی وجود نداشته باشد. اما ایشان ماندند و راهنماهایی را تربیت کردند و آن راهنماها رهجوهایی را پرورش دادند تا این تسلسل و استمرار برای خدمت به دیگران ادامه یابد.
زمانی بود که من، به عنوان راهنما، فکر می‌کردم خیلی زحمت می‌کشم و منت بر دیگران و کنگره دارم، زیرا وقتم را بدون پول و دستمزد می‌گذارم. از تجربه خودم می‌گویم: من، محمود، در سفر اول تا پنج ماه اول گیج بودم و اصلاً نمی‌دانستم به کجا آمده‌ام، چون هم خودم و هم مسافرم درد و رنج زیادی کشیده بودیم. فکر می‌کردیم اینجا هم مانند دیگر NGO هاست و به هیچ نتیجه‌ای نخواهیم رسید. اما پس از هشت ماه، کم‌کم موتور ذهنم روشن شد و فهمیدم که اتفاقی ویژه در اینجا در حال رخ دادن است.
روز اولی که مسافرم در کنگره مشاوره شد، به من گفت: «پدرجان، من در اینجا رها می‌شوم.» و در واقع این اتفاق در حال رخ دادن بود. من پس از هشت ماه کم‌کم احساس کردم که چه چیزی در اینجا در جریان است. اوایل با ترس و لرز شروع به مشارکت کردم و حتی گریه می‌کردم. بالاخره به جایی رسیدم که فهمیدم برای ماندن در کنگره تنها یک راه وجود دارد: راهنما شدن. زیرا هر خدمتی در کنگره زمان محدودی داشت و به پایان می‌رسید. اما پس از آن چه کاری می‌خواستم انجام دهم؟ چگونه می‌توانستم در کنگره بمانم؟ تنها راه برای من راهنما شدن بود. تلاش کردم تا مطالب را بفهمم و به خدمت راهنمایی برسم.

راهنما شدم برای چه چیزی؟ برای خدمت به دیگران؟ من راهنما شدم تا در چهره رهجو، گذشته خودم را ببینم، درد و رنج او را ببینم و بر اساس آن خودم را اصلاح کنم. راهنمایی به من کمک کرد تا از آن دردها و مصیبت‌ها بگذرم و خودم را پیدا کنم، نه اینکه صرفاً به دیگران خدمت کنم. دیگران به اینجا می‌آیند و قطعاً حالشان خوب می‌شود، زیرا در اینجا عشق و محبت به وفور وجود دارد و همه وقتی به هم می‌رسند، حالشان خوب می‌شود.
آقای مهندس وقتی راهنماها را انتخاب می‌کردند و آن‌ها که به دیدبان‌ها تبدیل شدند. چرا یک دیدبان، که زمانی راهنما بود و لژیون داشت، باید به شهرستان‌ها سفر می‌کرد تا نظارت کند؟ حرکات آن‌ها برای من اعجاب‌انگیز بود. چرا؟ زیرا این حرکات آن‌ها بود که باعث شد کنگره به این وسعت برسد و اکنون ۱۲۰ شعبه داشته باشد. حرکت راهنماها و شعب این است که آن تمایل را در خود ایجاد کنند تا ان‌شاءالله همه همسفران و مسافرانشان به سفر دوم برسند و همه بتوانند در مسیر راهنمایی قدم بردارند.
از تمام راهنماهای کنگره، به‌ویژه راهنماهای شعبه پرستار همسفران آقا و راهنماهای تازه‌واردین تشکر می‌کنم که وقت می‌گذارند و با عشق و علاقه حضور دارند تا برای ما شادی و آرامش به ارمغان بیاورند. همچنین به اشخاصی که در آزمون قبول شدند تبریک می‌گویم.
از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، از همه شما متشکرم.

بارگذاری: خدمت‌گزاران سایت همسفران آقا شعبه پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .