English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته مسافران در خصوص هفته راهنما (بخش دوم)

دلنوشته مسافران در خصوص هفته راهنما (بخش دوم)

 

به نام خدا
اول‌ازهمه از رب‌العالمین به خاطر این حس و حال خوب تشکر می‌کنم و بعد، از این‌که کنگره این اجازه را داده بنده نیز زیر چتر حمایتش بمانم و آموزش بگیرم و رشد کنم سپاسگزارم.
و در ادامه، هیچ ره‌جویی نمی‌تواند محبت و عشق و علاقه راهنما به او و آموزش‌های او را در چند جمله و چند پاراگراف بازگو کند. مگر می‌شود در مورد خورشید و یا نور آن چند جمله گفت و شنونده بتواند خورشید را درک کند؛ اما تشکر یک واژه ضعیف و کوچک و حقیر است در برابر این‌همه لطف و مهربانی یک راهنما نسبت به ره‌جویش. اولین و مهم‌ترین سمت در کنگره ره‌جو بودن است حتی جناب مهندس و دیده‌بانان هم همیشه می‌گویند ما یک ره‌جو هستیم و راهنمای اصلی خداوند است. در انتها خدا را شکر که راهنما دارم و این هم یک لطف الهی است تا سعی کنم کمتر دچار اشتباه شوم و در پایان از زحمات راهنمایم جناب آقای شیرخانلو تقدیر و تشکر می‌کنم.
دل نوشته مسافر مرتضی ره‌جو لژیون ۵ راهنما آقای سجاد شیرخانلو

به نام قدرت مطلق الله
اول از راهنمای خوبم آقای سجاد شیرخانلو تشکر و قدردانی می‌کنم چون در هر زمان در طول سفرم حدود ۸ ماه وقتی خسته یا بی انرژی و یا مأیوس می‌شدم با صحبت‌ها و راهکارهایشان من را امیدوار می‌کردند. حتی باانرژی نگاهشان بازهم به من سفر اولی انرژی مضاعف می‌دادند. دوم از خودم و احساس خودم ممنون و سپاسگزار هستم که با حس روز اول که نگاهم بر نگاه راهنمایم افتاد و با ایشان هم حس و هم‌فاز شدم و ایشان را به‌عنوان راهنما و راه‌بلد برگزیدم ممنونم.
در آخر از راهنمای خوب و عزیزم و لژیون پنجم و برادر لژیونی‌هایم و کل اعضای کنگره ۶۰ به‌خصوص شعبه شادآباد ممنونم که با کمک‌های آن‌ها من نیز امروز به حس و حال خوبی رسیدم.
مسافر اسماعیل لژیون پنجم راهنما سجاد شیرخانلو

به نام خالق زیبایی‌ها
سلام دوستان حجت هستم یک مسافر
راهنما؛ به‌راستی چگونه می‌توان از مقام والا و رفیع راهنما سخن گفت؟ هرچه قلم را بر صفحه سفید کاغذ می‌فشارم تا بتوانم جایگاه راهنما را به تصویر بکشم خود را ناتوان از توصیف می‌یابم گویا هنوز نتوانسته‌ام پی به عظمت این جایگاه مقدس ببرم.
آن زمان که در مسیر تاریک اعتیاد قدم گذاشتم نمی‌دانستم در این مسیر چه چیز انتظار مرا می‌کشد تا آنجا که خود را در عمق تاریکی و ظلمات اعتیاد تنها و سرگشته یافتم. به سبب نبود نور دیگر قادر به یافتن راه درست برای نجات نبودم و همیشه با خود می‌اندیشیدم چگونه می‌توانم خود را از این تاریکی رهاسازم تا اینکه لطف خداوند شامل حالم گردید و کنگره ۶۰ را در مسیر راهم قرارداد.
توسط یکی از آشنایان با کنگره ۶۰ آشنا شدم. روز اول را که به کنگره وارد شدم هیچ‌گاه از یاد نخواهم برد، در آن روز مرا به راهنمای تازه واردین معرفی نمودند که در آن زمان آقای محسن اسدی مسئولیت این مهم را به عهده داشت. نزد ایشان رفتم و در همان جلسه اول از گرمای آغوش پرمهر و سخنان آرامش‌بخش ایشان چنان امیدی را در خود احساس نمودم که مرا به کنگره وصل نمود، همین‌جا از ایشان مراتب قدردانی خود را ابراز می‌نمایم. بعد از سه جلسه می‌بایست راهنما را انتخاب می‌کردم و میان لژیون‌ها قدم می‌زدم تا اینکه حسم آقای یوسف شهبازی را گرفت و به‌درستی که حسم اشتباه نکرده بود. وارد لژیون هفتم شادآباد به راهنمایی آقای شهبازی سفرم را آغاز نمودم و در مسیر سفرم هرچه جلوتر می‌رفتم بیشتر معنا و مفهوم راهنما را درک می‌کردم و حالا شاید بتوانم این‌گونه راهنما و جایگاهش را توصیف کنم.
راهنما یعنی نمایانگر راه، همان کسانی که خود با تمام وجود تاریکی اعتیاد را درک نمودند و مسیر تاریک اعتیاد را پشت سر گذاشته و به قله امن آرامش و نور قدم گذاشته‌اند و اینک خود را برای کسانی که جویا و خواستار رهایی از تاریکی اعتیاد هستند مسیر را نمایان می‌کنند.
ازنظر من راهنما همچون فانوسی در مسیر تاریکی‌هاست. راهنما یعنی عشق بی‌پایان، یعنی از خود گذشتن، یعنی محبت...
اینک هفته راهنما را در رأس به آقای مهندس دژاکام که اولین راهنمای کنگره ۶۰ هست و به خانواده محترم ایشان از صمیم قلب تبریک می‌گویم و از راهنمای عزیز و گران‌قدرم آقای یوسف شهبازی مراتب قدردانی خود را ابراز می‌کنم و همین‌طور به‌تمامی راهنمایان که از جان‌ودل می‌کوشند تا مسیر را برای سفری امن هموار سازند.
خدا را بر آن بنده بخشایش است که خلق از وجودش در آرامش است
مسافر حجت کاظمی لژیون هفتم راهنما یوسف شهبازی

به نام قدرت مطلق الله.
سلام دوستان امیرحسین هستم یک مسافر.
شکرگزار خداوند بخشنده و مهربان هستم که به هر طریقی با کنگره آشنا شدم. به‌هرحال مصلحت خدا بود. هفته راهنما را در رأس به جناب مهندس دژاکام تبریک می‌گویم سپس به راهنمای گران‌قدرم آقا سعید بختی این هفته فوق‌العاده زیبا را تبریک می‌گویم.
ره‌جویی آقا سعید بودن از ابتدای سفر تا الآن که نامه آخر را گرفتم به من این را خاطرنشان کرد که وادی چهاردهم عشق و محبت و آنچه باور است محبتی است که در وجود راهنمای خود دیدم و همواره ایشان تمام آموزش‌های کنگره را اجرایی می‌کند و این باارزش‌ترین هدیه‌ای است که می‌توانم از راهنمای خود بگیرم.
در شعبه در پارک همیشه بهترین و پاک‌ترین حس‌ها را در صراط مستقیم از راهنمای خود می‌گیرم مسبب آن بوده و از ایشان مجدد ممنونم.
به‌عنوان یک سفر اولی با تمام وجودم از شما تشکر می‌کنم آقای سعید بختی.
مسافر امیرحسین لژیون ششم راهنما آقای سعید بختی

ترا هادی دلیل راه باشد ز سحر کشتیت آگاه باشد
که آزان غرقه گشتن وارهاند به کشتی نجات اندر رساند
همه نیک می‌دانیم خدمت به خلق یکی از شایسته‌ترین و از زشمندترین نوع خدمت است و برکات این نوع خدمت را حتماً در زندگی تجربه کرده‌ایم.
هفته راهنما را به بنیان و نگهبان کنگره ۶۰ همچنین به تمام راهنمایان گرامی تبریک و خدا قوت عرض می‌کنم در ابتدای ورودم به کنگره این موضوع که یک شخص رهاشده و درمان شده از دام اعتیاد توانسته است به‌خوبی جایگاه راهنما بودن و هدایت اشخاص مصرف‌کننده تا رسیدن به درمان قطعی را بر عهده بگیرد برایم جالب و تعامل برانگیز بود.
به‌مرورزمان متوجه شدم این‌یکی از اصول کنگره است که شخصی که تاریکی‌ها را لمس کرده و از آن‌ها گذر کرده است و به روشنایی رسیده می‌تواند شایسته‌ترین فرد برای راهنمایی افراد مانده در تاریکی باشد و همچنین دریافتم راهنمایان عزیز برای رسیدن به جایگاه راهنمایی حتماً سفر درمانی خوب و منطقی داشته‌اند در این سفر به کمک راهنمایان خود، جهان‌بینی آن‌ها پرورش داده‌شده است که توانسته‌اند بر خواسته‌های غیرمعقول خودکنترل پیدا کنند و در ادامه سفر از سفر دوم به بعد است توانسته‌اند تو خواسته‌های معقول خود که خدمت شریف راهنمایی است به‌مرور و با تلاش و تکمیل آموزش و شناخت مواد و انسان دست پیدا کنند ‌.
میدانم که در آزمون راهنمایی بسیار کوشش کرده‌اند و ماه‌ها وقت گذاشته‌اند تا نمره بالا کسب کنند و حالا با دریافت شال راهنمایی با عشق و ازخودگذشتگی و بدون هیچ چشم‌داشتی و بازهم با تلاش و کوشش این بار برای رهایی دیگر مصرف‌کنندگان باانگیزه بیشتر خدمت می‌کنند. در اینجا به‌نوبه خودم سپاسگزار زحمات تمام راهنمایان محترم هستم و حتماً به‌رسم کنگره ۶۰ به‌طور شایسته از راهنمایان عزیز خودم قدردانی خواهم کرد.
از خداوند متعال می‌خواهم که توفیق خدمت به خلق را نصیب من نیز بگرداند و بتوانم جایگاه راهنمایی را تجربه کنم.
عباس الله یورتی لژیون ۲۴

سلام دوستان حسن هستم یک مسافر...
اول‌ازهمه خدا را شکرمیکنم که در کنگره ۶۰ هستم  و امسال سال دومی هست که هفته راهنما رادارم تجربه می‌کنم. شاید در سفر اول زیاد متوجه شخصیت راهنما نبودم ولی به‌مرورزمان فهمیدم راهنما کیست. از دید من راهنما کسی است که هم باید با مشکلات خودش دست‌وپنجه نرم کند هم به من رهجو راه را نشان بدهد...به اتمام مشکلاتی که داشت مثل پدر دلسوزم بود و مثل بردار پشتم، در شادی و ناخوشی. خودش درد داشت اما به روی ما نمی‌آورد ولی وقتی من درد داشتم و ناامید بودم امید می‌داد برای زندگی بهتر...در کنگره به من یاد دادند به دو صورت مادی و معنوی باید از راهنمایم تشکر کنم اما واقعاً توانسته‌ام تشکر کنم یا نه؟ آن‌هم از کسی که زندگی‌بخش من بوده است. اگر امروز در اوج سختی زندگی کمرخم نکرده‌ام به خاطر آموزش‌هایی است که کنگره و راهنمایم به من داده است. بنظرمن تنها چیزی که دل راهنما را می‌تواند شاد کند این است که شال راهنمایی را دور گردن رهجوهایش ببیند...سعی و تلاشم می‌کنم بتوانم راهنما شوم و خواستش را هم دارم روزی که شال نارنجی را بگیرم روزی است که ذره‌ای از لطف آقای مهندس و کنگره و راهنمایم آقا محمدحسین را جبران کرده باشم.

 


به نام خدا
سلام حس من به راهنمای  عزیزم آقا روح‌الله
وقتی به کنگره آمدم همه‌چیز برایم ناآشنا بود نمی‌دانستم کنگره چگونه جایی است و من باید چه کنم، فقط می‌دانستم برای رسیدن به حال خوب به اینجا آمدم اینکه چگونه وجه طور چیزی نمی‌دانستم بعد از چند جلسه از من خواستند راهنما انتخاب کنم آن روز از درون  می‌خواستم که ارتباطم باهم اجزای دنیای پیرامونم خیلی خوب شود و با دیدن او این حس را پیدا کردم که با او می‌توانم به این ارتباط خوب و درست برسم. حسم به او خیلی خوب بود انگار او را می‌شناختم  و حس محبت و صمیمیت راازاودریافت می‌کردم. از نگاهش، لبخندش وکلا مش انرژی دریافت  می‌کردم. ظاهر آراسته و مرتب او نشانه نظم وقت او بود به او دل‌بسته شدم، وقتی وارد لژیون شدم از این‌که آن‌قدر آرامش داشته باشی و درگیر موضوعات بی‌ارزش نباشی کمی شگفت‌زده بودم و درکش برایم سخت بود چون به آن آگاهی نرسیده بودم ولی کم‌کم که جلو می‌رفتیم از این‌که با صبر و حوصله و اشتیاق تمام به سخنان ره‌جوها گوش دهی و آن‌ها را به درست‌ترین راه که گاهی برخلاف خواسته‌های ما بود دعوت کنی و تشويق کنی و به دنبال نشان دادن علم و آگاهی و جایگاه خود نباشي و این‌قدر ره‌جوها برایت ارزشمند باشند من را روزبه‌روز بیشتر شیفته او می‌کرد و من متوجه شدم چه قدر تواضع در کنار این‌همه دانش و آگاهی وجود دارد. از خداوند بزرگ  به خاطر این نعمت الهی تشکر  می‌کنم وامی‌دارم با انجام درست وظایف خود قدردان تلاش‌های راهنمای گران‌قدرم باشم وتوانم دررسیدن به اهداف و برنامه‌ریزی‌های ایشان برای ره‌جوها کوشا باشم.
(داودکیماسی لژیون ۲۰)


بسم‌الله الرحمن الرحیم
سپاس و حمد به خداوند یکتا که من هم یکی از اعضای خانواده بزرگ کنگره ۶۰ هستم.
من هم برای اینکه کمی بتوانم از تحمل کردن مشکلات خود بکاهم و به قولی بتوانم تحملم را بالا ببرم به مصرف مواد روی آورده بودم. درگذر زمان که به مدت ۵ سال شد از مصرف دائمی خود و از وابستگی به مواد خسته شدم. برای همین راه‌حلی برای ترک داشتم.
برای ترک خیلی به سایت‌ها و تبلیغات نگاه می‌کردم حتی آرزو داشتم برای ترک کردن و خلاص شدن از این دام به کما بروم و بعد از چند روز که به هوش آمدم خود را در تندرستی ببینم که این را راه‌حل نمی‌دیدم چون خانواده‌ام از اعتیاد من خبر نداشتند و این فکر خوبی نبود. روزی چشمم به تابلو مرکز ترک اعتیاد افتاد و وارد آنجا شدم و پس از پرسش چند سؤال من را نزد پزشک فرستادند و پزشک بعد از پرسیدن مواد مصرفی‌ام و مقدار آن‌من را به خوردن متادون روزی یک عدد و بعد از به قولی مشاوره شدن و اندازه‌ای مصرف در داخل همان ساختمان به اتاق دیگری رفتم و ۱۵ روزبه من قرص متادون دادند. بعد از گرفتن قرص در حیاط همان ساختمان باکسانی که از مصرف زیاد قرص و شربت متادون بسیار به‌هم‌ریخته و داغان شده‌اند مواجه شدم. من در آن لحظه تمام قرص‌ها را دور ریختم و بیرون آمدم. یک روش دیگر که توسط مجله با آن آشنا شدم قرص‌های گیاهی بود و سریع تماس گرفتم. آدرس و نوبت مراجعه گرفتم و به آنجا رفتم که به قولی بعد از مشاوره شدن به من یک بسته کامل دادند که یکی برای درد و خماری و دیگری برای قوای جنسی و یکی برای خواب بود.
بعد از مصرف کردن درد داشتم و آبریزش بینی که تماس گرفتم و مشکلاتم را گفتم و آن‌ها در جواب گفتند باید از دوغ و ماست استفاده کنم که بعد از تحمل کردن ۵ ۶ روز درد باز به سراغ همان مواد مصرفی خودم رفتم.
تا اینکه روزی راه برای من هم روشن شد در نوروز سال ۱۴۰۳ که برای تهیه مواد مصرفی خود به چند فروشنده زنگ زدم که نبودند پس برای همین به چند تن از دوستانم تماس گرفتم و پس از احوالپرسی شماره فروشنده از آن‌ها خواستم که یکی از دوستانم در جواب به من گفت دیگر مصرف نمی‌کند و شماره‌ای هم ندارد. کنجکاو شدم و پرسیدم چطوری؟ آیا کمپ رفته‌ای؟ در جواب گفت نه جایی رفتم که همه آنجا درمان شدند آدرس را پرسیدم که گفت در حال اسباب‌کشی هستیم تمام شد خبرت می‌کنم. تماسی با من گرفته نشد. مجدد با دوست خود تماس گرفتم و جویای آن مرکز درمانی شدم. قرار شد با دوستم در ساعت ۵ بعدازظهر به آنجا برویم که هیچ اطلاعی از آن نداشتم. وقتی وارد آنجا شدیم دوستم من را به مرزبانی معرفی کرد. مرزبان مرا در آغوش گرفت و خوش‌آمد گویی گرمی با من داشت. متوجه نبودم کجا هستم و مات و مبهوت نمی‌دانستم چه‌کار کنم روی صندلی نشستم که بعد از صحبت‌های دوستم گفت بلند شو و خودت را معرفی کن و بگو سلام دوستان من حمید هستم یک تازه‌وارد و من چنین کردم که همه من را با دست و سوت تشویق کردند. ماندم و سه جلسه را آمدم و راهنمای خود را با حس خوبی انتخاب کردم و الآن هم در ماه نهم سفرم هستم. از همه‌چیز جالب‌تر حس خوبی داشت که من را مسافر نامیدند و سفرم را آغاز کردم. از خداوند سپاسگزارم که من را در این زمان و دهه آفریده و خلق کرده تا از آموزش‌ها و دانش‌های حکیم و دانشمند بزرگ آقای مهندس حسین دژاکام بهره‌مند شوم و راه درست زیستن را بیاموزم تا به صلح و آرامش برسم. خداوند به خانواده ایشان عمری باعزت و آرامش و آسایش عنایت کند.
سپاسگزارم از راهنمای خود آقای محمدحسین کریمی که همانند یک هم‌سفر عالی کنار من و برادران هم لژیونی‌ام ‌ است و ما را در این سفر راهنمایی می‌کند تا راه درست قدم برداشتن را با موشکافی و تفسیر مسائلی که نمی‌دانیم به زبانی ساده و عامیانه به ما می‌آموزد.
خداوند به راهنمای خوبمان نیز عمری باعزت وزندگی پر از آرامش و آسایش عطا فرماید. به‌درستی نام راهنما برازنده اوست.
از خدا می‌خواهم که به تمام راهنمایان عزیز عمری باعزت عنایت فرماید که مسبب آموزش ما می‌باشند.
سپاس از آقای محمدحسین کریمی

