در کنگره همیشه انسانهایی هستند که با جان و دل، تمام وقت و بدون هیچ خستگی مشتاقانه خدمت میکنند و همیشه زندگی خود را مدیون کنگره میدانند و هرگز به این فکر نمیکنند که چه خدمتهایی را انجام دادهاند؛ بلکه به این فکر میکنند که چه خدمتهایی را هنوز انجام ندادهاند. ایجنت شعبه همسفر اعظم هم جزء این افراد هستند که هر لحظه برای کنگره در تلاش هستند.
ایشان در جایگاههای مختلف از جمله دبیر جلسات، خدمتگزار سایت، سه دوره عضویت در لژیون سردار، دو دوره دنوری، دبیر لژیون سردار، نگهبان لژیون سردار، خزانهدار لژیون سردار، دبیر جلسات کمک راهنمایی، مشاور تازه واردین، مسئول پارک همسفران اراک، نگهبان رشته بدمینتون، راهنما و ایجنت شعبه اراک خدمت کردهاند و اکنون راهنمای کلینیک پاکان اراک و ایجنت شعبه بروجرد هستند.
ایجنت شعبه همسفر اعظم و مسافرشان با آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره۶۰ شدند. به مدت 17 ماه با روش DST و داروی OT به راهنمایی همسفر فاطمه و مسافر بهنام سفر کردند و در حال حاضر ۸ سال و ۷ ماه است که از دام اعتیاد آزاد و رها هستند و در ادامه سفر سیگار داشتن به راهنمایی مسافر بهنام و در حال حاضر ۷ سال و ۹ ماه از بند نیکوتین آزاد و رها هستند، ورزش ایشان بدمینتون، ورزش مسافرشان فوتبال می باشد.
نظرتان را به عنوان یک راهنما در ارتباط با نقش همسفر در درمان مسافر بفرمایید؟ و به طور کلی علت ورود همسفران به کنگره چه هست؟
همسفر؛ نقش مکمل را در درمان و رهایی مسافرش دارد . یک مسافری داریم؛ که بدون همسفر وارد کنگره میشود و سفر خودش را شروع میکند و یک مسافر هم همراه با همسفر وارد کنگره میشود و سفر خود را آغاز میکند؛ هر دو به درمان میرسند اما قطعا همسفر در کیفیت درمان تاثیر گذار است . مسافر و همسفری که باهم به کنگره می آیند یک زبان مشترک را فرا میگیرند. استاد امین خیلی قشنگ میگویند ؛ وقتی که مسافر و همسفر با هم به کنگره میآیند و با هم رشد میکنند یک فاز مشترک دارند؛ ولی وقتی که همسفر همراه مسافرش به کنگره نمیآید وادی ها و فازهایشان از هم جدا میشود یعنی مسافر در زمینهی اعتیاد و خیلی مسائل به دانایی میرسد؛ ولی همسفر در تاریکی باقی میماند و شناخت کافی در مورد اعتیاد و خیلی چیزهای دیگری که مسافرش در کنگره میآموزد، ندارد و اختلاف فاز به وجود میآید و باعث میشود ارتباط بین مسافر و همسفر سخت شود و در واقع بین آنها یک شکاف و فاصلهای ایجاد می شود. با توجه به اینکه هدف کنگره ۶۰ حفظ ، تحکیم ،تعادل و آرامش خانواده است؛ پس یک مسافر احتیاج دارد ؛که همسفرش را با خودش بیاورد تا همراه و همزبان هم شوند و وقتی همسفرش را با خودش میآورد در واقع یک پرستار دارد. یک پرستاری که در خانه هم میداند چگونه با یک بیمار رفتار کند ؛ هر چند که همسفر در ادامه متوجه میشود که برای تکامل خودش به کنگره میآید و آمده گرههای وجودی خودش را پیدا کند و خیلی از مشکلاتی که در درون خودش دارد حل کند تا به تعادل و حال خوش برسد.
لطفاً از چگونگی آشنایی خودتان با کنگره صحبت کنید و اینکه چه شد تصمیم گرفتید بمانید؟
چند سال پیش که به خانه پدرم رفته بودم چشمم به کتاب ۶۰ درجه زیر صفر افتاد که در آنجا برای اولین بار این کتاب را دیدم و وقتی شروع به خواندن آن کردم وقتی بر پیشانی دفتر، که صحبتهای استاد امین هست را خواندم ، خیلی با آن ارتباط برقرار کردم و متوجه شدم کنگره ۶۰ برای درمان اعتیاد است و از این طریق وارد کنگره شدیم.
جایگاه راهنمایی چه هدیهای به شما داده است؟
جایگاه راهنمایی اولین کاری که کرد؛مرا با خودم روبرو کرد و گره های درونی مرا به من نشان داد وبا هر رهجویی که وارد لژیون میشد و هر گره ای که در رهجویی که میدیدم، می فهمیدم این گره در وجود خود من هم هست و جایگاه راهنمایی آدرس رسیدن به خودم را به من نشان داد ؛ یعنی یکی یکی گرههایم را پیدا میکردم و سعی میکردم این گرهها را باز کنم و اگر زخمی در وجودم بود، التیامش دهم. یعنی ظاهرا روی رهجوهایم کار میکردم و رهجوهایم را به حال خوش میرساندم ولی در واقع خودم سیر تکاملی ام را طی میکردم و به حال خوش نزدیک میشدم.
لطفاً بفرمایید نقش عشق به لژیون وعشق به رهجوها را در تربیت رهجو،چقدر موثر میدانید؟
عشق به رهجو، قویترین و مؤثرترین چیزی هست که میتواند راهنما و متقابلا رهجو را به کنگره و جلسات بیاورد چون درسهای کنگره ۶۰ و شناخت انسان و پیداکردن صفت هایی که درون انسان پنهان شده کاری سخت است . به قول استاد امین که میفرمایند شناخت نیروهای منفیای که باعث میشوند ما از مسیرمان دور شویم، کار سادهای نیست و یکی از ابزار های قوی که یک راهنما در آموزش و لژیون داریش دارد عشقش است، عشقی که به رهجوها و لژیونش دارد و وقتی میبیند رهجوهایش روز به روز حالشان بهتر میشود و به حال خوش و تعادل میرسند؛ این حال خوش دوچندان برای راهنماست و این باعث میشود حرکت در این مسیر راحتتر شود.
چه چیزی به حرکت شما در کنگره قدرت میدهد؟
وقتی که خسته میشوم ؛ یا وقتهایی که کم میآورم ، برمیگردم و به پشت سرم نگاه میکنم واعظم امروز را با اعظم چند سال پیش مقایسه میکنم و میبینیم کنگره چه چیزهایی به من داده و باید یادم نرود با چه حال خرابی وارد کنگره شدم، چه مشکلاتی در صور آشکار و صور پنهان خودم و زندگیم بود و آهسته آهسته با آموزشهای نابی که از کنگره و آقای مهندس عزیز آموختم، توانستم بر خیلی از مشکلاتم فائق شوم و وقتهایی که خسته می شوم نیم نگاهی به پشت سرم و مسیری که طی کرده ام می اندازم وبه خودم یاد آوری میکنم؛ که چه چیزهایی را دریافت کردهام و میدانم قطعا در ادامهی راه چیزهای بهتری هست؛ که میتوانم به آنها دست پیدا کنم و این همان محرک و موتور حرکتی هست؛ که به من قدرت میدهد تا رو به جلو حرکت کنم و به تلاشم ادامه میدهم تا به حرکتم ادامه دهم.
یک راهنما باید چه خصوصیات و توانمندیهایی داشته باشد؟
به نظر من همان مثلث عشق و عقل و ایمان، اینجا میتواند، خصوصیاتی باشد که راهنما لازمش دارد؛ یعنی بتواند تعادل پیدا کند بین این سه ضلع و بداند که هر خدمتی که در کنگره میکند در واقع خدمت به خودش است و هیچ منتی سر هیچ کس ندارد.
از تاثیر آموزشهای این جایگاه در زندگیتان بفرمایید؟
من این جایگاه را خیلی دوستش دارم، یعنی یکی از قشنگترین و پرخاطرهترین و پرتجربهترین و پرآموزشترین جایگاهی است؛ که تا به حال تجربه کردهام و تأثیرات زیادی از آن گرفتهام؛اما بزرگترین تأثیری که میتوانم بیان کنم، این است ؛که من هر چه را خواستم به رهجوهایم بگویم و آموزش دهم، سعی کردم اول آنرا روی خودم کاربردی کنم. یادم هست وقتی میخواستم راهنما شوم خیلی ترس عجیبی داشتم؛ چون فکر میکردم هیچ چیزی بلد نیستم و حالا قرار است به رهجوهایی که وارد لژیون می شوند آموزش دهم و فکرم، روز اول اینگونه بود. یادم هست با یک عزیزی مشورت کردم و بعد از اینکه نظر خودم را گفتم، ایشان گفتند که اصلا اینگونه نیست، جایگاه کمک راهنمایی این است که شما خودت آموزش بگیری، اول خودت آن راه را بروی و پیش رو آن راه باشی و بعد رهجوهایت پشت سرت میآیند. در واقع از اعمال و رفتار تو، رهجوها آموزش میگیرند و از حس تو رهجوها آموزش میگیرند. از آن به بعد سعی کردم؛ که یکی یکی آموزشهایی را که میگیرم، کاربردی کنم و روی خودم پیاده کنم، واقعا هم هر جایی که توانستم آموزشی را در وجود خودم نهادینه کنم و به فعل تبدیلش کنم، آن موقع بود که روی رهجوها هم تأثیر داشت و آنها نیز کاربردیش کردند و ممنونم از تک تک رهجوهایم و خدا را شکر میکنم از این بابت؛ زیرا دوره خدمتی راهنمایی که در حال گذراندن آن هستم ، واقعا رهجوهای خوبی خدا نصیبم کرده و یکی از بزرگترین شکرگزاریهای من، داشتن رهجوهای خوبی است؛ که در سیر تکاملی ام، گرههای مرا به من نشان میدادند و در این مسیر کمکم کردند و میکنند تا من حرکت کنم و رشد کنم و ان شاالله تغییر کنم.
بهترین تجربه به خاطرهای که از این دوران خدمت کسب کردهاید چیست؟
من خاطرات زیادی در این جایگاه تجربه کردم اما یکی از قشنگترینهای آن، همان رهایی رهجوهایم بوده، یعنی هر زمان رهجویی را برای رهایی میبردم، خیلی برای من دلچسب و شیرین بود. اولین رهایی را که خدمت آقای مهندس بردم، خیلی حس خوبی داشتم حتی شادی و شعفش بیشتر از روز رهایی خودم بود. روزی که خودم و مسافرم به رهایی رسیدیم خیلی خوشحال بودم و فکر میکردم چیز دیگری بالاتر از این نیست اما وقتی به همراه اولین رهجویم برای رهایی رفتم، فهمیدم که رهایی رهجو حتی شیرینتر از رهایی خودم هست و خیلی لذتبخش بود و خاطرهای است که همیشه در ذهنم نقش بسته و روزی که برای رهایی رهجویم میروم از قشنگترین لحظات برای من هست.
سخن پایانی:
در آخر هم تشکر میکنم از خدای خودم که لیاقت به من داد تا بتوانم به بندههایش خدمت کنم، از آقای مهندس و خانوادهی محترمشان تشکر میکنم که این بستر را فراهم کردند و همین طور از شما و تمام خدمتگزارانی که در سایت خدمت میکنند تشکر میکنم و خدا قوت میگویم و ممنونم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید.
تایپ و مصاحبه کننده: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون اول)
ویراستاری و طراح سوال: همسفر ناهید رهجوی راهنماهمسفرفاطمه ( لژیون دوم)
عکاس: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون اول) دبیرسایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
864