English Version
This Site Is Available In English

نور امید در دلم روشن شد

نور امید در دلم روشن شد

راهنمای عزیز و مهربان، به پاس قدردانی از زحمات بی‌منت شما، بر خود وظیفه دانستم که دلنوشته‌ای در وصف شما بنگارم و این هفته زیبا را به شما تبریک بگویم. شاید گوشه‌ای از زحمات شما را سپاسگزاری کرده باشم.

هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم اولین روزی که پا به کنگره گذاشتم. به من گفتند که باید راهنما را با حس خودت انتخاب کنی. وقتی شما را از دور دیدم، با لباسی سفید و به مانند فرشته‌ای، و هنگامی که مرا برای اولین بار در آغوش گرفتید و دستانم را فشردید، نور امید در دلم روشن شد. گفتم: «بار خدایا، این‌ها فرشتگان زمینی هستند که برای نجات ما انسان‌ها بر روی زمین فرستاده‌اند.»

من با حال خراب و ناامیدی، با چشمان گریان وارد لژیون شما شدم. همیشه از حال خراب خودم، مسافرم، و از زندگی‌ام که در حال ویرانی بود، شکوه و شکایت می‌کردم و شما با دادن دلگرمی، صبر و امید، مرا در آغوش می‌گرفتید و به من امیدواری می‌دادید.

از آن روز به بعد، رازدارم شدید؛ حرف‌هایی که حتی با نزدیک‌ترین عزیزانم هم نمی‌توانستم بگویم، با شما در میان می‌گذاشتم. شما به من امید و آرامش می‌دادید و همه دانسته‌های خود را به من می‌آموختید. شما مرا از تاریکی به سمت نور، از نفرت به عشق رهنمون کردید.

دعا می‌کنم که همیشه سربلند و پایدار باشید و بهترین‌ها روزیتان شود.

نویسنده: همسفر سیران رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون‌‌اول)
رابط‌خبری: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون‌‌اول)
عکس: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون‌‌اول)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا دبیر سایت
همسفران نمایندگی محمدی‌پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .