همسفری که تا یک سال قبل غرق در تاریکی و ظلمت بود، همسفری که هر چه از دیگران برای مشکلات خود راهکار شنیده بود همه را اجرایی کرده بود از اشخاصی که هم دوست بودند، هم دشمن، هم آشنا بودند و هم غریبه بودند؛ شخصی مشاوره را پیشنهاد میداد و شخص دیگر پیشنهاد ترک مسافر در منزل را میداد و پیشنهاد دیگر حکایت از طلاق گرفتن من بود؛ من به دلیل اعتیاد مسافر خود بسیار حرف شنیده بودم، بسیار راهکار شنیده و اجرایی کرده بودم و بسیار زخم زبان شنیده بودم و بیشترین مسئله که من را عذاب میداد نگاه و پیشنهادهای دیگران بود و من برای حفظ کردن زندگی خود به همه آن پیشنهادها لبیک گفته بودم، جز یک راهکار که طلاق بود.
آن اشخاص نمیدانستند که مسافر من عشق زندگی من است، از شما یک سوال دارم آیا در زمین عشقی بالاتر از عشق مادر و فرزندی وجود دارد؟ مسافر من فرزند من بود، آیا می توانستم فرزند خود را، عشق خود را طرد کنم؟ طلاق یک واژه بود که من نتوانستم برای خود حل کنم یک واژه وحشتناک بود که برای من ملیحه، امکان پذیر نبود تا زمانی که تسلیم این انسانهای به ظاهر راهنما شدم و این افراد به من گفتند: نمیخواهد طلاق بگیرید اما؛ در ظاهر منزل را ترک کنید و طلاق سوری انجام دهید و با این عمل، درک میکند خانواده و زندگی دارد و این زندگی خرج دارد و من با این باور اشتباه پیش رفتم اما؛ آیا امکان پذیر است که از عشقی که مانند فرزند است جدا شوید؟ خلاصه میگویم نفسی برای من نمانده بود و دوباره تسلیم شدم دوباره به سر نقطه اول بازگشتم و زندگی من تاریکتر از قبل شد؛ خدا میداند در آن روزها چه بلایی سر روح و روان من آمد.
زمانی که وارد کنگره۶۰ شدم با راهنمایانی صحبت کردم که تک به تک آنها مظهر عشق، آرامش، محبت، درستی و ایثار بودند، راهنمایانی که، زمانی که میگویم برایم از خداوند بخواهید که مسافر من دوباره در مسیر کنگره قرار بگیرد همواره سخن آنها با لبخند این است که نگران نباشید مسافر شما هم به کنگره۶۰ میآید و درمان میشود، شما خود در مسیر درست باشید؛ تک به تک این سخنان برای من مسکن، آرامش و حس خوب است. راهنمایان که خود چشمه جوشان هستند که از یک منبع خاص سر چشمه میگیرند، سرچشمه این دانایی و آموزش شخصی است به نام مهندس حسین دژاکام؛ استادی که همه این راهنمایان را آموزش داده است شخصی که توانسته است همه این راهنمایان را از قهر به مهر، از تاریکی به روشنایی و از نفرت به عشق هدایت کند، چه انسانی می توانست همه همسفران و مسافران را دگرگون کند؟ چه کسی می توانست من همسفر را به حال خوب و آموزشهای ناب برساند؟
راهنمای خوب و راهنمای ایثارگر من بسیار آرام، متین و باحوصله من را به صراط مستقیم هدایت کرد راهنما مادر دلسوز من شده بود و آقای مهندس حسین دژاکام همانند پدری دلسوز و فداکار به زندگی من نور امید بخشید؛ دیگر من از خداوند چه می خواستم؟ همواره در زندگی خود خلا یک مادر، یک پدر و یک فردی که بتواند حال من را درک کند و بتواند درست من را راهنمایی کند و به من کمک کند خالی بود و این خلا را همواره احساس می کردم؛ نگاه راهنما به من، مانند مادری دلسوز و فداکار که نمیخواهد فرزند او خطا کند و از مسیر خارج شود است، خداوندا بهشت چیست؟ آیا بهشت این حال خوب من نیست؟ زمانی که راهنما به این زیبایی من را به آرامش دعوت میکند و قوت قلب و آرامش من هزار برابر میشود و این حال من یعنی امید، روشنایی و عشق است.
خدایا شکر که آقای مهندس حسین دژاکام سلامت هستند و خدایا شکر که همسفر راهنما الناز را دارم خدایا شکر که این راهنمایان الهی را دارم که کمک میکنند در مسیر صراط مستقیم باشم، خدایا شکر برای وجود مکان امن و مقدس به نام کنگره۶۰ که بتوانم همواره حضور داشته باشم و آموزش بگیرم و خدمت کنم و در آخر ،روز راهنما را با تمام وجود به همه راهنمایان کنگره۶۰ تبریک میگویم.
نویسنده: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر الناز( لژیون هفتم)
تایپ و ویراستاری: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون هفتم) دبیر دوم سایت
تنظیم و ارسال: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر سکینه (لژیون پنجم) دبیر اول سایت
نمایندگی همسفران حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
53