دلنوشته همسفران لژیون چهاردهم در مورد هفته راهنما:
همسفر فاطمه:
راهنمای عزیزم وجود شما بهترین هدیه برای من است که خداوند من را لایق آن دانست تا به کنگره۶۰ بیایم. هدیه من به شما قلب مهربانی است که فقط برای وجود شما میتپد. شما با کرامتی، مانند خورشید، زمینِ دل من را روشن کردید و با صبر و حوصله وجودم را دوباره بازسازی نمودید.
همسفر مریم:
تعلیم و تعلم از شئون الهی است. خداوند این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند. راهنمای عزیزم در کنگره۶۰ نقش شما نیز، مانند نقش انبیا است؛ چون شما بودید که درس زندگی کردن را به من آموختید و همچون فرشته بالهایتان را گشودید و بال پرواز ناامیدیهای من شدید. با قلب پر از مهر، تبسمهای زیبا و چشمهای پر از امید یاریگر غصههای من شدید و به جای غذای جسم به من غذای جان دادید. بیوقفه تلاش کردید تا من از خواب غفلت بیدار شوم و ذرهذره وجودم را که پر از کینه، درد، حسرت و ناامیدی و منیت بود را تبدیل به عشق، محبت، گذشت، بردباری، بخشش و توانایی کردید. راهنمای عزیزم با تمام وجودم قدرشناس این همه لطف و محبت شما هستم. از شما سپاسگزارم و سر به سجده میگذارم. از قدرت مطلق برای بودنتان تشکر میکنم و برایتان عزت، سربلندی و سلامتی خواهانم.
همسفر پروین:
چگونه از شما بنویسم؟ شمایی که واژهها را آسمانی میکنید، مهربانی و آرامشتان سرشار از عشق و محبت است؛ وقتی به گذشته خود نگاه میکنم، میبینم با چه حالی وارد کنگره۶۰ شدم. با یک دنیا ترس، ناامیدی، کینه و ... انگار با هیچکس و هیچچیز حالم خوب نمیشد. میخواستم، فقط تنها باشم؛ اما وقتی وارد کنگره۶۰ شدم با انسانهایی که نگاهشان، کلامشان، گفتارشان و وجودشان پر از عشق و محبت بود، روبهرو شدم. آنموقع معنی رفتار و کردار آنها را متوجه نشدم؛ اما بعد از سه جلسه مشاوره، اولین راهنمای خود را با حس خودم انتخاب کردم با اینکه حالم بد بود؛ اما انتخاب درست کرده بودم. راهنما با لبخند زیبا من را در آغوش کشید، یک لحظه احساس آرامش کردم و حالم خوب شد؛ انگار دیگر غمی در دل و مشکلی نداشتم. راهنما شد همه کس و سنگ صبور من. راهنمایان عزیز یک هفته برای قدردانی از شما فرصت بسیار کمی است؛ باید تا آخر عمر سپاسگزار شما باشیم که حال خوب را به ما ارمغان دادید.
همسفر اکرم:
هفته راهنما را در رأس به آقای مهندس بنیانگذار کنگره۶۰ و تمامی راهنمایان عزیز و راهنمای خوب خودم، خانم عفت عزیز که هیچ کلمهای نمیتواند سپاسگزاری من را به ایشان نشان دهد. شما در روزهایی که من با ناامیدی و چهره گرفته و ناراحت وارد کنگره۶۰ شدم، با لبخندی که بر لبان شما بود، به چهره درهم و گرفته من، درخشانی و لبخند را ارمغان دادید. به معنای واقعی من را از درد و رنج نجات دادید و من هرگز نمیتوانم آنروز را فراموش کنم. دوست و راهنمایی، مثل شما کمتر پیدا میشود. ممنونم از شما که به من انگیزه میدهید و همیشه منبع بزرگ الهام برای من هستید. من از شما هزاران بار سپاسگزارم.
رابط خبری: همسفر آمنه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون پنجم) دبیر اول سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
118