مسافر حمید لژیون ۱۹ راهنما آقای محمدحسین کریمی

به نام خدا
سلام دوستان مصطفی هستم مسافر
نزدیک به ۳۰ سال تخریب وارد کنگره شدم
به خاطر اینکه در دوران کودکی پدرم را از دست دادم و برادر بزرگ‌تر هم نداشتم. کسی که راه را به من نشان بدهد وجود نداشت جهل و نادانی من را به درون تاریکی‌ها برد و هر کس که از اقوام من را نصیحت می‌کرد با منیت با آن برخورد می‌کردم و خیلی زود مصرف‌کننده مواد مخدر شدم تا سال گذشته که وارد کنگره شدم و تجربه هیچ ترک مواد را نداشتم و با همان منت لژیون انتخاب کردم.
چند ماه اول سردرگم بودم تا وادی پنجم را که نوشتم و گوش کردم اندیشه و تفکرم تغییر کرد و هرروز تلاش می‌کردم تا دریافت بیشتری از دانش کنگره داشته باشم تا وادی دوازدهم که می‌گوید هر کس از سمت تاریکی‌ها به سمت روشنایی‌ها حرکت کند نیروهای الهی از زمین و آسمان به کمک آن فرد می‌آیند.
راهنمایان همان نیروهای الهی روی زمین هستند و من این را با تمام وجودم حس کردم از همه راهنمایان آموزش گرفته‌ام و از همه‌شان تشکر می‌کنم و این را مدیون آموزش‌های کنگره و راهنمای عزیزم هستم
سپاس فراوان
لژیون هفتم آقای شهبازی


اولین روزهای پاییز بود که چهره‌ام مانند برگ درختان زرد و رنجور شده بود از همه‌کس و همه‌جا خسته شده بودم و مانند درختی شده بودم که از درون موریانه‌ها تخریب کرده‌اند. تا اینکه توسط یکی از دوستانم که تا ابد مدیون او هستم با کنگره ۶۰ آشنا شدم هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم زمانی را که وارد شعبه شادآباد شدم قبل از ورود در ذهن خودم چیزهای زیادی را تداعی می‌کردم اما در بدو ورود یک ناجی مهربان با خوش‌رویی مرا به داخل دعوت نمود وقتی‌که روی صندلی نشستم با یک چای و لبخند کنارم نشست و به من خوش‌آمد گفت و خود را راهنمای تازه‌واردیم معرفی نمود من در ابتدا خجالت می‌کشیدم که از تخریب‌های خود صحبت کنم او ابتدا از تخریب‌های خودش گفت و چگونگی به درمان رسیدنش را هم تعریف نمود. مهر عجیبی در دلم نشست وقتی به کارگاه آموزشی وارد شدم و خودم را بانام تازه‌وارد معرفی نمودم حاضرین چنان مرا تشویق نمودند که در عمرم چنین تشویقی نشده بودم. من در جهل و نادانی و تاریکی بودم که یک ناجی با نور قلب و حس زیبا مرا به سمت نور هدایت کرد و با لبخندی که همیشه روی لب داشت مرا به سمت لژیون‌ها هدایت نمود. من لژیون دوم را انتخاب کردم و راهنمای عزیزم آقای موسوی با عشق و لبخند مرا پذیرفت نزدیک چهار ماه است که من در لژیون دوم هستم و راهنمای عزیزم با ناراحتی من ناراحت و با خوشحالی من خوشحال است و مثل یک برادر دلسوز همیشه در کنار من است خدا را از این بابت سپاسگزارم راهنمای عزیزم با آموزش و مهربانی چنان لطفی به من کرد که باعث شد بعد از ۳۵ سال سیگارم را هم درمان کنم تا ابد قدردان راهنمایم و کنگره ۶۰ می‌باشم
دل نوشته (مهدی باقری لژیون ۲)

سلام به خداوند مهربان
پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. در ابتدا فکر می‌کردم به‌راحتی می‌توانم بنویسم ولی هرچقدر فکر می‌کنم قلم و ذهنم یاری نمی‌کند تا بنویسم. چه سرگذشت تلخ و ناامیدکننده‌ای در سال‌های سیاهی و تاریکی بر من گذشت، خدا را شکر که وارد کنگره شدم تا طعم شیرین آرامش را بچشم. وارد سیستمی شدم که برایم مثال بهشت بود بهشتی که در روزهای اول مرا در آغوش کشیدند و کلمات زیبایی از جنس واقعی به جسم نابودشده‌ام وارد کردند. اولین بار وقتی کلمه راهنما را شنیدم تعجب کردم هزاران سؤال در ذهنم به وجود آمد که این شخص از کجا آمده من چگونه می‌توانم به او اطمینان کنم و مسائل زندگی و مشکلاتم را برای او عنوان کنم. با رفتار و اعمال سالم راهنمای عزیزم مسیر زندگی را پیدا کردم، دوستی و عشق ورزیدن و قدردان بودن از خود و خانواده را سرلوحه زندگی قراردادم امیدوارم که قدردان زحمات و تلاش‌های راهنمای گرامیم آقای حسن کریمی باشم در مسیر کنگره ثابت‌قدم و همیشه در کنگره حضورداشته باشم و مثل چشمه جوشان ورودی خروشان در تلاطم موج‌ها به بحر و اقیانوس راه یابم.
دل نوشته (مسافر قربان لژیون ۱)

 

سلام من به تمامی دوستان کنگره‌ای.
ابتدا می‌خواهم از کنگره ۶۰ و بنیانگذارشان آقای مهندس و خانواده‌شان،من و خانواده‌ام کمال تشکر را داشته باشیم به خاطر اینکه تمامی آموزش‌هایی که در کنگره به ما داده می‌شوند و با کاربردی کردن آن باعث شدیم در مرحله اول حال خودمان خوب باشد سپس حال عزیزانمان و بعد از آن با دوری کردن از ضد ارزش‌ها و رفتن به ارزش‌ها باعث شده‌ایم که حال دور و اطرافیان و پیرامونمون هر چقدر کوچک حالشان خوب باشد و این رفتارهای خوبی که ما به مرور زمان از خودمان به جای می‌گذاریم یک معلم خوب دارد که برای ما زحمات فراوان و بسیاری می‌کشند تا ما بتوانیم رفته رفته به تعادل برسیم و چه خوب که بنیانگذار کنگره ۶۰ آقای مهندس یک هفته است کل هفته‌های سال کنگره را هفته راهنما تعیین کرده است. به خاطر زحماتی که راهنمایان عزیز می‌کشند یک هفته در تقویم کنگره هفته راهنما است تا با قدردانی از راهنمایان اول از همه من فرهاد که قبلاً مصرف کننده و از همه طلبکار بودم قدردانی و سپاسگزاری را بیاموزم سپس آن قوت قلبی برای راهنمایان باشیم تا مطمئن شوند که رهجوهایشان آموزش‌های کنگره را فرا گرفته و آن را از قوه به فعل در می‌آورند.
این هفته زیبا بر تمامی راهنمایان کنگره ۶۰ در تمامی شعب سراسر کشور گرامی و خجسته باد.
مسافر فرهاد شجاعی‌فر لژیون دوم راهنما آقای موسوی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .