هفته زیبای راهنما را در رأس به جناب مهندس و خانواده محترم ایشان و همچنین راهنماهای شعبه خلیجفارس بوشهر تبریک میگویم؛ انشاءالله بتوانم رهجو و خدمت گذاری واقعی برای کنگره ۶۰ باشم. از راهنمای عزیزم خیلی ممنون و سپاسگزارم که در این راه به من کمک کردند و چراغ راه من شدند، یکی از مسائلی که در کنگره یاد میگیریم و بخشی از آموزشهای کنگره شکرگزاری است؛ تشکر از مخلوق عین شکرگزاری از خداوند است، ما باید از کسانی که به ما خدمت میکنند قدردانی کنیم و در کنگره، رهجویان باید قدردانی را در هفته راهنما انجام دهند و از راهنمای خود تشکر کنند. کسانی هم که در جایگاه راهنما باشند باید از راهنمای خودشان قدردانی کنند و هرکس باید بهاندازه توانایی خود، با پاکت و دل نوشته این کار را انجام دهد، جشن راهنما هرساله در کنگره انجام میشود.
زندگی ما به دو بخش تقسیم میشود قبل از کنگره و بعد از کنگره، اگر بخواهم به قبل از کنگره برگردم که زندگی من چگونه بود، من نرجس در ناامیدی کامل به سر میبردم و راه خودم را گم کرده بودم و در تاریکی مطلق به دنبال راهی برای نجات خود و خانوادهام بودم به هر دری میزدم بسته بود و هر راهی را میرفتم به بیراهه ختم میشد از همهجا و همهکس خسته و ناامید شده بودم درست مثل یک ساعت شنی که دانههای آخر شنهایش داشت تمام میشد به دنبال کسی میگشتم که من را برگرداند و درست در همان زمان بود که خداوند خانم فاطمه را سر راه من قرار داد و مثل یک فرشته نجات دست من را گرفت و چراغ راه من شد و من هم با اعتماد کامل دنبال ایشان راه افتادم چون میدانستم که ایشان این راه را تجربه کرده و من هم با تلاش، کوشش و فرمانداری توانستم از این جهنم و تاریکی بیرون بیایم و زندگی خود را نجات دهم. ایشان مثل یک مادر دلسوز من را در آغوش گرفت و تمام افکار منفی و پوچ را از من دور کرد و مثل یک خواهر توانستم به او اعتماد کنم و راز دلم را به او بگویم و شد محرم راز من.
راهنمایان چراغهای شعبه هستند که عمل سالم، معرفت، عدالت و درس عشق و محبت را به من رهجو میآموزند و من هیچوقت نمیتوانم محبت آنها را جبران کنم؛ راهنما یعنی رب، معلم و مربی؛ راهنمایی یک هنر است و نشاندهنده مسیر تاریکی به نور، غم به شادی و نفرت به عشق است.
من بهعنوان یک شاگرد چیزی برای جبران ندارم و فقط دستان پرمهر راهنمای خوب و بهتر از جانم خانم فاطمه را صمیمانه میبوسم و تا ابد سپاسگزار زحمات ایشان هستم و وظیفه خودم میدانم که فرمانبردار باشم و تمام فرمان راهنمایم را اجرا کنم، به او احترام بگذارم، سیدیهایم را بنویسم و بهموقع در کنگره حاضر شوم. باید سعی کنم راهنمایم را الگوی خودم قرار بدهم و مانند او خدمت کنم و راه نجاتی باشم برای دیگران، همانگونه که دیگران کاشتند و ما خوردیم ما نیز بکاریم تا دیگران بخورند، ما باید تمام سعی و تلاش خودمان را بکنیم تا خداوند برای نجات سایر انسانها از ما استفاده کند.
نویسنده: همسفر نرجس رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویراستاری و ارسال: همسفر رها دبیر سایت
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
77