دستهایی که کمک میکنند، مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند.
من هم به نوبهی خودم، هفتهی راهنما را به اولین راهنمای کنگره۶۰ آقای مهندس بزرگوار و خانم آنی عزیز، همچنین به تمام راهنمایان کنگره۶۰ تبریک عرض میکنم؛ به خصوص راهنمای مهربان و بزرگوارم، خانم مریم، که زبان از گفتن کلمات راجع به این عزیز، قاصر است.
راهنمای عزیزی که شیوهی درست زندگی را، به من آموخت. یاد داد زهرای قبل که در تاریکی بوده را، فراموش کرده و زهرای جدید را پرورش بده تا بتواند به صراط مستقیم و روشناییها، هدایت شود.
راهنما، یعنی نشان دهندهی راه. یعنی معلم. یعنی مادری دلسوز و مهربان، همچنین پدری با اقتدار.
هر قدر در وصف راهنما، جمله بنویسیم و دفاتر را پر کنیم، باز هم قادر نخواهیم بود ذرهای از محبت و آموزشهای این عزیزان را، جبران کنیم که بدون حقوق و هیچ منتی، به ما آموزش میدهند.
روزی که وارد کنگره۶۰ شدم، نمیدانستم راهنما به چه معناست. خانم مریم، استاد جلسه بودند. با خود گفتم: ای کاش ایشان هم راهنما باشند؛ چون هنوز نمیدانستم کسانی که شال نارنجی بر گردن دارند، راهنما هستند. جلسهی دومم، تولد یک سال رهایی راهنمای عزیزم بود. آنجا فهمیدم که ایشان هم راهنما هستند. جلسهی سوم به من گفتند: با حست راهنما انتخاب کن. گفتم: از روز اول، حسم راهنمای خودش را انتخاب کرده است. چقدر برایم شیرین بود وقتی به من، اختیار دادند که توانستم انتخاب کنم و اجباری در کار نبود. این انتخاب، نعمت بسیار بزرگی میباشد که برای رهجو، در نظر گرفته شده است.
ما هم باید به اندازهی توان خود، از راهنمای خوبمان قدردانی و تشکر کنیم. این تشکر میتواند قلبی، زبانی و همچنین با دادن پاکت باشد. ما در ابتدا، باید ببینیم کجا بودهایم و اکنون در کدام نقطه قرار داریم. بعد کلاه خود را قاضی کنیم. به این ترتیب خیلی بهتر و بیشتر میتوانیم قدردانی و تشکر کنیم.
سپاسگزارم از کسی که، اندیشهام را عوض کرد و آموزشم داد. به من آموخت که برای تغییر، باید تدبیر به کار بست. قدردان کسی هستم که راه را نشانم داد.
هر کسی، سازندهی زندگی خویش است و آغاز همهی کارها، با تفکر است. راهنمای خوبم آرامش را به من، هدیه داد و کنارش آموختم که همه چیز، در درون است و اگر درونم آباد باشد، بیرون هم ساخته میشود. درست است من در این هفتهی زیبا، از راهنمای عزیزم دور هستم؛ ولی همچنان در قلب من، حضور دارند. در کنارم، حسشان میکنم و باز هم از ایشان انرژی و آموزش میگیرم. خانم مریم، به عنوان یک راهنما بسیار مهربان، دلسوز و الگوی خوبی برای من بوده و هستند. میخواهم از همین راه دور، دستشان را بوسیده و خدمتشان عرض کنم که خیلی دوستشان دارم و بسیار دلتنگ هستم. امیدوارم خیر و برکت این خدمتها به زندگیشان برگردد.
این دلنوشته را تقدیم میکنم به کسی که در من دمید تا دوباره زنده شدم که بتوانم خطوط درهم زندگیام را، سرآغاز خطی نو باشم. به من آموخت بدیهای انسانها را نادیده بگیرم و خوبیهایشان را پیدا کنم.
مجدداً این هفتهی فرخنده را، به تمام راهنماها و معلمان کنگره۶۰ تبریک و شادباش عرض میکنم.
نویسنده : راهنمای تازه واردین همسفر زهرا
ویراستاری : همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
عکاس : همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
ارسال : همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون اول)دبیر سایت
همسفران نمایندگی بروجرد
- تعداد بازدید از این مطلب :
134