کنگره۶۰ از سال ۷۵ شروع شد و سال ۷۸ بهطور رسمی آغاز به کار کرد، از آنجا که به این نقطه نگاه میکنیم متوجه میشویم که از کجا به چه نقطهای رسیدهایم. مبحث مربوط به تاریخ ۱۳۸۱/۰۴ بهنام «تبدیل» است. این موضوع در یکی از کتابهای من نوشته شده است. در اینجا استاد میگوید: «همه آنهایی که نام بردی خوبند و همه سلام دارند خسته و دلتنگ نباش؛ زیرا وقتش که رسید آنگاه اتفاق انجام میپذیرد» منظور همان احوالپرسی است. در اینجا استاد با شاگردش صمیمیتر است. بحث تقدیر است و زندگی ما براساس سه مؤلفه تقدیر است: بعضیها معتقدند که زندگی کاملاً جبر است و بعضی معتقدند که زندگی به اختیار است و بعضیهای دیگر معتقدند که نه جبر و نه اختیار است؛ اما در کنگره۶۰ به این موضوع و بسیاری از موضوعات ازجمله؛ پاسخ اعتیاد و حتی بعضی از بیماریها داده شده است. اگر سوالی درست مطرح شود، پاسخ هم به درستی داده شود، آنگاه ما میتوانیم به نتیجه مطلوبی برسیم. در اینجا کنگره در مطلب اعتیاد گفته است: «اعتیاد مسمومیت نیست، وابستگی به مواد نیست؛ یک جایگزینی است» و به این صورت دهها هزار نفر به درمان رسیدند.
زمانیکه مسئله جبر و اختیار مطرح شد کنگره۶۰ مطرح کرد اینطور نیست بلکه سه مؤلفه میباشد و آنها جبر، اختیار و فرمان الهی است. خواست و فرمان الهی که مشخص شد؛ اما در مورد تقدیر گفتیم نامه پیشین است. تقدیر یعنی اینکه شما چهچیزی کاشتهای و زمانش که شد آن را برداشت میکنی. هرچیزی که در زندگی پیش میآید فقط در پس تقدیر نیست تلاش خودمان را میکنیم و بقیهاش دیگر بر عهده ما نیست. خواست، تقدیر و فرمان الهی سه مؤلفه میباشند که خواست مربوط به ما است، تقدیر هم همینطور اما یادمان رفته است؛ همانند شعری است که میگوید: «عیسی به رهی دید یکی کُشته فِتاده؛ حیران شد و بِگرفت به دندان سر انگشت؛ گفتاکه که را کشتهای تا کشته شدی زار؟ تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟ انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس؛ تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مُشت»؛ یعنی در کسی رو نزن تا درت را نزنند. یک چیزهایی تقدیر است و باید زمانش برسد. یک زمانی است که به هر دری میزنید در باز نمیشود و یک زمانی هم به در نزده، در باز میشود، این بستگی به زمان فرمان دارد، هرچیزی زمان و وقتش باید برسد خواست بر عهده ما است؛ اما تقدیر بر عهده ما نیست و یک مقداری از فرمان الهی را میتوان در اختیار داشت و این به صبر و زمان نیاز دارد.
«همه حال از آغاز خلقت تا خلق دیگری در گردش و چرخش هستیم و چیزی که است تبدیل است که انجام میپذیرد»؛ یعنی از اول خلقت تا قیامت باز یک خلق دیگری آغاز میشود و این چرخشها تبدیل را انجام میدهد. این چرخش یکی وجود حیات و یکی لذت بردن از آن و دیگری بهرهبردن از آن است، در هستی مرتب تبدیل، تغییر و ترخیص انجام میپذیرد و پایه و اساس آن دائماً برمبنای تبدیل است. جهان خلقت انرژیاش را لازم دارد و آنها را از بین نمیبرد. مهمترین مسئله خود حیات و خلقت است و تا تبدیل انجام نگیرد هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد، برای تبدیل شدن، تغییرات لازم است. هر تبدیلی برای خود مراحلی دارد که ما تابع آن هستیم و یا میشویم و بعد باز ادامه دارد. برای هر تبدیل پارامتر زمان باید در نظر گرفته شود و بدون در نظر گرفتن زمان تبدیل امکانپذیر نخواهد بود. برای تبدیل شدن یک کاتالیزر و یک زمان مربوطه میخواهیم و سپس شرایط تبدیل، زمان تبدیل، عناصر تبدیل، هدف از تبدیل، نیاز تبدیل، دانش تبدیل و هزاران چیز دیگر که بخواهیم تبدیل انجام پذیرد یکسری پارامترها را در خود دارد تا مسیر را طی نماید.
گاهی زمان و شرایط و عناصر را در نظر نمیگیریم و فقط روی هدف متمرکز میشویم که اشتباه است. در مسئله کاهش وزن گاهی میخواهیم تبدیل انجام بگیرد بدون در نظر گرفتن شرایط بر روی هدف متمرکز میشویم که با مسائل و مشکلات متعدد روبرو خواهیم شد. «میدانید چیزی که دائماً در مراحل نقش کلی دارد چیست؟ همینکه بین من و تو و بین کسانیکه دوستشان داریم در جریان است. شاگرد: «منظورت محبت است؟» استاد: «آری، اگر این امواج مطبوع الهی نبودند ما به هم مطلبی نداشتیم که بگوییم و یا پیامی را ارسال کنیم و یا اینکه بخواهیم ببینیم و لمس کنیم و آنقدر اندیشههایمان به هم نزدیک باشد، فکر نمیکنید که چقدر این موضوع اهمیت دارد، آیا اگر در درون سینه تو و من چنین چیزی نبود میتوانستیم آنچه تو میکنی و آنچه من میخواستم بر دلها نوشته شود؟ پس دل من هم برای تو تنگ میشود و این از مهر است، امروز و هرلحظه که میگذرد آن تفکر و من و تو به شکل دیگری که حکایت دارد واقعیت پیدا میکند؛ این مهم و باارزش است و اینکه زبانها یکی میشود، همه دیدنها یکی میشود و یاد آنها دلمان را تنگ و هم به هم نزدیک میکند. میدانی که من را دوستان و محبت از تنهایی رها نمودهاند».
در این قسمت میخواهد به ما بگوید که برای ایجاد تبدیل یک عامل بسیار مهم وجود دارد و آن هم محبت است. این محبت است که میتواند تغییر و تبدیل را به وجود آورد. یک مثلث را در نظر بگیرید و در آن پایه محبت و معرفت است و محبت همینطوری ایجاد نمیشود؛ گاهی میگویید من میخواهم همه را دوست داشته باشم؛ اما نمیتوان همه را دوست داشت؛ مگر میتوان تمامی حیوانات، درختان و انسانها را دوست داشت؟! مگر میتوان گذشت داشت و بخشید و حس انتقام نداشت؟! این دست ما نیست! محبت اینطور نیست که تصمیم بگیری از امروز با محبت باشی، برمبنای احساساتمان یک روزه نمیتوانیم با محبت باشیم و این خیلی سخت است مگر اینکه دانش و معرفت آن را پیدا کنیم. بعضی از انسانها قلب و احساس سیاه دارند و نمیتوانند دوست داشته باشند و این زمانی امکانپذیر است که دانش و معرفت آن را بجویند و معرفت به مفهوم دانایی همانطور که استاد امین میگوید: «آموزش که دانش آن است، تجربه و بعد از آن تفکر، یعنی دانش، تجربه و تفکر که اگر دانش مثبت باشد از آن محبت به وجود میآید و اگر این دانش منفی باشد از آن نفرت به وجود میآید. نفرت هم پس به دانش نیاز دارد، در اینجا سه مورد بیان میشود؛ بودن محبت، نبودن محبت یا همان خنثی بودن و درنهایت نفرت. یک زمان محبت است و یک زمان محبت نیست و یک زمان محبت نیست و جای نبود محبت نفرت هم وجود دارد.
استفاده از دانش منفی یعنی ساخت بمب شیمیایی و یا ویروس و کاری کنی که برای مردم مشکل ایجاد شود. دانش مثبت همان دانش الهی است که گفته میشود؛ «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» یعنی الهام تقوا که الهی است و الهام فجور، که شیطانی است. چیزی که در تمامی تبدیلات و روابط انسانی نقش دارد محبت است. جایی که بین ما انسانها محبت وجود داشته باشد آنجا سازندگی شروع میشود و ما در کنگره این محبت را به وضوح میبینیم که چگونه ساخت سیارهها به وجود میآید و برمبنای این است که پایه محبت در کنگره۶۰ وجود دارد؛ چون که دیگران کمک کردند و کاشتند و ما برداشت کردیم. در اینجا گفته شد: «هرکس از این خانه درآمد نانش دهید، از ایمانش نپرسید» و هر کسی که به کنگره میآید ما از آن پول نمیخواهیم؛ بلکه صندلی، چای و آموزش رایگان هم در اختیارش میگذاریم تا به رهایی برسد. اگر در کنگره از هر نفر پول گرفته میشد ما به این نقطه نمیرسیدیم. بابت همین هزینه نگرفتنها ساختمان و دانشگاه خریدیم و این شعبدهبازی خداوند، محبت و کارهای معنوی است. پول نمیگیریم اما پول خودش میآید. پایه معرفت، شناخت و آگاهی است. چیزهایی که در زندگی پایهاش محبت است آنجا ارتقاء است و محبت همیشه میتواند سازنده باشد.
ما اگر بخواهیم دوست داشته باشیم بدون اینکه زور بزنیم باید محبت، معرفت، دانش و آگاهی داشته باشیم. باز تکرار میکنم چیزی که در تمامی تبدیلات و روابط انسانی نقش بسیار سازندهای دارد پایهاش محبت است. زمانیکه شما شخصی را دوست داشته باشید آن شخص اگر خطا هم بکند شما خطایش را نمیبینید و آن را بهخوبی خطاب میکنید؛ اما کسی که از آن بدتان میآید تکان نخورده بیچارهاش میکنید. برای تبدیل کلیه مطالب مثبت حتماً باید پایه محبت در جریان باشد. چیزی که ما را دور هم جمع کرده است محبت است. امواج مطبوع الهی؛ مثل الهام تقوا است، مثل امواج عشق و امواج نزدیک کردن ذرات به هم است. آن نیروی الهی و آن نیروی جاذبه و یا زمین کروی شکل که خلاء را از بین میبرد و انسانها را به هم نزدیک میکند؛ این همان امواج مطبوع الهی و امواج عشق است. برخی انسانها در خلاء هستند، بین هزاران هزار آدم هستند؛ اما تنها هستند و امواج محبت است که انسانها را به هم نزدیک میکند. چقدر این موضوع اهمیت داشت، آیا اگر در درون سینه تو و من چنین چیزی نبود چگونه میتوانستیم آنچه که تو میکنی و آنچه من میخواستم بر دلها نوشته شود، امروز و هرلحظه که میگذرد آن تفکر من و تو به شکل دیگری که حکایت دارد واقعیت پیدا میکند و این مهم و باارزش است که زبانها یکی میشود همه دیدنها یکی میشود و یاد آنها دلمان را تنگ و هم به هم نزدیک میکند.
زمانی که محبت باشد زبانها یکی میشود و حرف یکدیگر را متوجه میشویم؛ مهم نیست که به چه زبانی صحبت میکنیم مهم این است که در درونت چه میگذرد و چه حس میکنی، دیدنها با هم متفاوت است با محبت دیدهها یکی میشود و این باعث میشود دلمان برای یکدیگر تنگ شود. درادامه استاد میگویند: «چیزیکه باعث شد از آن تنهایی رها بشویم آن محبت است؛ چون آن را خوب یاد گرفتیم و دیگران به ما آموزش دادند و از آنها یاد گرفتیم که انسان طینتاً و فطرتاً خودش مثبتنگر است، عشق و محبت را دوست دارد به شرط آنکه برایش ثابت شود و آموزش بگیرد. من تنها بودم با افکار خود که فکر میکردم، اما فرمان صادر شده بود که از این یگانگی خودم بیرون بیایم، یعنی همان فرمان الهی، میدانم که تو در جمع تنهایی البته نه به تنهایی من؛ اما یاران در راهند تا تو را دریابند.» این نوشته مربوط به سال ۸۱ است و به ۲۲ سال قبل برمیگردد». جهان مملو از مطالبی است که قابل وصف نیست؛ اگر به درون سفر کنیم در خواهیم یافت که بیرون آن چه دیده و میبینیم؛ اگر جهان درون را از روز ازل تا به امروز نگاه کنیم میبینیم که چقدر جهان عظیمی است درحالیکه جهان بیرون خیلی کوچک و ناچیز است.
«و تو درون انسانها را به خودشان آدرس و نشانی میدهی و یافتن نشان خودشان بسیار تا بسیار در دگرگونی آنها موثر است این امری است خدادادی و یا طبیعی». در کنگره۶۰ ما شما را به خودتان معرفی میکنیم و زمانیکه خودتان را بشناسید در تعادلتان دگرگونی ایجاد میشود و ارزش خودتان را درک میکنید. «و اما از مهر که بگذریم محکم نمودن پایههای انسان و کل هستی اگر بین زن و شوهر باشد در آبادی و یا ویرانی، در جهت الهی و یا غیر الهی بودن تأثیر دارد، در این بین غیر از این مسائل، مسائل عادی و جزئی دیگری است که جهت آن با مشخص نمودن حد و حدود در هر زمان مفهوم مییابد؛ اما مذکر و مونث بودن هیچ مفهومی ندارد. در بُعد تکامل لازمهی جسم ابعاد دیگر مثلث است که بقای اصل محسوب میشود. ابعاد مثلث همان؛ تغییر، تبدیل و ترخیص است. باز هم بگویم اصل تکامل در خلقت وجود است و هر نوع مثل: آب، آتش و در آنچه بین و تلفیقات آن است، حیات بدون مسائلی که خلق شده امکان ندارد، ما هرگز نیستیم زیرا در همه عالم هستی هستیم اگرچه از چشم شما نیست باشیم و با شما همواره حاضریم».
نویسنده: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ویرایش و رابطخبری: همسفر حمیده رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
90