English Version
This Site Is Available In English

راهنما واژه‌ای به وسعت یک دریا

راهنما واژه‌ای به وسعت یک دریا

دلنوشته راهنما همسفر هاجر

در مکتب تو همیشه شاگردم من، دور از رخ تو همیشه پر دردم من. 

در فصل بهار و روز استاد ببین، بی نور معلم این چنین زردم من

زمانی که وجودت در مسیر خدمت به خلق خدا قرار گرفت، بدان مورد انتخاب خداوند واقع شده‌ای. راهنما واژه‌ای به وسعت یک دریا زیبا، عمیق و آرام است، حس خوب راهنما شدن در خاطرم است که از همان زمان سفر اول شوق گرفتن شال نارنجی را داشتم. در ابتدای ورودم که از تمام دنیا درمانده بودم، راهنما به من راه و رسم ماندن و درست زندگی کردن را یاد داد با کلام دلنشین خود آرامش به من می‌داد که صبر و تلاش کن روزهای خوب و بهتر خواهد آمد در نهایت مزد صبر و تلاش، لذت شیرین رهایی چه حس خوب و دلنشینی گویی از تمام مشکلات دنیا رها شدیم؛ اما باید این حس خوب را ادامه بدهم؛ باید بمانم تا دستی بگیرم؛ باید باشم تا شاید برای همسفری که در رنج است با تمام وجودم و با عشق کمکی انجام دهم چرا که در مکتب عشق آموزگار بزرگی چون آقای مهندس عاشقی را آموختم و در نهایت تجربه دلچسب راهنما شدن، بوییدن گل قابل وصف نیست؛ زمانی‌که تغییر را در فرد می‌بینی که نور امید از عمق نگاه او مشخص است؛ زمانی‌که در راه‌ مانده‌ای را درمی‌یابی که دست یاری به سمت تو دراز کرده از او دلجویی و همدردی می‌کنی و در نهایت تکرار این حس زیبای رهایی که سراسر وجودم سرشار از شوق است، برای انجام این عمل عظیم شکر شکر شکر…

دلنوشته راهنما همسفر محدثه

باید دست به قلم شوم و از احساس کسب جایگاهی بنویسم که با هیچ قلمی قابل نوشتن نیست؛ باید شال خوش‌رنگ نارنجی روی دوش تو باشد تا شیرینی مسئولیت سنگین آن را حس کنی و بدانی که چه می‌گویم. بدانی و آن را حس کنی که عاشقی قبل از آن معنا نداشت. چهارسال فرصت شناختن خود واقعی‌ات در تک‌تک مشکلات رهجوهایت؛ احیای انسان‌هایی که روزی خودت همدردشان بودی و سنگینی دردت را فرشته‌ای با شال نارنجی از تو گرفت و هر بار آرامش را به قلب و جان تو هدیه کرد؛ حتی نوع نگاهش هم با تمام اطرافیان تو تفاوت داشت. جنس نگاهش آرامش و اطمینان را به قلب زخمی‌ات هدیه می‌داد از تو فقط می‌خواست که ایمان بیاوری به مسیری که او رفته، دست در دستانش بگذاری و چشمان خود را به درستی بگشایی تا زیبایی‌های زندگی را دو مرتبه ببینی.

دستش را که گرفتی تو را به سفری دعوت کرد که پایانش بهشت برین بود فقط باید با آرامش کنارش می‌نشستی و به سخنانش گوش جان می‌سپردی، چشمان خود را می‌بستی و ۱۱ ماه با او هم‌مسیر می‌شدی. دستش پر بود از نقشه راه و تجربه مسیر سفر و فقط از تو یک چیز می‌خواست این هم فقط ایمان به مسیری که در آن قرار گرفته‌ای. چراغ راه را به دستش گرفت و از تو خواست که همراهی‌اش کنی و فقط جا پای جایش بگذاری، این را می‌دانم که خداوند نعمتش را برای بنده‌ای که این جایگاه را تجربه می‌کند به حد اعلا می‌رساند، می‌دانم قلم قاصر است از بیان احساسم و قلبم سراسر از عشق می‌شود زمانی؛ که احساسم را بیان می‌کنم. خداوند را هزاران بار شاکر و سپاسگزارم بابت فرصتی که برای خدمت در این جایگاه به من عطا نمود، شاکر و سپاسگزار آقای مهندس بابت فرصتی که در اختیار من قرار داد که بتوانم آموزش بگیرم و عشق و خدمت را کنار هم تجربه کنم.

دلنوشته راهنما همسفر آذر:

عشق؛ کلمه‌ای است چندگانه، آرام‌آرام آغاز می‌شود و سپس ادامه می‌یابد و کم‌کم معنای محبت، پدیدار می‌شود و آن‌گاه که در ادامه و در طول زمان خلوص یافت‌، کلمه‌ای دیگر پدیدار می‌گردد. زمانی‌که باید می‌رسید رسید؛ چه زمانی می‌توان دیگری را درک کرد، آن هنگام که خود در آن نقطه قرار بگیری، حس کنی و به حق و حقیقت برسی. در زمان رهجو بودن چه هنگام توانستم آنی را درک کنم که راه نشانم می‌داد، در حد آمدن و رفتن و یک عشق گذرا، هیچ‌گاه از درون به آن نگاه نکردم، فقط گره‌ها و مشکلات خود را می‌دیدم. زمانی‌که به من می‌گفت این‌چنین کن من نمی‌دانستم که با تمام عشق، محبت و درک آن شرایط من را هدایت می‌کند، اکنون پس از سال‌ها با تمام وجود آن محبت درون، نگاه‌های پر از معنی، اشک‌ها، بوی‌خوش و عطر وجودی‌اش را احساس می‌نمایم. گاهی می‌شود که دلم می‌خواهد او می‌بود و من او را می‌بوییدم و در آغوش می‌کشیدم و سر خود را بر شانه‌های قوی آن می‌گذاشتم تا من نیز قوی‌تر شوم.

اکنون بسیار خوشحال هستم که می‌توانم هنوز پشت سر راهنمایم حرکت کنم و می‌فهمم که عشق آغاز و پایان مشخصی ندارد و هنوز راهنمایم از دور دست‌ها به یاد من خواهد بود؛ زیرا خود این حس را دارم. در لحظه‌ لحظه سفر با رهجو می‌خواهی قلبت را به او هدیه کنی، آگاهش کنی و می‌گویی که در پشت سر من حرکت کن و بیم چیزی نداشته باش، فقط سراپا گوش باش به سخن پر از عشق فرا بده تا راه برایت هموار شود و به آرامش درون برسی. برایش حاضر هستی پا بر گدازه‌های آتش بنهی که او در مسیر درست حرکت کند بدون هیچ خواسته‌ای، تنها خواسته‌ات این خواهد بود که او بتواند پا در جای پای تو بنهد و به عشق ابدی برسد. با عشق به بهترین راهنمای قلبم جناب مهندس دژاکام و تبریک هفته گرانقدر به ایشان، استادان و خانواده محترم ایشان، هم‌چنین راهنماهای عزیز خودم و راهنماهای ایشان که در نهایت به استاد راهنما جناب مهندس ختم می‌شوند.

ویراستار و ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چرمهین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .