راهنما روشنایی بخش تاريکی جان

سلام دوستان علی هستم یک مسافر.

تعلیم و تربیت یعنی ساختن نظام باورها در انسانها!!!
ممنون خداوندم که مرا در مسیر کنگره ۶۰ قرار داد چرا که دفترچه زندگی که قدرت مطلق در اختیارم گذاشته بود که خود، خالق سرنوشت زندگی ام باشم و بنویسم که فردا و فرداها را چگونه زندگی کنم؛ با افکار پوسیده و غلط، زندگی خودم را سیاه کردم و به بیراهه رفتم.
اما در مسیر کنگره با فردی آشنا شدم به نام راهنما که به من در جلسه اول آموخت که این دفترچه را شب که به خانه رفتم ببندم و یک بار دیگر دفتری سفید و نانوشته شده بردارم و دوباره طراحی کنم آینده خودم را.
باورهای جدیدی در من شکل گرفت و آرام آرام در مسیر سبز کنگره گام برداشتم و هر وقت با شما سخن  گفتم درد و رنج هایم را به شما منتقل نمودم و در قبال آن آرامش درونتان را به من هدیه دادید.
هر وقت که فهمیدید دیگران را قضاوت و تجسس می کنم فقط صبر، صبر و صبر را پیشه راهم قرار دادید تا این که مگر از تاریکی ها فاصله بگیرم و روزنه های  نور و امید در زندگی ام  پدیدار شود.
می دانم که قلم اندیشه ام، در وصف و قدردانی از شما  ناتوان است ولی ساده می‌گویم ممنونم از زحمات بی دریغ تان و دوست تان دارم.
پایدار باشید و مستدام.
هفته راهنما را به شما راهنمای عالیقدر جناب آقای مجید معینی و تمام راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک عرض می کنم.
مسافر علی لژیون دوم راهنما مسافر مجید

سلام دوستان محمد حسن هستم یک مسافر.

به نام آنکه من را فطرت آموخت؛!
می گویند قلب هر کسی به اندازه مشت بسته اوست اما من قلب هایی را دیده ام که به اندازه دنیایی از عشق و محبت عمیق اند.
دلهای بزرگی که هیچ وقت در مشت های بسته جای نمی گیرند و پر از آگاهی و صفا و صمیمیتی است که من خسته از راه را، به صراط مستقیم؛ همان راهی که انسان را به مقصد راستین می رساند نزدیک نموده و راه رهایی، آزادی و رستگاری را نشان دادید.
به من آموختید که صفات و افکار و اندیشه های واهی گذشته ام را می توانم تغییر دهم که صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاریست و مسیر زندگی با مفهوم عشق و راستی را آموختم تا با تزکیه و پالایش بتوانم به آرامش و آسایش برسم.
امیدوارم این مهر و محبت شما چراغ و نوری الهی باشد در وجود و مسیر زندگیتان.
هفته راهنما را به شما استاد عزیزم تبریک خالصانه عرض می کنم.
مسافر محمد حسن لژیون دوم راهنما مسافر مجید

سلام دوستام رضا هستم یک مسافر.

با عرض سلام؛
تشکر و سپاسگزاری آکنده از قلبم به راهنمایی که با آشنایی با او ذره ذره تصاویر زندگی ام پدیدار گردید و به من فهماند که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌گذارد و در زندگی من آغاز تازه‌ای ایجاد کرد؛ آغازی که من را به سلامتی صلح و آرامش رساند.
برای من مشخص کرد که بیشترین بار مسئولیت زندگی به عهده خود من است. من را از جهان خاکی و جهان خواب و جهان ذهنی آگاه ساخت و سعی کرد که فرمان عقل را به اجرا درآورم و راه را از بیراهه جدا سازم.
مقصدی به من نوید داد که سرشار از شادی، محبت، صلح و آرامش بود. او گفت با حرکت راه نمایان می‌شود همانطور که صفات گذشته در انسان صادق نیست به شیوه دیگر و جدیدی هم می‌توان زندگی کرد مشروط بر این که تغییر، تبدیل و ترخیص را سرلوحه کارم قرار دهم و در آخر امر امر اول اجرا خواهد شد.
این راهنما کسی نیست جز مرد بزرگی به نام مجید آقا، بارها گفته بودم ای کاش زودتر با من آشنا شده بود. من یک بار دیگر قدم در این راه گذاشته‌ام ولی چنین راهنمایی کم داشتم و نتوانستم در زندگی، آغاز تازه ایجاد کنم. ممنون و سپاسگزارم از شما مجیدآقا هرچند که زحمات شما بیشتر از این ارزش دارد.
مسافر رضا لژیون دوم راهنما مسافر مجید

سلام دوستان یاسر هستم یک مسافر.

ای در میان جانم و جان بی خبر ز تو سلام
هرکه دلارام دید، از دلش آرام رفت،  چشم ندارد قرار، هر که در این دام رفت، حاصل عمر  آن  دم است، باقی ایام رفت
سردار: دستهای آسمانی فقط القائ مثبت می‌کنند.
راهنما واژه ای نه چندان غریب ...نمی‌دانم آیا قبل از کنگره هم همین‌قدر این واژه برایم پر محتوا بود؟ کسی که راه را نمایان می‌کند، اما جنس راهنماییِ «کسی که راه را نمایان می‌کند» در کنگره، با بیرون از آن تفاوت دارد.
قبل از این که به کنگره بیایم راهنمایان بسیاری به طور مستقیم و غیر مستقیم در تعیین مسیر زندگی‌ام تأثیر داشته اند اما چرا فقط زمانی معنی راهنما را فهمیدم که قدم به کنگره گذاشتم؟ گویی تفاوت درس‌هایی که در مدرسه و معلم هایمان به ما می‌دادند با درس‌هایی که اینجا می‌آموزیم در این است که آن بزرگواران برای انجام وظیفه می‌آمدند اما این عزیزان برای دلِ خودشان به ما آموزش می‌دهند، می‌گویند «آنچه از دل بر آید لاجَرَم بر دل نشیند»، راست می گویند! به حق که کلامی که از دل گفتید در من اثر کرد.
آرزویم از همان روز اول این بود و هست که بتوانم فرمانبردار فرمان‌های از سرِ عشقشان باشم. در چشم من بعد از خدا ایشان جایگاه ویژه ای دارند آن قدر که اطرافیانم وقتی من را در حال تعریف و تمجید از ایشان می‌بینند خنده بر لب‌هایشان جاری می‌شود.
برای دنیای خارج از این مکان مقدس و امن اینگونه عشق دادن به انسان‌ها و آن هم بدون دستمزد چیزی است که هیچ کس باور ندارد. وقتی به این فکر می‌کنم که چرا معنای کلمۀ راهنما را قبل از کنگره اینگونه درک نکرده بودم متوجه می شوم‌ که فرق است بین راهنمایی که از سرِ عشق و سخنی برخاسته از جان را به من می‌گوید و معلمان و راهنمایانی که فقط از سر وظیفه آموخته‌هایی را به ما منتقل می‌کنند. فردی بودم که با درون بهم ریخته و پر از منیّت و حق به جانبی خدمت راهنمایم رسیدم اما صحبت‌های آگاهانه ایشان برایم راهگشا شد.
و در آخر می‌دانم که نمی‌توانم ذره‌ای از محبت‌هایشان را جبران کنم اما دستشان را می‌بوسم و آرزو می‌کنم خنده لحظه‌ای از لب‌های خودشان و خانواده سر شار از عشقشان دور نشود.روزتون مبارک راهنمای عزیز وگرامی
مسافر یاسر لژیون دوم راهنما مسافر مجید

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر.

استاد خوبم شما روشنایی بخش تاريکی جان هستید و ظلمت انديشه را نور می بخشید چگونه‌ سپاس گويم مهربانی و لطف شما را که‌ سرشار از عشق و یقین است.
چگونه سپاس گويم تأثیر علم آموزی شما را که‌ چراغ روشن هدايت را بر کلبه محقر وجودم فروزان ساخته است آری در مقابل این همه عظمت و شکوه نه توان سپاس است و نه کلام‌ وصف راز و رمز پویای علم و کشف معانی بديع و تجلی جلوه‌های شهودی.
معرفت کیمیائی است که‌ آسمان علم به برکت سيما و سيره نورانی نبي مکرم صلی الله علیه و آله و سلم انسان در بند خاک را به معراج حضور می خواند و چه خرم علمی که از چشمه معارف سیراب شود.
چه زیبا دانشی که قبای پرنیانش به عطر بوی گلستان محمدی معطر شود و چه معماری باشکوه باشد بنای که سنگ هويت و فرهنگ آن ریشه در مدینه النبی بیابد و امروز کاخ آباد علم به سروش معنوی و مفهوم‌ پيام او بیش از پیش محتاج راهنمایانی است که علاوه‌ بر حفظ آبادانی آن در راه اعتلای آن به اعضای کنگره محبت‌ نمایند.
با تشکر از راهنمای با تجربه‌ و فرهيخته ای که راه و روش کسب علم و زندگی کردن را به ما آموختید تشکر و تقدير برای شما که همواره‌ لطفتان را به ما ارزانی داشتيد.
از زحماتتان بی نهایت تشکر می کنم، روزتان مبارک راهنمای عزيزم. مسافر محمد لژیون دوم راهنما مسافر مجید