سیزدهمین جلسه از دوره چهارم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران نمایندگی آبیک با استادی راهنمای محترم مسافر مهدی، نگهبانی مسافر اکبر و دبیری مسافر کرمعلی با دستور جلسه «هفته راهنما» در روز پنج شنبه دوم اسفند 1403 ساعت 17 آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد: خداوند را شاکرم که فرصتی دوباره به من داده شد تا در این جایگاه قرار بگیرم وآموزش کسب کنم، خوشحالم که امروز در شعبه آبیک هستم، من امروز نمیخواستم شال راهنمایی بندازم گردنم و هفته راهنما را میخواستم از زبان یک رهجو صحبت نمایم ولی آقا سامان دستور دادند و اجرای فرمان راهنما سمعاً و طاعتاَ، سخت است وقتی که شال راهنمایی بر گردن داری درباره مقام راهنمایی صحبت کنی در ابتدا هفته راهنما را به راهنمایان گروه همسفران و مسافران تبریک میگویم به ویژه به راهنمای خودم آقا سامان عزیز که بسیار زحمت کشیدند که الان من در این جایگاه قرار دارم کنگره ۶۰ تنها جایی است که من توانستم سیستم راهنمایی را در آن ببینم و حس کنم،من در جای دیگه هم بودهام راهنما داشتهام در NGO دیگر ولی به این شکل نبود راهنما به کسی میگویند که خودش در ابتدا مصرف کننده بوده.
من مسافر در ابتدا باید به درمان برسم و این مسیر را طی کنم و تمام خماری ها و حال خرابی ها را حس کنم تا به رهایی برسم، بعد از رهایی یک سری متون و پروتکل در کنگره وجود دارد که با خواندن آن و آزمون دادن که تعداد زیادی در آن شرکت می کنند و شاید ۱۰ درصد آنها قبول شوند و به این جایگاه برسند، این فیلتر بسیار قوی میباشد من در NGO دیگر راهنما داشتم که در نهایت با راهنمایم رفتم و مصرف کردیم و یک مورد دیگر که میشناسم سر رهجویش را کلاه گذاشت رهجویش به مواد برگشت در کنگره ۶۰ این فیلترها برای راهنما بسیار سختتر است آقای مهندس هر دستوری را که در کنگره میدهد اول از راهنماها شروع کردن کسی که اضافه وزن داشته باشد به آن شال نمیدهند یعنی همه این سختیهایی را که من در سفر دارم طی میکنم را راهنمایم قبلاً طی کرده چرا حرف راهنما در کنگره ۶۰ به دل مینشیند زیرا تماماً چیزهایی را از ما میخواهد خودش قبلاً انجام داده است و چیزی نیست که از ما بخواهد و خودش انجام نداده باشد.
اگر به من میگفت صبح پارک بیا میرفتم میدیدم که راهنمایم اول از همه آنجاست در صورتی که من از کرج میرفتم و راهنمایم از هشتگرد میآمد زمانی که داشتیم برای راهنمایی میخواندیم انتهای جزوه راهنما و راهنمایی نوشته شده بود از آقای مهندس کسانی که میخواهند در این جایگاه خدمت نمایند و به انسانها برای رهایی از اعتیاد کمک نمایند باید صبر ایوب،مهر رسول خدا،عدالت علی و شجاعت حسین را داشته باشند در غیر این صورت به دنبال کار دیگری بروند چون این کاره نیستند،هرچقدر که جلوتر آمدیم دیدیم که این مهر و محبت در حال افزایش است گاهی من سختم بود که به شعبه بروم میگفتم امروز نروم یا یه وقتهایی دیر میرسیدم سر جلسه اما هرگز نشد که بروم و راهنمایم از من دیرتر برسد حتی یک بار در طول سفرم با اینکه مسیرش از من دورتر بود من هر بار که به تهران میرفتیم برای تولد آخر شب میرسیدم به خانه و با خودم میگفتم که چقدر سخت است رفتن و آمدن به تهران .
در صورتی که راهنمای من ۴ سال این راه را میرفت و من چطور میتوانم جلوی راهنمایم از سختی رفت و آمد صحبت نمایم یا اینکه من وقت ندارم و نمیرسم اصلاً قبل از کنگره من میدانستم وقت چه چیزی است از موقعی که از کار میآمدم پای بساط پیش دوستانم بودم وقتی هم که به خانه میآمدم باز هم پای بساط بودم تا ساعت ۴ صبح و این چرخه ادامه داشت به هیچ کاری نمیرسیدم سر من را کلاه گذاشته بودند و فقط یک فقره چک دست من بود که برگشت خورد و حدود ۱۱ سال در کشوی خانه من بود و هر بار با خود میگفتم که فردا میروم پیگیری میکنم اما فردا که میشد میگفتم بگذار یک بست دیگر بچسبانم و حالا یک ساعت وقت دارم بگذار بعداً امروز که تمام شد بگذار فردا میروم و این فرداها ۱۱ سال به طول انجامید حالا چطور میتوانم بگویم که وقت ندارم برای اینکه خدمت کنم پس این وقتی که الان داری از کجا آمده است.

جشنهایی که در کنگره وجود دارند برای این نیستند که از ما چیزی بگیرند ولی وقتی که جلوتر میآییم میبینیم که هیچکس در کنگره برای گرفتن پاکت خدمت نمیکند، پس این دستور جلسات برای چه هستند برای اینکه من قدردانی را یاد بگیرم آقای مهندس تاکید زیادی دارند برای اینکه من قدردانی و سپاسگزاری را یاد بگیرم و این ثابت شده است که بالاترین فرکانس در هستی فرکانس شکرگزاری میباشد و من چقدر میتوانم این را یاد بگیرم و عملی نمایم و این عمل سه مرحله دارد یکی قلباً یکی زباناُ و یکی هم به عمل آیا در هفته همسفر به زبانم میآید که به همسفرم بگویم دوستت دارم یا نه با خود میگویم که من عملی نشان میدهم در هفته راهنما هم اینکه من بیایم چه مبلغی در پاکت بگذارم مهم نمیباشد مهم این است که رهایی برای من چقدر ارزش دارد و راهنمایی را که سالها برای من زحمت کشیده برایش وقت میگذارم و دلنوشتهای مینویسم و با حوصله پاکتم را آماده نمایم و اگر اسکناس میخواهم بگذارم تمیز و نو باشد و این حداقل کار من میباشد.
امسال که آقا سامان جایگاه پهلوانی را از آقای مهندس گرفتند من در وهله اول غبطه خوردم زیرا میدانم که با چه وضعیت مالی این حرکت بزرگ را انجام داد و این برای من آموزش است راهنمای من همیشه به من میگفت که اگر میخواهی زحمت راهنمایت را جبران کنی راهنما بشو و اینطور میتوانی زحمات راهنمایت را جبران نمایی وقتی توانستی یک نفر را آزاد و رها نمایی من هم با خود گفتم که نمیخواهم مدیون راهنمایم باشم و به این دلیل راهنما شدم و الان هم به این نتیجه رسیدهام که حال خوبی که الان دارم را مدیون راهنمایم میباشم و هیچ وقت نمیتوانم زحمات راهنمایم را جبران نمایم و امیدوارم ما رهجوها بتوانیم تمام توان خود را به کار بگیریم تا پا جای پای راهنمای خود بگذاریم یکی از دوستان از خرم آباد آمد به کرج تا پاکت راهنمایش را بدهد ولی گاهی من فکر می کردم که از کرج به تهران رفتن سخت است. در انتها باز هم هفته راهنما را به تمام راهنمایان تبریک میگویم و امیدوارم بهترینها نصیب دل مهربانتان شود از اینکه به صحبتهایم گوش کردید ممنونم.
تایپ:مسافر بهروز(لژیون سوم)
عکس :مسافر امیرحسین(لژیون اول)
ویراستاری وارسال:مسافرعلی(لژیون اول)
- تعداد بازدید از این مطلب :
133