English Version
This Site Is Available In English

آموزش عشق و زندگی یادگیری از یک راهنما

 آموزش عشق و زندگی یادگیری از یک راهنما

نمی‌دانم از کجا بگویم؛ از روزی که در جهل و نادانی و تاریکی به‌سر می‌بردم و هیچ امیدی به زندگی نداشتم یا از حال خوش اکنونم که طعم شیرین زندگی را حس کرده‌ام. آری، من در کنگره جانی دوباره گرفتم و این جان دوباره را مدیون استاد بزرگ کنگره، آقای مهندس دژاکام هستم. او آموزش‌ها و گزارش تحقیقات خود را پای درختان ریخت و درخت روزبه‌روز شکوفه‌های بیشتری داد. یکی از این شکوفه‌ها، راهنمای عزیز من است. آری، هفته راهنما مرا به یاد تولدی دیگر می‌اندازد؛ تولدی در بهشتی که فرشتگانی هستند که بی‌مزد و منت و با عشق، راه درست زندگی کردن را می‌آموزند. سر بر آستان آن بزرگمرد فرود می‌آورم که زیبا سخن گفتن و زیبا زیستن را به من آموخت و من از چشمه زلال معرفتش، دانستنم را سیراب کرده‌ام.

راهنمای عزیز، تو را به چه مانند کنم؟ دل دریاییت لبریز از آرامش است، همچون کوه استوار از حوادث روزگار ایستاده‌ای و همچون ابر باران‌ پرشکوه بر چمن‌های دشت، دانش آموختگی فرو می‌ریزی. خورشید نگاهت گرما بخش وجود من و حرارت کلبه سرد یاس و ناامیدی و ارمغان شور و شعف است. غنچه‌ تبسمی که از گلستان آب‌های تو می‌روید، طراوت لحظه‌های زیبایی بخش خانه‌ وجودم است.

کلام روح‌بخش و دلنشین تو، موسیقی دلنوازی است که بر گوش جان می‌نشیند و آهنگ زندگی را به شور در می‌آورد. معنای کلام امیدبخش تو همچون نسیم صبحگاهی، نشاط‌بخش روح خسته من است. علم‌آموزی و صبر و ایمان را از پیامبران به ارث بردی و روشنایی‌بخش، تاریکی جان هستی و ظلمت اندیشه را نور می‌بخشی. سپاسگزارم که اندیشیدن را آموختی، نه اندیشه‌ها را. چه آرام بر منبر سخن تکیه می‌زنی و جواهر کلام را بر سطحی از تاریکی می‌پاشانی تا معرفت بگسترانی و رنگ‌رنگ بهار را هدیه کنی. تو بهار مکرری هستی که با حضور حیات‌بخش خویش، زمستان نادانی را پایان می‌دهی. با همین کلامت به من می‌آموزی بی‌آن‌که چشم طمعی داشته باشی.

هرگز فراموش نمی‌کنم که چگونه زندگی کردن را از تو آموختم و تمام دار و ندارم، کوله‌باری است از آموخته‌هایی که تو به من دادی. اگر تو نبودی، چه کسی دستگیر من در این طوفان سهمگین زندگانی می‌شد و مرا به سوی کشتی پربار علم و معرفت راهنمایی می‌کرد؟ این تو بودی که آزادی و آزادگی را به من آموختی. آری، همه جاده‌هایی که تو نشان می‌دهی به خرد و روشنی می‌رسند. صدای گام‌هایت، زمزمه محبتی است که پیام‌آور دنیایی از مهربانی است. در مقابل این همه عظمت و شکوه، نه توان سپاس است و نه کلام. دست‌های گرمت را می‌فشارم که گرم‌ترین دست دوستی‌هاست. می‌گویند اگر می‌خواهی به کسی لطف کنی، به او ماهی نده؛ بلکه ماهی‌گیری را به او بیاموز و تو به من لطف کردی و ماهی‌گیری را یاد دادی، چگونه زیستن را یاد دادی. راهنمای عزیزم همسفر عاطفه، بابت تمام زحماتت بی‌نهایت سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون‌سوم)
ارسال و ویراستاری: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .