به نام قدر مطلق الله
دلنوشته ای از مسافر حمید رضا رهجوی راهنمای محترم مسافر محمدرضا
سلام دوستان حمیدرضا هستم یک مسافر.
قبل ازهر چیز هفته راهنما را به جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان و کلیه راهنماهای دلسوز و زحمتکش و اعضاء کنگره تبریک میگویم و خداوندم را شاکرم که اذن حضورم در کنگره را صادر کرده است تا آموزش بگیرم و قلمرو آگاهی و دانایی خود را گسترش دهم.
وقتی که من تنهای تنها در حال شمارش پریشانی هایم بودم، به کنگره هدایت شدم، گویی در سیاره ای دیگر نزول کرده ام.
جایی که همه اعضا یکدیگر را در آغوش می گیرند(همان آغوشی که والدینم، ناآگاهانه از فرزند خود دریغ کرده اند) و به دیده ی مهر به یکدیگر نگاه میکنند ( همان نگاه مهر آمیزی که در زندگی ام کمتر احساس کرده ام) و ارزشمندی و لیاقت را به یکدیگر متذکر میشوند و اینکه تو تنها نیستی.
در این نقطه از کائنات هیچ کاری زمین نمی مانَد، گویی همگان منتظرند تا خدمتی بر روی زمین بمانَد و به آنی و در ازای حال خوبی که از خدمت نصیبشان می شود، آنرا به انجام برسانند و فرمان را فرمانبردارباشند.
جایی که تفکر را می آموزم و از افکار دوری میجویم و تجربه ی بودن خود را ارج می نهم و مسئولیت های خود را پذیرا هستم و کارها را به شانس و اقبال نمی سپارم.
جایی که حرکت می کنم نه فقط تفکر تا تجربیات تازه بدست آورم و عقل واقعی و قلابی را تمییز دهم و اوامرش را بعنوان پادشاه شهر وجودی بپذیرم و به انجام برسانم.
جایی که نقاط تحملم را بالا می برم و نقاط تفکر بیشتری ایجاد میکنم و در شناخت خودِ قبلی، خودِ مطلوب را که فرمانبردار است، جاری می سازم.
و در پایان می آموزم که عشقِ الهی، در آخر، امرِ اول را برایم مقدر ساخته و همه به سوی او در حال حرکت هستیم تا شناگری در بحر عشقش را تجربه کنم.
چگونه است که در این دنیای آشفته مامن امنی یافت میشود که از کلی گویی پرهیز میکند و به سادگی و بی پیرایه مرا در مسیر فعلی زندگی ام و در تصمیم گیر های روزانه ای که باید داشته باشم به بهترین تصمیم راهنمایی می کند؟
راهنمایی! ! ! آری راهنمایی . . . این هدایت ها از قلندر مابانی به نام راهنما، تراوش و انتشار می یابد که براستی واسطه های زمین و آسمان و طلیعه داران معنای زندگی اند.
معلمانی که دست در دستِ بنیانِ کنگره، الهامات و شهود ایشان را چشم در چشم، برای رهجویان بازگو میکنند و آگاهی های دریافتی خود را خالصانه و بی منت در اختیار می گزارند.
همان زمان که از برآیندِ عقل و احساس او را برمی گزینم این آگاهی ها را دریافت نموده ام فقط به خودم مهلت میدهم تا با مشارکت در گردهمایی های هفتگی، تک تک زنجیرِ عادت های تاریکی را از پای خود بگشایم و این مهم فقط و فقط با گره گشایی راهنمایان با تجربه و در حلقه لژیون امکان پذیر است.
همان راهنمایانی که هرجه بیشتر با او عجین می شوی به درستی انتخابت بیشتر پی می بری چرا که خواست راهنما برای رهجویش فقط و فقط :
رهایی از بند افیون در سفر اول
رهایی از بند عادت های بازدارنده در سفر دوم
رهایی از وابستگی های تن خاکی در سفر زندگی است.
حال چگونه باید از این انسان های عاشق قدردانی و سپاسگزاری نمود و آیا راهنمایان در انتظار قدردانی کسی هستند؟
قطعا . . . . .خیر ! ! !
این انسانهای وارسته مزدِ خدمت خود را همان زمانی که نیت به قرار گرفتن در چنین جایگاهی داشته اند را در زندگیِ خود که همانا ایمان به قدرت مطلق و شور و شعفِ وصف ناپذیر از حسِ حضورش در زندگی شان می باشد را با خدمت به خلقش، لمس نموده اند لیکن آنچه که بعنوان قدردانی از راهنما در هفته راهنما مطرح می شود، موضوعی است که مستقیما به حس و حالِ رهجو در ادامه مسیر درمان با کنگره ارتباط دارد.
قدردانی رهجو در لایه های پنهان باعث می شود که از حضور راهنمایش بیشترین بهره را ببرد پس رهنمود های راهنمای خود را آویزه گوشش می کند و همین توجه باعث می شود که این رهنمود ها در اولویت عمل کردن در ذهن رهجو باقی بماند و با عمل کردن به این فرامین، سفر با کیفیت تری را انجام میدهد و تاثیرات آن به زندگی اش باز می گردد و شاهد اقبال را در آغوش می کشد.
علاوه بر گرفتن گل رهایی از دست جناب مهندس، پاکت نیز جزو قدردانی های آشکار رهجویان از راهنماهای عزیز می باشد که نشانه اینست که "راهنمای عزیزم میدانم که جهت جبران زمینیِ وقت ، انرژی و هزینه هایی که جهت آموزش ما تقبل می نمایید ما را آموزش نمی دهید لیکن کلیه زحماتی که شما در قبال ما می کشید را من متوجه هستم و از شما یاد می گیرم " که :
تا راه قلندری نپویی نشود رخساره به خون دل نشویی نشود
سودا چه پزی؟تا که چو دل سوختگان آزاد به ترک خود نگویی نشود
در پایان ازصمیم قلبم از جناب آقای مهندس که راهنمای اعظم کنگره هستند
از آقا محمد رضا راهنمای لژیون هفتم
از آقا ناصر کریمی راهنمای لژیون درمان سیگار
از آقا بهزاد راهنمای تازه واردین
سپاسگزاری میکنم و امیدوارم شاد، سلامت و ثروتمند بمانند.
- تعداد بازدید از این مطلب :
125