English Version
This Site Is Available In English

راهنما روشنگر مسیر

راهنما روشنگر مسیر

سلام دوستان رقیه هستم همسفر

دست‌هایی که کمک می‌کنند، مقدس‌تر از لب‌هایی هستند که دعا می‌کنند. این جشن زیبا و ارزشمند، هفته راهنما را به جناب آقای مهندس حسین دژاکام، خانواده محترمشان، استاد امین عزیز و تمامی راهنمایان کنگره۶۰، به‌ویژه راهنمایان شعبه وحید و استاد عزیزم، خانم ندا تبریک و شادباش می‌گویم. از خداوند بزرگ و مهربان بی‌نهایت سپاسگزارم که کنگره را در مسیر زندگی‌ام قرار داد. هیچ‌گاه روزهای آغازین حضورم در کنگره را فراموش نمی‌کنم، به‌ویژه لحظه‌ای که وارد لژیون پنجم و شاگرد خانم ندای عزیز، استاد مهربان و دوست‌داشتنی‌ام شدم. با حالی خراب، دلی شکسته، ناامیدی، ترس و چشمانی گریان قدم در این راه گذاشتم؛ اما مهربانی، آرامش و متانت استاد عزیزم مرا به سمت ایشان جذب کرد و افتخار می‌کنم که چنین استاد و راهنمای بزرگی دارم. اگر خانم ندا چراغ راه من نمی‌شد، نمی‌توانستم این مسیر سخت و دشوار را طی کنم و از تاریکی و ظلمت به سوی نور و روشنایی حرکت کنم. راهنما، یعنی کسی که مسیر درست زندگی را نشان می‌دهد، راه‌حل پیدا کردن مشکلات را به ما می‌آموزد و رهجویش را به آرامش و تعادل می‌رساند. راهنمای عزیزم، در این سال‌ها سرشار از عشق، محبت، مهربانی و آموزش‌های ناب بوده است. از زحمات بی‌دریغ و محبت بی‌منت ایشان صمیمانه سپاسگزارم. امیدوارم با آموزش گرفتن، خدمت کردن و گوش‌به‌فرمان بودن در کنگره، بتوانم ذره‌ای از محبت و زحماتشان را جبران کنم. از خداوند بزرگ و مهربان برای استاد عزیزم و خانواده محترمشان، بهترین‌ها را در مسیر زندگی و کنگره آرزو دارم.

سلام دوستان فرحناز هستم همسفر

به‌نام خداوندی که از رنگ عشق خود، به آدمی جان داد تا مفهوم زندگی کردن را حس کند. زمانی‌که برای انتخاب راهنما، دل به شما اشاره کرد با تمام قدرت، آماده‌ نوشیدن آموزه‌های شیرین شما بودم که گوارا کند این وجودم را. تک‌تک لحظه‌هایم در این گذرگاه‌های سخت زندگی، کنار شما پر از احساس آرامش و ارزشمندی بود که همراه شما به پرواز درآیم و با عشق به‌من گوش جان دادی و با من هم‌حس شدی که مرا به راه خودم که سرچشمه عشق بود برسانی. شما نه‌تنها روشنی راه من بودی؛ بلکه در این مسیر، یار بودی. هر زمان من لرزش پاهایم را حس کردم شما قوت قلب بودی برای ادامه مسیر. سپاسگزارم خداوند را که در هستی، رنگی از خودش را به‌من نشان داد تا با من همراه شود و جانم در این تلاطم زندگی آرام گیرد. تا هستی هست، شکرگزار خداوند و خانم ناهید عزیزم هستم.

سلام دوستان حنانه هستم همسفر

اول از همه این هفته زیبا و باشکوه را در رأس به بنیان کنگره۶۰ و به تمامی راهنمایان شجاع و دلیر سرزمینم تبریک عرض می‌کنم. وقتی‌که متوجه شدم باید برای هفته‌ راهنما دلنوشته بنویسم خیلی استرس داشتم به این دلیل که نمی‌‌دانستم چه بگویم و اولین تجربه من بود؛ ولی بعد با خود گفتم دلنوشته چیزی است که باید از دل باشد و تصمیم گرفتم که حرف‌های دلم را بنویسم. من همیشه از اعتیاد می‌ترسیدم و از این‌که با یک شخص مصرف‌کننده زندگی کنم حراص داشتم. بی‌خبر از آن‌که در سرنوشتم فرد مصرف‌کننده است. من خیلی تاریکی‌ها و پستی و بلندی‌ها را تجربه نموده‌ام، نمی‌دانم از این بابت قدردان مسافر خود باشم یا خیر، به این دلیل‌که من را با کنگره آشنا کرد. من به مدت ۶ سال است که با کنگره و این مکان مقدس آشنا هستم. آن اوایل که به کنگره وارد شدم، نمی‌توانستم هیچ‌چیزی را درک‌نمایم، با خودم می‌گفتم مگر می‌شود که یک راهنما بدون هیچ مزدی بخواهد به یک غریبه خدمت کند؟ زمانی‌که در کنگره ماندگار شدم به این نتیجه رسیدم‌ که بله می‌شود! خوب هم می‌شود؛ اما لازمه آن یک شرط است و آن هم چیزی جز عشق نیست. آری راهنما، یعنی عشق‌خالص، یعنی محبت‌ بی‌منت. من در طول این مدت در لژیون ۴ راهنما نشسته‌ام و هر بار از هرکدام چیزی جز عشق دریافت نکرده‌ام.

زبانم قاصر است که راجع‌به لقب زیبای راهنمایی صحبت‌کنم؛ به این دلیل که راهنما، دریای بزرگ و بی‌کران از عشق است و من مانند قطره‌ای آب، در آن دریا هستم. راهنما شخصی است که برای من همسفر راه را نمایان می‌کند و من را از تاریکی‌ها به سمت روشنایی‌ها هدایت می‌کند. راهنما برای من حنانه، چراغ‌ زندگی است. شخصی‌که مانند یک مادر دلسوز و مهربان است و مانند یک پدر پرجذبه؛ کسی است که با جان‌و‌دل برای من همسفر زحمت می‌کشد و همه تجربیاتش را در اختیار من قرار می‌دهد. من واقعاً از راهنمای عزیزم بابت تمام زحماتی که برای من می‌کشد تشکر و قدردانی می‌کنم و از خداوند می‌خواهم که یک روزی من هم بتوانم چراغ راه و زندگی یک انسان و یک همسفر باشم تا بتوانم ذره‌ای از زحماتی که یک راهنما برای من می‌کشد را جبران کنم. نمی‌دانم چرا به این قسمت از دلنوشته خود که می‌رسم بغض می‌کنم؛ اما این بار بغضی که همراه با خوشحالی است؛ زیرا کنگره و وجود راهنما باعث گردیده که من به معجزه کنگره۶۰ ایمان بیاورم و به این نتیجه برسم که در کنگره هر غیرممکنی، ممکن می‌شود؛ همانند سلامتی مسافرم که برای من یک غیرممکن و یک حسرت بود و من این حس و حال خوب را مدیون راهنمای عزیزم هستم و از خداوند می‌خواهم که برکت همه این زحمات در زندگی تک تک راهنمایان جاری و ساری باشد. مگر می‌شود به درون آب رفت و آب بازی کرد و خیش نشد؟ آری به‌درستی که این است مثال بارز جناب آقای مهندس، بنیان کنگره۶۰ که می‌گویند؛ شو، شود.

سلام دوستان سمیه هستم همسفر

سلام بر تو ای راهنمای عزیزم!
من با کوهی پر از درد وارد کنگره شدم و خیلی به‌هم ریخته و فرسوده بودم. تو ای رهنما، دل آشوبم را آرام کردی و به من انگیزه و امید دادی. هر موقع با شما صحبت می‌کردم؛ برایم سنگ صبور خوبی بودید؛ چراکه با علم و دانایی که داشتید به من یاد دادید که پاییز با برگ ریزانش نمادی است از زندگی و هر برگ روایت‌گر داستانی از تغییر و تحویل، رهایی و نوشدن است. شما به من یاد دادید با هر برگی که به زمین می‌افتد، عمری دوباره آغاز می‌شود و باز یاد می‌گیریم که چگونه عاشق زندگی کردن باشیم. گریه کردم و گفتم زندگی‌ام متلاشی شده و نمی‌توانم درستش کنم؛ گفتی زندگی بالا و پایین دارد؛ گاهی آرام و دل‌نشین و گاهی سخت وخشن. دعایی برایم کردی که دلم را روشن کرد، گفتی الهی قایق زندگیت همیشه در مسیر عشق، نور و روشنایی باشد. با دلی پر از غصه گفتم بال‌هایم شکسته و نمی‌توانم بال بگیرم و پرواز کنم و قشنگی‌های زندگی را ببینیم؛ اما با صدایی آرام و دل‌نشین گفتی: در دنیای خیال، بال‌هایی دارم که مرا به سفرهای بی‌پایان می‌برند. در این سفرها، هر مکان، هر شهر و هر کوه و دریا به من داستانی تازه نشان می‌دهند. گفتی برای خودت خیال‌پردازی کن؛ اما نه خیالی که به فرار از واقعیت تبدیل شود؛ بلکه باید کشفی در اعماق زندگیت باشد. ای راهنما! به زندگی تاریک من، نور و روشنایی بخشیدی، آری به‌درستی که حقیقت دارد می‌گویند راهنما، مانند یک فرشته است. کاش آدم‌ها می‌دانستند که در هر دیدار یک تکه از یک‌دیگر را با خود می‌برند. من هر بار با دیدن شما راهنمای عزیزم، تکه‌ای از وجود شما که نیکی، سخاوت‌مندی، صبر، شکیبایی و شادی است را به‌اندازه یک مشت به خانه می برم و تا چند روزی حالم خوب است. آرامش امروزم، حال خوشم، سلامت جسم و روحم همه و همه به‌خاطر تلاش‌های بی‌وقفه و از خودگذشتگی شما بوده است. روز راهنما مبارک.

تنظیم و ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم) نگهبان سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .