English Version
This Site Is Available In English

گمشده‌ی خود را که سال‌ها به دنبال او می‌گشتم یافتم

گمشده‌ی خود را که سال‌ها به دنبال او می‌گشتم یافتم

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر.
تخریب بیش از 5 سال با انواع آنتی ایکس‌ها، 10 ماه و 19 روز سفر کردم به روش DST، داروی درمان OT، با راهنمای راهنمای عزیزم آقا رسول بختیاری از لژیون یکم نمایندگی غزالی مشهد، ورزش در کنگره والیبال و تنیس روی میز، مدت رهایی 3 سال و هفت ماه و 5 روز.

به نام قدرت مطلق، الله

ز بوسیدنی‌های این روزگار
یکی‌شان بود دست آموزگار

سلام و درود بر مربی و معلم عزیزم آقا رسول بختیاری
خداقوت

قلم را برداشتم تا چندخطی برای تقدیر و تشکر از راهنمای عزیزم بنویسم. ذهنم به پرواز درآمد و سفر کردم به قبل از ورود به کنگره. روزهایی که به‌سختی می‌گذشت و هر روز برای نجات از چنگال اعتیاد تمام تلاش خودم را می‌کردم؛ اما نتیجه‌ای جز تخریب بیشتر در پی نداشت.
اما هنگامی که وارد کنگره شده احساس کردم که گمشده‌ی خود را که سال‌ها به دنبال او می‌گشتم یافتم. راهنمای تازه‌واردین به من گفت با حس خود راهنما انتخاب کن. نمی‌دانم آن روز چه حسی بود، ولی با یک نگاه شیفته لبخند زیبای مرد نازنینی شدم که از دور مرا می‌خواند، گویا از صور پنهانم اطلاع داشت و می‌دانست که به دنبال چه می‌گردم. آری! انتخاب شایسته‌ای بود.
در همان بدو ورود به من خوشامد گفت و حالم خوب شد. دوستان هم لژیونی سفر دومی نیز مرا در آغوش گرفتند و با زبان بی‌زبانی به من می‌گفتند که تو نیز یک روز مثل ما خوب می‌شوی.
سفر شروع و راه نمایان شد. در طول سفر راهنما به من آموخت که ترسی از کم کم‌کردن را نداشته باش؛ زیرا مواد شبه افیونی جسم جایگزین مواد بیرونی خواهد شد. به من آموخت که اگر منیت داشته باشی آموزش نمی‌گیری، اگر می‌خواهی تفکر درست داشته باشی نباید ناامید شوی و هزاران‌هزار آموزش کاربردی دیگر که باعث شد بتوانم سفر اولم را تمام کنم و وارد سفر دوم شوم.
در طول سفر اول کسی که لحظه‌به‌لحظه در کنارم درد کشید، صبر کرد، غصه خورد و به فکر من بود راهنمایم بود. بله! راهنما بود که حال بد را از من گرفت و به‌جای آن حال خوب را هدیه داد.
من در طول زندگی‌ام هرگز انسانی را ندیده‌ام که همانند پدری مهربان و دلسوز، با آگاهی و به‌دوراز احساسات بتواند به من کمک کند.
اکنون که حدود ۴ سال از درمان من می‌گذرد تصور می‌کنم هنوز راهنمایم حواسش به من هست. آری! اگرچه سفر اولم تمام شد و باوری در ناباوری پدید آمد، اما اگر مربی نداشتم هرگز به درمان نمی‌رسیدم.
راهنمای من با تمام سختی‌ها و گرفتاری‌هایی که خود دارد هنوز در حال آموزش‌دادن به من و سایر مسافران است و پاسخ تمامی سؤال‌های ناتمام مرا با تأمل و تفکر می‌دهد. او با اینکه یقین دارم، مانند سایر افراد هزاران مشکل در زندگی دارد، ولی همیشه بر لبانش لبخند جاری‌ست و با لبخند همواره به من می‌گوید که ناامید نشو و ادامه بده.
هرچه بگویم نمی‌توانم ذره‌ای از زحمات راهنمای خودم را جبران کنم؛ اما تمام تلاش خود را می‌کنم که با خدمت‌کردن به هم‌دردان خود راه مربی خود را ادامه دهم؛ زیرا کنگره ۶۰ انسان‌هایی را پرورش می‌دهد که از تاریکی خارج شده، به روشنایی می‌رسند و خود چراغی می‌شوند تا انسان‌های دردمند دیگری که در تاریکی هستند را به‌طرف روشنایی هدایت کنند.
راهنمای عزیزم، آقا رسول بختیاری! بودن در کنار شما به من آرامشی می‌دهد از جنس بلور. حال خوب امروزم را مدیون زحمات و تلاش‌های بی‌دریغ شما هستم. این هفته گران‌قدر را از صمیم قلب به شما و بزرگ راهنمای کنگره ۶۰، آقای مهندس حسین دژاکام تبریک می‌گویم و از خداوند بهترین‌ها را برای شما آرزومندم.

نویسنده: مسافر مهدی از لژیون یکم

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .