English Version
This Site Is Available In English

در مکتب عشق‌ شما همیشه شاگردم

در مکتب عشق‌ شما همیشه شاگردم

راهنمایان عزیز شما روشنایی بخش تاریکی جان هستید و ظلمت اندیشه را نور می‌بخشید، چگونه سپاس گوییم مهربانی و لطف شما را که سرشار از عشق و یقین است؛ چگونه سپاس گوییم تأثیر آموزش‌های شما را که چراغ روشن هدایت را بر کلبه محقر وجودمان فروزان ساخته است. با شاگردانت شروع می‌کنی و عرق می‌ریزی، گلویت خشک می‌شود و ضربان قلبت را می‌شنوی، استرس خودت را حس می‌کنی، با شاگردی که آسیب دیده و درد می‌کشد تو هم درد می‌کشی ولی باید مظهر قدرت باشی. نیمکت‌های چوبی بیشتر از درختان سرسبز جنگل، میوه می‌دهند وقتی‌که ریشه در نگاه راهنمای خود داشته باشی و گوش دل، بر کلام او بسپاری چرا که خود، درختی است که هر لحظه با کلامش، شاخه‌هایش را به جان تشنگان راه پیوند می‌زند. راهنمای عزیز خانم سپیده از شما تشکر می‌کنم برای هدایت ما و از این که بهترین راه را برای ساختن امروزمان نشان دادی، شمایی که ما را از "هیچ" به "همه چیز" رساندید.

نویسنده: همسفر شیما رهجوی راهنما همسفر سپیده ( لژیون چهاردهم)

عشق ورزیدن به خلق زیباترین ترنم گفت و گو با آفریننده هست به خصوص اگر توفیق خدمت به کسانی نصیب شود که تمام دنیایشان در پر رنگین پروانه‌ای خلاصه شده، همان کسانی که سالها درتاریکی و پیله بودند و کسی برایشان ارزش قائل نبود، آری آمدی و به آنها شخصیت دادی ،بها دادی، و برایشان عمر، وقت و ثانیه‌ها صرف کردی چه آرام بر منبر سخن تکیه می‌زنی تا شهاب ثاقب سخن را به سمت اهریمن سکون و پستی و رخوت نشانه گیری، جواهر کلامت را بر سطحی از تاریکی پاشاندی تا سفره معرفت بگسترانی و رنگ رنگ بهار را هدیه کنی، تو بهار مکرری که با حضور حیات بخش خویش زمستان نادانی را پایان دادی، وقتی کشتی طوفان زده وجود به کنگره می‌رسد دستان تو لبریز از فانوس می‌شود و صحبت‌های دلنشین و آموزنده ات چون نسیمی کشتی وجود را که درگیر امواج سهمگین بوده را به سمت ساحل سعادت هدایت می‌کند به پاس این همه مهر و عشق دستان پرمهرت را بوسه می‌زنم

نویسنده: همسفر هدیه رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون شانزدهم)

قسم به قلم که نگاهت نوری است در دیدگانم، کلامت صوتی است در بیانم، مِهرت موجی است در روانم و عشقت حسی است در عالم جانم، سوگند به حق که نتوانم آنچه را لایق جانان است بر زبان برانم، در ژرفای بحر مواج محبتت غوطه‌ور بر آنم از گونه زایش این عشق من هیچ ندانم ای ناجی طوفان و بوران، من یک لسان قدردانم بر عقل خود بعد از شما من حکم رانم، ای راهنمای راست گردان، من در دیار عاشقی‌‌ها رقصانم این مِهر را از جان و دل سوی شما پیشکش نهانم من پُر ز آنم، قدر شما را تا ابد من پاسبانم.

نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر شقایق (لژیون هفدهم)

‌‌

"و من اینک نورم و تو را مدیونم" عشق با تو آغاز شد و در ادامه زندگی من رنگارنگ و به عطر گل‌های نرگس معطر گشت، راهنما راه درست گام برداشتن در مسیر صعب‌العبور زندگی را برایم نشانه‌گذاری کرد تا با چشم دل به اطرافم بنگرم و زیبایی‌هایی را که قبلاً نمی‌دیدم را نظاره کنم و از هر لحظه حیات لذت ببرم سپاس بابت بودنت در کنارمان.

نویسنده: همسفر شهلا رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون هجدهم)

روزی که با کوله باری پر از سوالات بی‌جواب، یأس و ناامیدی و جهانی مملوء از تاریکی پا به کنگره نهادم را هیچگاه از یاد نخواهم برد. شما با مهربانی و عشق بی‌دریغ خویش من را در آغوش پر مهر خود پذیرا شدید و آرام آرام از دنیای سیاهی و ضدارزش فاصله دادید. خداوند را بسیار شاکرم که راهنمایی همچون شما را در مسیر زندگی من قرار داد تا آموزش‌های نابی دریافت نمایم باشد که سزاوار محبت و آموزه‌های بی چشم داشت شما باشم و بتوانم با خدمت در این مسیر عاشقی گوشه‌ای از زحمات شما و آنچه را که در این مکان مقدس دریافت کرده‌ام را پاسخگو باشم.

هفته پر معنای راهنما بر تمامی عاشقان این راه ارزشمند گرامی باد.

نویسنده: همسفر بهار رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون نوزدهم)

راهنمای عزیزم؛ باغبان باغ وجودم، با تو یاد گرفتم که چگونه زنده باشم و چگونه زندگی کنم، در مکتب عشق تو همیشه شاگردم. من چگونه پاس دارم تو را اینک که می دانم، خدا هم مانند من تو را بسیار دوست دارد از شما آموختم که زندگی جریان دارد عشق جاری است و ساری! آری زندگی و عشق با درس محبتت بر روح و جانم سایه افکند و مرا با دستان پر توانت از قعر تاریکی بیرون کشیدی و روشنای راهم گشتی ترا پاس می‌دارم که بی‌منت، آموختی به من آن چیزهایی که در هیچ کلاسی نبود جز مکتب عشق.

نویسنده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستم )

امروز می‌خواهم از صمیم قلبم از شما تشکر کنم در این مسیر پرچالش و دشوار حضور شما همچون نوری در تاریکی‌ها بوده است هر بار که احساس ناامیدی و سردرگمی می‌کردم، شما با سخنان دلگرم‌کننده‌ات به من یادآوری می‌کردی که هیچ چیز غیر ممکن نیست و همیشه راهی برای پیشرفت وجود دارد. راهنمایی‌های شما نه تنها به من کمک کرد تا برمشکلاتم غلبه کنم، بلکه به من آموختی چگونه خودم را بشناسم و به توانایی‌هایم ایمان داشته باشم. شما باصبر و حوصله‌ات، مرا در مسیری که انتخاب کرده‌ام یاری کردی و همیشه در کنارم بودی هر روزی که با هم در لژیون داشتیم، برای من فرصتی بود تا بیشتر بیاموزم و رشد کنم، شما به من نشان دادی که در کنار دیگران بودن و کمک کردن به یکدیگر چقدر ارزشمند است این حس همدلی و محبت را هرگز فراموش نخواهم کرد. از شما سپاسگزارم که با عشق و دلسوزی‌ مرا به سوی زندگی بهتر هدایت کردی امیدوارم روزی بتوانم مانند شما چراغی برای دیگران باشم و به آن‌ها کمک کنم تا راه خود را پیدا کنند با بهترین آرزوها برای شما و تمامی عزیزان خدمتگزار کنگره۶۰.

نویسنده: همسفر ساجده رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون بیست‌ویکم)

راهنمای عزیزم روزی که آمدم باری از غم و اندوه وجودم را گرفته بود با گرمی کلامت دلم گرم شد امیدوار شدم، راهم را پیدا کردم و محکم قدم برداشتم تا اینکه امروز به لطف راهنمایی‌های شما در این جایگاه هستم بسیار قدردانم ای قهرمان زندگی من، شاید روزگار قامتت را خم کند، ولی در دل رهجوهایت همیشه جاودانه خواهی بود.

نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون بیست‌ودوم)

وقتی ریشه در نگاه معلم داشته باشی و گوش دل بر کلام او بسپاری که هر لحظه با کلامش، شاخه‌هایش را به جان تشنگان دانش پیوند می‌زند خواهی دید که نیمکت‌های چوبی، بیشتر از درختان جنگل میوه می‌دهند چه خرسندم که با یاری خداوند توانستم به جمعیت احیای انسانی کنگره۶۰ وارد شوم و‌ با استادی جناب آقای مهندس دژاکام و یاری راهنمای عزيزم به‌ رهایی برسم و در راه خدمت قدم بگذارم راهنمایان عزیز به خاطر تمام زحمات شما سپاسگزاریم و امیدواریم شاگردان لایقی باشیم روزتان مبارک.

نویسنده: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر مینا ( لژیون بیست‌وسوم)

راهنمای عزیزم در پناه این مکان مقدس و امن و در سایه حضور بی‌منت‌ شما چه خوب‌تر از پیش راه را شناختم. همانا تو خضر منی هر بار که بی‌راه می‌روم گفته‌هایت در قالب ندای عقل بر من وارد می‌شود و من‌را به مسیر باز می‌گرداند می‌دانم که هنوز راه زیادی دارم تو همان کسی بودی که از گنجینه با ارزش‌ات زمان را به من هدیه دادی، همان کسی که لحظه لحظه با رها شدن از مشکلاتم از ته دل خوشحال شدی و در صورت پنهان هورا کشیدی آخرین کسی که این گونه با من بود، مادرم بود.

نویسنده: همسفر مهتاب رهجوی راهنما همسفر ملیحه ( لژیون بیست‌وچهارم)

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد سرد سردی را کشید و گرم گرم، روزی که با احساسم شما را انتخاب کردم همه وجود من سراسر شوق بود و تمام ذهنم درگیر چراها که جواب تمام سوالتم را از زبان شما راهنمایی که با همه وجود و عشق خود را در خدمت لژیون گذاشته بودید بشنوم بدون هیچ منتی چراغ راه من شدید راهنمای مهربانم شما ایمان را برای من به زیبای معنی کردید و درسها از شما آموختم که با زبان و قلم نمی توانم سپاسگزار شما باشم ولی از خداوند میخواهم کمک کند تا با خدمت در کنگره زحمات شما را جبران کنم.

نویسنده: همسفر زهرا فروغی رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون بیست‌وپنج)

میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت تا خود خدا رسي
میشه چشم پاکتو رو تن گلا کشید

راهنما را تشبیه به شمع کردم دیدم غلط نیست، زیرا بسیار سوخت تا ساخته شوم تشبیه به نور کردم باز هم غلط نبود، زیرا نور راهم بود تا در پیچاپیچ مسیر پرفراز و نشیب و تاریک گم نشوم با دردم بغض کرد و گریست با خنده‌ام لبخند زد و گویی با کسی هم مسیر شدم که مسیرم را چندین بار رفته بود و اکنون بلاعوض دست یاری به سمتم دراز کرده تا در دل یخ‌ زده‌ام رخنه کند و جانی تازه بخشد قادر به سپاس‌گزاری از این همه لطف نیستم فقط می‌توانم بگویم دست‌هایی که کمک می‌کنند مقدس‌تر از لب‌هایی هستند که دعا می‌کنند.

نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون بیست‌و‌ششم)

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

روز اول آشنایی خودم با شما را خوب به یاد دارم شما استاد جلسه بودید و آن‌قدر صدای شما برای من دلنشین بود که غرق در شنیدن صدای شما بودم همچنین مطالبی که بیان می‌کردید بسیار پرمحتوا و زیبا بود به همین دلیل متوجه گذر زمان نشدم، بعد از انتخاب شما به‌عنوان راهنما چند جلسه اول را فقط به عشق دیدن شما به کنگره می‌آمدم و با خود می‌گفتم چه حسی باعث شده که این‌چنین به سمت شما بیاییم با اینکه هیچ نسبتی با شما نداشتم؛ نمی‌دانستم که محبت شماست که در دل من جوانه زده بود. اکنون متوجه می‌شوم آموزش‌های که از استاد بزرگ فراگرفته‌اید باعث شده که چنین عشقی در وجود شما شکل بگیرد و این عشق شما بسیار ارزشمند و لایق ستایش است امیدوارم با گرفتن شال راهنمایی اندکی از زحمات شما را جبران نموده و همانند شما مهر، محبت و عشق را در دل انسان‌های رنج کشیده پرورش دهم. راهنما کسی است که با دل و جان برای انسان‌هایی که در تاریکی مطلق فرو رفته‌اند وقت می‌گذارد تا آن‌ها را هدایت کند و به آرامش برساند. شما انسانی هستید از جنس بلور، آسمانی و مهربان و چقدر زیبا واژه‌ها را آسمانی می‌کنید  بابت تمامی زحمات شما راهنما خوب سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر نفیسه (لژیون بیست‌ و هشتم

ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون یکم)
عکس: اعضای گروه تهیه عکس سایت
ارسال: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیست‌وسوم)
نمایندگی همسفران سلمان‌فارسی 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .