English Version
This Site Is Available In English

جشن هفته راهنما در نمایندگی ارتش

جشن هفته راهنما در نمایندگی ارتش

جلسه هشتم از دوره چهل و سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی ارتش، با استادی راهنمای محترم مسافر تقی، نگهبانی مسافر فرید و دبیری مسافر امیر، با دستور جلسه «هفته راهنما» در روز دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان تقی هستم یک مسافر.
خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه قرار گرفتم تا خدمت کنم. از راهنمایان عزیزی که در این شعبه حضور دارند و خدمت می‌کنند تشکر می‌کنم و این روز قشنگ را به همۀ دوستان تبریک می‌گویم.
در کنگره ۶۰ راهنما کسی است که در مرحله اول باید خودش مصرف‌کننده بوده باشد. راهنما کسی است که به‌عنوان یک مصرف‌کننده وارد کنگره می‌شود، سه جلسۀ اول را سپری می‌کند، برای خود یک راهنما انتخاب می‌کند، آموزش می‌بیند تا در آزمون راهنمایی شرکت کرده و مراحل مختلف را سپری کند تا اینکه مصاحبه شود و بتواند شال نارنجی خود را دریافت کند تا در نهایت بتواند یکی مثل خودش که از این در وارد می‌شود را به درمان و رهایی برساند.
واقعاً کسی که می‌خواهد راهنما باشد باید صبر و عشق این کار را داشته باشد و علم او باید به‌روز باشد و درست مثل بقیه مسافران خودش هم همیشه در حال یادگیری و آموزش باشد. در واقع راهنما آن دانشی را که انتقال و آموزش می‌دهد، خودش هم یاد می‌گیرد و این آموزش یک‌طرفه نیست؛ یعنی هم یاد می‌دهد وهم یاد می‌گیرد! راهنما با مسافر خود سفر می‌کند و در نوشتارها داریم که می‌گوید: مسافر عشق به سفر و رفتن و رسیدن دارد و چیزی که یاد می‌گیرد را انتقال می‌دهد. اینکه چیزی که یاد گرفتم را درست انتقال بدهم خیلی مهم است.

زمانی که خود من وارد کنگره شدم حال خیلی بدی داشتم و اصلاً فکر نمی‌کردم کنگره بتواند به من کمکی کند. زمانی که به‌عنوان یک تازه‌وارد آمدم و خودم را معرفی کردم، همه من را تشویق کردند درحالی‌که بیرون از اینجا اگر یک نخ سیگار هم دستم می‌دیدند، همه سر تکان می‌دادند و نصیحت می‌کردند! من راهنما انتخاب کردم و چه کارهای بزرگی برای من انجام داد و کاملاً حواسش به من بود و خیلی خوب ایرادهای من را به من گوشزد می‌کرد و کوچک‌ترین حرکت من را زیر نظر داشت طوری که شاید پدر و مادر و عزیزانم این‌قدر من را زیر نظر نداشتند.
راهنما راه را به من نشان داد و پشت من ایستاد و من را رها نکرد. اگر دو دقیقه دیرتر می‌آمدم به من می‌گفت چون من را دوست داشت. من برای راهنمای خودم مهم بودم و می‌خواست من را به نتیجه برساند. اگر راهنما به ما چیزی را گوشزد می‌کند که چرا دیر آمدی به خاطر خودم می‌گوید و برای این است که نتیجۀ درستی بگیرم. کجا این‌همه به من ارزش می‌دهند؟ کجا ایرادهای من را به من می‌گویند بدون اینکه من را سرزنش کنند و بدون اینکه از من چیزی بخواهند و منت سر من بگذارند؟
من واقعاً خوشحال هستم که در بین راهنمایان عزیز شعبۀ ارتش هستم و از همهٔ آنها یاد گرفتم و یاد می‌گیرم. همهٔ این کارها را انجام می‌دهم تا اینکه حال خودم خوب باشد. از همه راهنماهای قدیمی شعبه ارتش که الان حضور ندارند تشکر می‌کنم و از اینکه به حرف‌های من گوش دادید از همهٔ شما متشکرم.

در ادامه، مراسم جشن و تقدیر از راهنمایان محترم نمایندگی ارتش برگزار گردید؛

تایپ: مسافر بیت‌الله
ویرایش و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .