به مناسبت «هفته راهنما» در خدمت دیدهبان بزرگوار جناب آقای احمد حکیمی عزیز هستیم تا گفتگویی را با ایشان ترتیب دهیم. ایشان از جمله عزیزانی هستند که در بدو تشکیل نمایندگی پرویناعتصامی اراک و حتی بعد از آن، خدمات و زحمات زیادی را متحمل شدند و مدتی را نیز به عنوان ایجنت نمایندگی در خدمتشان بودیم و بسیار از آموزشهای نابشان آموختیم.
جناب آقای حکیمی عزیز با آنتیایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره۶۰ شدند و با متد DST و رهنمودهای استاد راهنمای عزیز، جناب مهندس دژاکام، به مدت ۱۰ ماه سفر کردند. همسفر ایشان سرکار خانم آنی بزرگوار بودند و در حال حاضر نیز نزدیک به ۲۳ سال است که از رهاییِ ایشان میگذرد. ضمناً ایشان در رشته ورزشی تیروکمان در حال فعالیت میباشند.
لازم به ذکر است ایشان در نمایندگی انقلاب در کنار جایگاه دیدهبانی، راهنما بودند و لژیون داشتند و پس از نقل مکان شعبه مرکزی کنگره۶۰ از میدان انقلاب به سهرهوردی، همزمان در نمایندگیهای رباطکریم و آکادمی نیز علاوه بر دیدهبانی، در جایگاه راهنمایی نیز خدمت میکردند.
در ادامه از طرف واحد ایجنت و مرزبانی، واحد سایت گروه خانواده و تمامیِ اعضاءِ نمایندگی پرویناعتصامی اراک خدمت ایشان عرض ادب و احترام داشته و این هفته با شکوه را خدمتشان تبریک و تهنیت و عرض نموده و گفتگوی خود را پیرامون دستور جلسه این هفته، در روز چهارشنبه مورخ ۲۴ بهمن ماه سال جاری با ایشان آغاز مینماییم.
عبارت معروفی در کنگره۶۰ باب است تحت عنوان، شال مقدس راهنمایی؛ نظر شما پیرامون این عبارت چیست و آیا این اندازه که تأکید میشود، این جایگاه یا شالش مقدس میباشد یا اینکه در این عبارت نسبت به جایگاهِ مدنظر اغراق شده است؟
در ابتدا سلام عرض میکنم و خوشحال هستم که در خدمتتان میباشم. این جایگاه تقدس دارد ولی تقدسش در الویت نیست، بلکه در کاری است که فرد میخواهد در این جایگاه انجام دهد. درواقع مهم این است که؛ چه پیام، درس، آموزش و مرتبهای را میخواهد به افرادی که راه گم کردهاند نشان دهد و تقدسش در این مسیر، نشاندادن و هدایتکردن به یک انسانی که میخواهد از تاریکی خارج شود، میباشد، ولی اگر در این مسیر اتفاقی نیفتد هیچ تقدسی نیز ندارد. بنابراین تقدس در الویت اول نیست، تقدس در مسیر انجام درست یا هدفی است که برای یک راهنما وجود دارد.
فردی که قصد دارد در آزمون راهنمایی شرکت کند و هدفش گرفتن شال تازهواردین یا DST میباشد، باید در پسِ ذهنش خواستهای داشته باشد که بواسطه آن، با عشق، منابع را مطالعه کرده و در آزمون شرکت کند. پارامتر در این مورد زیاد است، ولی باید یک ویژگی اصلی را دارا باشد تا سرشار از هیجان گردد و وقتی نتیجه آزمون را در مورد خودش مثبت میبیند حسابی لذت ببرد. نظر شما پیرامون آن ویژگی یا خواسته چیست؟
خب ما درون انسانها نیستیم، زیرا به علت جهانبینی که درون انسانها وجود دارد، دلایل بیشماری را جهت شرکت در آزمون راهنمایی میتوان آورد. حتی نسبت به اینکه حضورشان در این جایگاه را متصور شوند و خواستهای در این زمینه داشته باشند که البته از چشم دیگران پنهان است. در اینجا در ظاهر مهم این است که؛ فرد خواستهای داشته باشد تا همانطور که به او کمک شده، او هم بتواند به دیگران کمک کند، اما در واقعیت، ابتدا به ساکن، در کنگره۶۰ هر فردی که خدمتی میکند، آموزشی است برای خودش و جهت ارتقاءِ درونیش! بدین معنا که؛ در موقعیت پیشِ رویش، خودش با خودش روبرو میشود. درواقع نیتها متفاوت میباشند، اما قطعاً و یقیناً همه آنها از همان ابتدا در مسیر درستی هستند؛ یعنی همان کمککردن! حال کمککردن به یک انسان، به همنوع و ... . درواقع دوست دارند در این ساختار قدمی بردارند و کلاً در کنگره۶۰ عاشق این هستند که در این ساختار قرار گیرند تا آن چیزی را که مثل سلامتی، به دست آوردند و برایشان شبیه به نوری است، در اختیار دیگران قرار دهند و این بسیار قشنگ است. اما اینکه بعداً در مسیر چه اتفاقی میخواهد بیفتد، چیزی است که بعدهها خودش را در پیچ و خم جاده نشان خواهد داد.
وقتی رهجو در کنگره۶۰ میخواهد راهنمایش را انتخاب کند باید با حسش این کار را انجام دهد؛ پس تمام سعیش را میکند که طی سه جلسه مشاوره کاملاً دقت کند و حتی راهنمایی را مدنظر قرار میدهد، علیرغم اینکه راهنماها را بخوبی نمیشناسد، از طرفی در کنار این موضوع، در جزوه شرح وظایف آمده که؛ رهجو میتواند یک بار در سفر اول و یک بار هم در سفر دوم لژیونش را عوض کند. این دو موضوع کنار هم دارای مرزی میباشند و نقطه تعادلی دارند. نظر شما پیرامون این مرزبندی و تعادلی که وجود دارد چیست؟
وقتی رهجویی راهنمایی را انتخاب میکند این یک انتخاب اولیه میباشد و در صورتی این کار را انجام میدهد که هیچ شناختی از راهنماها ندارد. تا اینکه در مسیر ارتباط و با گذر زمان این دو کمکم همدیگر را میشناسند و با عملکردشان نشان میدهند که ارتباطشان بر چه پایهای استوار میباشد. وقتی فردی قصد ازدواج دارد و فردی دیگر را بدین منظور انتخاب میکند، آیا در ابتدا شناخت آنها نسبت بهم کامل است؟ خیر! با اولین ارتباط و مُراوده کردن شروع میکنند تا اینکه در کلام، گفتار، کردار، عملکرد و گذر زمان نسبت به هم شناخت پیدا میکنند. برای رهجو نیز این قاعده وجود دارد و البته امکان دارد رهجو در شرایطی قرار بگیرد که انتخاب اشتباهی را نیز انجام دهد، فکر میکند که میتواند، اما وقتی ورود پیدا میکند و ارتباط را در گذر زمان برقرار میسازد، متوجه میشود که اشتباه کرده است و در اینجا باید برگردد ولی نمیتواند. در واقع او حق تعویض را کاملاً دارد؛، مثل دو نفر که به زور بخواهند با هم زندگی کنند که نتیجه این زندگی؛ تلخی، عذاب و ناراحتی میباشد. خداوند هم این جدایی را گذاشتهاند و زمانیکه فرد متوجه انتخاب اشتباهش میگردد، جدا میشود و یومالفصلش اتفاق میافتد. حال برای رهجو نیز این اتفاق در سفر اول و دوم، هر کدام یکبار پیش میآید که البته گاهی ممکن است برای یک لحظه حس اشتباه کند و یا حس، پیام درست منتقل کند اما فرد تصمیم اشتباه بگیرد و حتماً در ادامه رهجو تعویض لژیون را خواهد داشت. از طرفی این مسئله یک بخش پنهان هم دارد؛ یعنی اکثر انسانها تمام کارهایی که انجام میدهند را درست میدانند و نسبت به جهانبینی که دارند درست انجام میدهند، در حالیکه جهانبینی آنها کاملاً اشتباه است و تصمیم اشتباه هم میگیرند. پس این حالت برای افرادی که خصوصاً منیتهای پنهان دارند اما آن را نمیپذیرند و دائماً سرکوبش میکنند نیز اتفاق میافتد و این افراد به انسانهای زودرنج تبدیل میشوند و بهمحض اینکه از مشکلاتشان میگویی، جای اینکه به آنها نگاه و توجه کنند، تصور میکنند گوینده به شخصیت آنها توهین کرده است. آیا وقتی یک مکانیک، بالای سر یک موتورِ معیوب ماشین میایستد، قصدش توهین به راننده است؟ (بین افراد هم چنین اتفاقاتی ممکن است بیفتد).راهنما یک وقتهایی زیاد سختگیری میکند و باید هم این کار را انجام دهد، ولی باید توجه داشته باشد که نقطه تحمل رهجوها با همدیگر تفاوت دارند و نسبت به آن تفاوت باید سختگیری داشته باشد؛ پس در اینجا زودرنجی و سختگیری نیز باعث تعویض لژیون میگردد و در اینصورت رهجو به دنبال راهنمایی میگردد که مثلاً اگر دو هفته سیدی ننویسد، او هم کاری به کارش نداشته باشد، به نوعی دنبال مسیر حرکت راحت میگردد تا به آن نقطه برسد. البته همه ما میدانیم کار اشتباهی انجام میدهد ولی او درگیر مسائل درونیش میباشد و میتواند لژیونش را عوض نماید.

شما هم دورهای را راهنما بودید و در کنار این جایگاه، به دیدهبانی و ایجنتی هم میپرداختید. با توجه به این موضوع، درست است که میگویند؛ در این صورت راهنما به صرف وجودِ جایگاههای دیگر لژیونش ضعیف میشود و رهجو از نظر حسی احساس میکند راهنما آنطور که باید برای رهجو وقت نمیگذارد؟
خب این بستگی به عملکرد فرد دارد. راهنما میتواند از همان ابتدا رهجو را طوری بار بیاورد که به رهجو بفهماند من همیشه در کنارت هستم، ولی من از این راهنماها نبودم و نیستم. من همیشه به رهجوها این را اعلام میکردم که؛ هر فردی با من کار دارد، یک ساعت قبل از شروع جلسه میتواند من را در شعبه پیدا کند و در مورد شرایطش با من صحبت نماید. رهجو باید بداند اگر در سختی است، باید زمان بگذارد و سختی بکشد و تاوانش را بدهد و در همان ساعتِ مدنظر با راهنمایش پیرامون مسائلش گفتمان کند. راهنما شخصی نیست که ۲۴ ساعته در خدمت رهجوها باشد. آیا شما وقتی به مطب دکتر میروید هر ساعت و هر لحظه که بخواهید میتوانید پیرامون عارضه و یا بیماریتان با پزشک صحبت کنید؟ البته ما در کنگره۶۰ بدین شکل هم نداریم؛ ولی من هیچوقت شماره تلفنم را به رهجو ندادم که مجبور شوم تلفنی با او صحبت کنم، اصلاً اعتقادی به این قضیه ندارم که رهجو نیاز داشته باشد با راهنمایش تلفنی صحبت کند. رهجو باید بداند جایگاه راهنما و ارتباط برقرار کردن با راهنمایش فقط مختصِ فضای کنگره۶۰ میباشد نه خارج از آن! فضای کنگره۶۰ هم، شعبه میباشد، حتی پارک هم نیست. پارک مخصوص ورزش است نه گفتگوی راهنما و رهجو پیرامونِ مشکلات! حال ممکن است رهجو مسائلی داشته باشد و حالا در پارک و بین زمانهایی که راهنما قصد استراحت دارد با رهجو هم گفتگویی داشته باشد، ما خیلی هم نمیخواهیم مته به خشخاش بگذاریم که آنجا هم اصلاً با هم صحبت نکنند، زیرا ما نباید سٶالکننده را از خودمان برانیم؛ اما رهجو هم باید بداند اگر میخواهد مشکلش واقعاً حل شود در فضای درست آن کار را انجام دهد. آیا شما تابحال دیدهاید بیماری را در پارک عمل کنند و یا ویزیت نمایند؟! درواقع این آموزش را میدهد که هر کاری مکان مخصوص به خودش را دارد. در کنگره۶۰ گفته شده؛ «مکان مناسب، کلام مناسب، زمان مناسب» و اگر این را داشته باشیم لطمهای به لژیون وارد نخواهد شد. البته راهنمایی هم که نمیتواند قبل از جلسه برای رهجو وقت بگذارد، باید در لژیون طوری صحبت کند و زمانی را برای رهجو قائل باشد تا با او گفتگو کند. فردیکه هم راهنماست و هم در کنار این جایگاه، جایگاههای خدمتی دیگری نیز دارد، باید اولویتش رهجوها و لژیونش باشند و تعادلی را بین این جایگاه و جایگاههای دیگر به وجود آورد و همیشه در دسترس رهجو برای پرسش و پاسخ در قالب کنگره۶۰ باشد و در کل من اعتقادی به رابطه خارج از فضای کنگره۶۰ ندارم. درواقع موضوع ارزشگذاری میباشد و رهجو میخواهد با یک تلفن مشکلش توسط راهنما حل شود و نمیخواهد وقتی بگذارد، حرکتی کند و با سادهترین راه قصد رسیدن به راهحل را دارد، که در این صورت هم قدر آن چیزی که دارد را نخواهد فهمید.
رهجوی مسافری را در نظر بگیرید که بیش از ۱۱ ماه سفر میکند و همسفر هم پابهپایش بر حسب علاقه و وظیفه کنار او به کنگره۶۰ رفت و آمد دارد، ولی موضوعی او را آزار میدهد. موضوعی مبنی بر اینکه؛ هر گاه لژیون مسافرش خدمت دارد، آن مسافر طبق میل شخصیاش و جهت دور شدن از فضای جلسه و عدم حوصله، هر بار مثلاً در جایگاه خدمتیِ نگهبان نظم حضور پیدا میکند و در این مورد، راهنما حساسیتی نشان نمیدهد. اما از طرفی همسفر استرس دارد که نکند راهنمای مسافر، به رهجویش توجهی ندارد، زیرا هیچگاه تغییری در روند خدمتیِ آن رهجو نمیکند. با این شرایط، همسفر اذیت میشود و ممکن است حتی از نظر روحی هم بهم بریزد. توصیه شما در این مورد به چه کسی و چه میباشد؟
از نظر من این اتفاق تماماً حاشیه میباشد و توصیهام فقط به همسفر این خواهد بود، همسفر اصلاً حق ندارد دخالت کند و مطرح کردن این موضوع به نوعی ورود به حریم دیگران میباشد. یک همسفر در هر جایگاهی هم که باشد نمیتواند در مورد راهنما نظری دهد، زیرا او در جایگاهی نیست که کلاً اظهارنظر کند. آن راهنما طبق مسئولیتی که کنگره۶۰ به او داده عمل میکند و عملکرد او چنین فضایی را در اختیارش قرار داده است، مگر اینکه حرمت و قوانین را زیر پا بگذارد. در غیر این صورت ما هیچ ایرادی نمیتوانیم بگیریم. ایراد آن موقع گرفته میشود که؛ نتیجه مطلوب نباشد و در اینجا هم باز مسئله تماماً به راهنما ربطی ندارد. راهنما اسمش رویش است؛ کسی که راه را نمایان میسازد. او قرار نیست کاری کند و فقط یک انگشت اشاره است، هدف نیست بلکه وسیله است! راهنما مسیر رسیدن را آموزش میدهد و نمیتواند معجزه کند. او فقط میگوید؛ این کار را کن و طبق این آدرس در این مسیر حرکت کن که البته در این بین، DST و وادیها هر کدام یک آدرس میباشند. مثلاً میگوید از وادی اول باید به وادی دوم و از وادی دوم به وادی سوم بروی تا بتوانی به هدفت دست پیدا کنی. وقتی رهجویی به هر شکلی قصد دارد دور بزند، در اصل خودش را دور میزند و ربطی به راهنمایش ندارد که بخواهد تذکر هم بدهد. اصولاً ما وارد مسائل به این ریزی نمیشویم، ولی تأکید مٶکد میکنم که؛ همسفر به هیچ عنوان در جایگاهی قرار ندارد تا بخواهد نسبت به راهنما نظری دهد. حتی اگر راهنما هم اشتباهی را مرتکب شود، باز هم اجازه نظر دادن ندارد. مسافری که بد سفر میکند، نقصش جای دیگریست. راهنما فقط از جایگاهی حرف شنوی دارد که از او بالاتر است که البته نمیدانم جایگاه بالاتر کجاست. درواقع ما یک سری همکاری انجام میدهیم و در این سازماندهی از هم حرف شنوی داریم و اصطلاحاً میگوییم جایگاه بالاتر، و این بالاتر از نظر جایگاه مسئولیتی و معنوی میباشد و ما از همین نظر میگوییم از آن جایگاه پیروی کن. حالا اگر ما بخواهیم این را بگوییم، چون سخت هم میباشد، میگوییم؛ شما از آن جایگاه باید پیروی کنید و معنایش را هم باید بدانیم. البته معنایش تقدس کردنی و یا یک جایگاه دست نیافتنی نیست، نه ما اینگونه نگاهش نمیکنیم. در کل هیچ همسفری نباید در روند خدمتی مسافر و راهنمایش دخالت کند و او کارش چیز دیگری میباشد.
اما بهعنوان سٶال پایانی میخواهم پیرامون مسئله قدردانی که هنوز هم برای بعضیها در کنگره۶۰ بصورت چالشی لاینحل باقی مانده است صحبت کنیم. اینکه گاهاً در بعضی مواقع و در بعضی شعب شاهد هستیم که؛ در ماه مبارک رمضان و جشن همسفر تعداد شرکتکنندهها به مراتب بیشتر از حد معمول است و همین تعداد در مناسبتهایی مانند گلریزان، هفته راهنما، دیدهبان و ... سیر نزولی طی میکنند، و یا در مناسبتهای موجود، هنوز هم متأسفانه چالش پاکتهای خالی وجود دارد. این بدین معناست که؛ فلسفه قدردانی برای بعضیها آنطور که شایسته و بایسته است هنوز جا نیفتاده و شهامت اجرایی کردنش را حتی با حداقلِ موجودی و درآمد نیز ندارند. لطفاً در این بارهبه عنوان صحبت پایانی بفرمایید.
همه عملکرد انسانها بر پایه جهانبینیشان است. جهانبینی، تفکر و اندیشه فرد است که حرکت او را تصحیح میکند و رقم میزند. تمام افرادی که میخواهند به یک نقطهای برسند باید اول از خودشان بپرسند که؛ انسانها و اطرافیان چه کمکی به آنها کردهاند و در شرایطی که داری، چگونه مشکلاتت را مرتفع نمودند؟ آیا به تو آموزش دادند و یا کارهایی را انجام دادند که خودت باید انجام میدادی؟! درواقع اینها منشأ قدردانیشان از کنگره۶۰ نیست، بلکه از زندگیِ اطرافیان، پدر، مادر و عقبهشان میباشد. یک انسان در عقبهاش چه چیزی را فرا گرفته است؟ این مسئله از داخل خانه شکل میگیرد، اینکه آیا در خانه خواهران و برادران از هم تشکر میکنند؟ آیا سر میز غذا از پدر و مادر سپاسگزاری مینمایند؟ آیا هنگامیکه پدر برای مادر و یا مادر برای پدر چای میریزد، از هم قدردانی مینمایند؟ وقتی این مسائل را یاد نمیگیرند و همه چیز در زندگی برایشان آماده میباشد، این افراد آنطوری بار میآیند که عادت میکنند اطرافیان تمام کارهای آنها را برایشان انجام دهند بدون آنکه تشکری نمایند. اینگونه افراد یا خدمات اینچنینی را وظیفه میپندارند و یا اگر وظیفه هم نبینند لطف هم نمیبینند که سپاسگزاری را انجام دهند. در نتیجه این فرد با چنان خمیرهای که شکل گرفته است وارد کنگره۶۰ میشود و باز هم تأکید میکنم که این به عقبه او بستگی دارد. افرادی که در کنگره۶۰ چنین عقبهای را دارند سریعاً این موضوع را متوجه میشوند و آنهایی که چنان عقبهای را ندارند باید این سختی را به نرمی تبدیل کنند تا تغییر نمایند که این امر نیز زمانبر میباشد. افراد برای اینکه متوجه شوند عقبهشان چگونه بوده است باید به عقب برگردند تا ببینند قبلاً کجا بودهاند و در حال حاضر کجا میباشند و در این تغییرکردن و تبدیل شدن، چه کسانی به آنها کمک کردهاند؟!
اگر قبلاً زبان تشکر نداشتی، الآن دیگر باید یاد بگیری، اگر انسان موجودی است که همواره دنبال پیدا کردن یک سری مسیرها میباشد، نیرویی ناپیدا هم به یاریش میآید و بالاخره به یک جایگاه و تکیهگاهی دست پیدا میکند که در آن اگر از خداوند چیزی بخواهد، خداوند هم به او میگوید: من همه چیز به تو دادهام و این نعمات را در اختیارت گذاشتهام، ولی تو ابتدا بجای من از مخلوق من تشکر کن، آن را در تفکر، کلام، قلب و عمل را به جا بیاور. وقتی این تشکر را انجام میدهی ابتدا دقت کن و ببین چه چیزی برایت باارزشتر است، که پول برای همه ارزشمند میباشد و حالا از همان چیزی که ارزش بیشتری دارد مایه بگذار. وقتی افراد برای دیگران در حساب و کتاب میافتند، برای خودشان هم این حساب و کتاب را انجام میدهند، و یا زمانیکه قدر و ارزش کاری که دیگران برایشان انجام میدهند را نمیدانند برای خودشان هم نخواهند فهمید و ارزش کمک خانواده و اطرافیان را نیز نمیدانند و در اینصورت او یک موجود طلبکار میباشد. این انسان همیشه حالش بد است، زیرا از همه توقع دارد و طلبکار میباشد. البته هستند انسانهایی که این کارها را انجام نمیدهند. چنان فردی به مرور زمان توقع ایجاد میکند و توقع مختص انسانهای ناتوان میباشد و افراد هر چقدر ناتوانتر باشند، متوقعتر و ناسپاستر خواهند بود. بنابراین راهنما باید آموزش دهد و خودش هم در عمل نسبت به راهنمای خودش انجام وظیفه کند. همه ما بههم متصل میباشیم و از طرفی همه ما راهنما داریم و وقتی راهنما نسبت به راهنمایش این عمل را انجام دهد، رهجو هم نسبت به راهنمایش این کار را خواهد کرد و این عمل ادامه خواهد داشت. هفته همسفر هم برای همین است که؛ فرد از اطرافیانش که کنارش هستند و همراهیش میکنند تشکر نماید. ضمناً اگر فرد نگاه حسابگرانه داشته باشد، در طول یک سال تخریبهایی را میتواند ایجاد کند. یک عضو کنگرهای کافیست سال گذشته و دورانِ قبل از ورودش به کنگره۶۰ را حساب کند و تغییراتِ پس از ورودش را هم ارزیابی نموده و آنها را روی دو کفه ترازو بگذارد تا متوجه شود که چه تخریبهایی را از نظر مالی و معنوی داشته و دیگر خبری از آنها نیست.
در پایان از ایشان صمیمانه سپاسگزاری میگردد که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادند و مثل همیشه بسیار شیوا، روان و با حوصله سٶالات ما را پاسخ دادند.
باشد که در ادامه زیر سایه آموزشهای ناب کنگره۶۰ و راهنماییهای این عزیزانِ جان، رشد و تعالی نموده و بیش از پیش باعث پیشرفت و بالا بردنِ هر چه بیشتر راندمان شعبهمان گردیم. طول عمر با عزت، سلامتی و شادی، خواسته قلبی ما برای ایشان است.
مصاحبه، ویرایش و تایپ: راهنما همسفر نسیم
تنظیم و ارسال: همسفر حمیده نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
249