همسفر زهرا(لژیون پنجم)
راهنمایان کنگره۶۰ آموزش میبینند، آموزش میدهند و خدمت میکنند. جایگاه راهنمایی ترکیبی از عناصر رهایی، علم و عشق است. قطعاً این عناصر با مثلث عشق، عقل و ایمان، اساس کار کنگره میباشند و ارتباط تنگاتنگی دارند. جایگاه راهنما در مقابل رهجو جایگاه استادی، معلمی و مربی است. این جایگاه را نمیتوان با دوست و رفیق که آنها نیز مرتبه بالایی دارند مقایسه کرد. استادی که کار او با عشق است نه با معشوق؛ معلمی که کار او درس محبت است نه درس شاگردی؛ حرکت در ادامه مسیر با ترسیم مثلثی از عشق، عقل و ایمان که اساس کنگره بر آن بنا شده است. اما اینکه ما چقدر این جایگاه را قدر بدانیم و شاکر آن باشیم، بستگی به درک و برداشت ما دارد. باید بدانیم برای تمام چیزهایی که خداوند به ما داده است شاکر باشیم و شکر آنها را بهجا بیاوریم. شکر هر چیزی را هر چند جزئی فراموش نکنیم و بدانیم با قدرشناسی میزان دریافتی ما چند برابر میشود. اگر حرمت بین راهنما و رهجو یا معلم و شاگرد از بین برود، راهنما و رهجویی نخواهد ماند. جایگاه راهنما جایگاه مربی است. بر همه ما واجب و ضروری است که جایگاه راهنمای خود را محترم شماریم و لکنود نباشیم. کسی که یک نفس را احیا میکند، گویی تمام نفوس را احیا کرده است. در این هفته اعضای کنگره۶۰ به پاس قدردانی از تلاش راهنمای خود هدیهای به ایشان تقدیم میکنند که یکی از نشانههای کاربردی نمودن آموزشهای کنگره۶۰ است. در کنگره تقدیر و تشکر در چنین مراسمی فقط با پاکت صورت میگیرد. هر کس بنا به توان و وسع مالی خود مبلغی را درون پاکت میگذارد و به راهنمای خود تقدیم میکند. تشکر از کسانی که به ما خدمتی کردهاند یا واسطه نعمتی شدهاند. زیرا تشکر از انسانها، شکر خالق آنها است. کسی که در این امر ناتوان باشد، شکرگزار خداوند نیز نخواهد بود. همان گونه که آقای خدامی فرمودند: شکرگزاری مسئله فوقالعاده مهمی است که ما حتماً باید به آن توجه کنیم. خوش به سعادت انسانهایی که شکرگزاری را یاد گرفتند و قدردانی در زندگی آنها جایگاه خاصی پیدا کرده است. در پایان این هفته را به تمامی راهنمایان و کمکراهنمایان کنگره۶۰ که با تمامی وجود سعی در کمک به همنوع خود دارند، تبریک می گویم.
همسفر محبوبه(لژیون پنجم)
با دنیایی از ناامیدی و تاریکی وارد کنگره شدم. گویی دنیا به آخر رسیده بود و من با کوهی از غم سر دو راهی ماندن یا رفتن بودم. دلشکستهترین بودم و با خود میگفتم مگر میشود که این تاریکیها تبدیل به روشنایی شود؟! گویی وارد مقدسترین مکان دنیا شدم! راهنمای تازهواردین را در آغوش گرفتم. آرامش خاصی داشت. انگار گم شده خود را پیدا کرده بودم و مطمئن بودم که اینجا همان جایی است که مدتها دنبال آن میگشتم. اما مهمتر از همه وقتی بود که باید راهنما انتخاب میکردم. میدانستم چه کسی را باید انتخاب کنم. گویی به من الهام شده بود! دنبال همان شخص بودم. ناخودآگاه سر لژیون پنج قرار گرفتم. آری او خودش بود! فرشته نجات من! در نگاه او محبت و عشق موج می زد و با لبخندی درد پنهان من را التیام میداد. وقتی بغلم کرد، شک نداشتم آغوش او امنترین نقطه دنیا است. انگار خدا او را برای نجات من از ظلمت و ناامیدی فرستاده بود. سنگ صبور روزهای سخت و بغض گلوی من بود. مردهای متحرک بودم که او من را احیاء کرد و جان دوباره بخشید. از وقت گرانقدر خود برای بودن کنار من گذشت. خانم ملیحه عزیز هر چقدر بنویسم از بیان از خود گذشتگی و خوبیهای شما عاجز هستم. هزاران بار خدا را شکر میکنم که شما را سر راه من قرار داد. عاشقانه شما را میستایم. شما منبع نور و روشنایی از طرف قدرت الهی و لایق بهترینها هستید. دوستتان دارم و تا عمر دارم خوبیهای شما را فراموش نخواهم کرد.
ویراستاری و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه لژیون سوم(دبیر سایت)
همسفران نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
86