English Version
This Site Is Available In English

کورسوی‌ امید

کورسوی‌ امید

لحظه‌ها را ثانیه به ثانیه می‌شمردم و در پس هر ثانیه بیهودگی‌های زندگی‌ام را ورق می‌زدم که نه‌تنها شب‌ها حتی روزهایم نیز تاریک بودند نه کورسوی امیدی و نه دست گرمی که دستان سرد و لرزانم را گرم کند و نه آغوش مادرانه‌ای که در پناهش مانند یک کودک آرمیده و به خواب رفته باشم و یا در آغوش مادر آرام بگیرم. همچون یک ساعت شنی بودم؛ ساعتی که نفس‌های آخرش را می‌کشد و منتظر است تا یکی پیدا شود و آن را برگرداند؛ اما معجزه پیدا شدن کنگره، مکان امن با فرشتگان سفیدپوش و وجود فرشته‌ای از  جنس خدا آرامش‌بخش بود و او کسی نبود، جز راهنمای خوبم. راهنمای بزرگوارم، شما به من جرأت و اطمینان دادید و فضای امنی در کنگره برای من مهیا کردید و حال خوشی را به من بخشیدید و تمام دانسته‌هایتان را به من آموختید و راهنما‌ی من و چراغ روشن راه تاریک من، نشان‌دهنده مسیر از تاریکی به نور، از غم به شادی، از نفرت به عشق و از ناامیدی به امید هستید. راهنمای عزیزم روزتان گرامی و مبارک.

ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم) دبیر سایت
ارسال: همسفر گندم رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ستارخان
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .