English Version
This Site Is Available In English

ساختن خويش

ساختن خويش

جلسه اول از دوره سیزدهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی چرمهین ویژه مسافران و همسفران با استادی راهنما مسافر علی کاظمی، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر باقر با دستور جلسه " وادی سیزدهم و تأثیر آن بر روی من و یکمین سال‌روز رهایی مسافر مرتضی" پنجشنبه 25 بهمن 1403 ساعت 16 آغاز بکار کرد.

خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان، علی هستم یک مسافر. امروز به لطف خداوند دو دستور جلسه داریم؛ دستورجلسه اول: وادی سیزدهم، پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری‌ست. دستور جلسه دوم: جشن یکمین سال رهایی مسافر مرتضی است. پیشاپیش هفته راهنما را به همه شما عزیزان، به ویژه خدمتگزاران و راهنمایان کنگره تبریک می‌گویم. هفته آینده، هفته جشن راهنماست.
در نوشتارهای کنگره ۶۰ و در بخش نشریات، کتابی به نام “کتاب عشق” وجود دارد که روی آن نوشته شده: “۱۴ وادی برای رسیدن به خود”. “خود” یک کلمه فارسی است، اما در انگلیسی تعریفی به نام “نفس” (Nafs) دارد؛ نفسی که تعیین موجودیت می‌کند، هم در ظاهر و هم در باطن، و نشانه آن این است که خواسته دارد. این ۱۴ وادی، خواسته‌های ما را به ما نشان می‌دهند. یعنی وقتی متن را می‌خوانیم، سی‌دی‌ها را گوش می‌کنیم و سی‌دی‌های وادی‌ها را می‌نویسیم، تازه متوجه می‌شویم چه خواسته‌هایی داریم، در کجا قرار داریم و به دنبال چه چیزهایی هستیم. برای تکامل انسان، “خود” به تنهایی کاری از پیش نمی‌برد. این وادی‌ها، هویت تک‌تک ما را به خودمان نشان می‌دهند و خواسته‌ها را برایمان آشکار می‌کنند. اما اگر وادی‌ها را به صورت عملی و اجرایی درآوریم، آن موقع این کتاب ۱۴ وادی (که وادی سیزدهم یکی از آن‌هاست)، هویت درونی ما را به ما نشان می‌دهد و راهکارهای اصلی و اساسی را در اختیارمان می‌گذارد تا اگر کسی بخواهد ساختن را از خودش شروع کند (همان‌طور که آقای مهندس در سی‌دی “ساختن خویش” به زیبایی به این موضوع اشاره می‌کنند)، این وادی‌ها می‌توانند به ما کمک کنند. در غیر این صورت، صرفاً خواندن و نوشتن، بدون عمل کردن به آن‌ها، برای ما کافی نخواهد بود.
در وادی سیزدهم، که محتوای بسیار سنگینی دارد، به یک نکته کوتاه اشاره می‌کنم: این وادی، یک “نهیب” دارد؛ یعنی روز فصل، یعنی جدایی. روز جدایی را به طور کامل توضیح می‌دهد و یادآور می‌شود که تک‌تک ما باید یاد بگیریم که روزی فرصت ما در این دنیا به پایان می‌رسد. قبل از اینکه پایمان را در وادی چهاردهم بگذاریم (که یک وادی کاملاً اصلی و اساسی در کنگره ۶۰ است)، در وادی سیزدهم نهیب می‌زند که اگر در کوله‌بارت چیزی کم و کسری داری، برگرد و آن را تکمیل کن و بعد وارد وادی چهاردهم شو. اگر در وادی چهاردهم قرار گرفتی و محتوای لازم را با خودت نداشته باشی، کار سخت می‌شود. من همیشه در لژیون این مثال را می‌زنم: اگر شما تجهیزات را جمع کنید و به قله دماوند یا هیمالیا بروید (فرقی نمی‌کند)، همه چیز را با خود می‌برید و به قله می‌رسید، چادر می‌زنید تا کمپینگ را برپا کنید. اما وقتی می‌خواهید آتش روشن کنید، متوجه می‌شوید که همه چیز دارید، جز وسیله‌ای که بخواهید آتش را با آن روشن کنید. حالا باید چه کار کنید؟ هر چقدر هم که بگویند این‌گونه آتش درست می‌شود و شما آن روش‌ها را امتحان کنید، فایده‌ای ندارد. پس الزاماً باید برگردید پایین و آن وسیله را با خودتان ببرید. وادی سیزدهم به ما می‌گوید: “مواظب باش، فرصتت دارد تمام می‌شود. حیات وجود دارد و میلیون‌ها بار انسان‌ها آمده‌اند و رفته‌اند. اگر فرصت تمام شود، کار برایت سخت خواهد شد.” این “نهیب” بود که در این وادی به ما گوشزد می‌شود. همچنین، در این وادی به شعری از حافظ اشاره می‌شود: “یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور” و امید می‌دهد که می‌شود جبران کرد. اگر تا الان نواقصی داشته‌اید، می‌توانید کوله‌بارتان را جمع و جور کنید تا وقتی وارد وادی چهاردهم شدید، دیگر نتوانید هیچ ضد ارزشی را با خودتان داشته باشید؛ در وادی چهاردهم باید خلوص باشد. وادی سیزدهم مطالب زیادی دارد. مثلث اصلی و اساسیش هم عقل، عشق و ایمان است و توضیح می‌دهد که اگر انسان خواست هیچ وقت تنها نباشد (در این دنیا و جهان‌هایی که زندگی می‌کند، فرقی نمی‌کند؛ در جهان ذهنش، در جهان خاکی، در جهان خواب و در جهان‌های دیگر)، باید ضلع چهارمش، یعنی خمر، تکمیل شود. اگر انسان این سه مولفه و ضلع خمر را داشته باشد، هیچ موقع تنها نمی‌ماند. منظور از تنهایی در اینجا، آن تکمیل شدن انسان است؛ انسانی که در ضد ارزش‌هاست، تنهاست، اما انسانی که از تمامی مسائل ضد ارزشی فارغ شود، تنها نیست. 

دستور جلسه دوم:
آقا مرتضی سفر اول خوبی داشت. مرتضی با یک تریلی از مشکلات وارد کنگره شد و آن را پارک کرد (این مثال را می‌زنم). او مشکلات زیادی داشت و ما هم اجازه نمی‌دادیم و نمی‌دهیم که خیلی از مشکلاتش را برای ما بازگو کند، چون به ما ارتباطی ندارد. ما می‌گوییم که ما معلم چه هستیم اینجا؟ عرق و هروئین و تریاک؟ ما معلم اخلاق نیستیم، حقیقتاً همین است. شخص خودش، راهش را در مطالب پیدا می‌کند، درسی که راهنما می‌دهد. اما آرام‌آرام در خودش فرو رفت، مشکلات را حل کرد و در ادامه، سفر ویلیام وایت (William White) را با آقای سعید چنگانیان خوب شروع کرد.کمی دیر شروع کرد اما نهایتاً حرکت کرد و به رهایی رسید. مرتضی این پتانسیل را دارد که راهنما شود. من این امید را به او می‌دهم، چون در طول یک سالی که در لژیون بود، با عملکرد و مشارکت‌هایی که داشت، مطمئنم اگر بخواهد، می‌تواند لژیون‌داری کند؛ به شرطی که خودش را ساخته و پرداخته کند برای این موضوع. این تولد را به آقا مرتضی و خانواده‌اش تبریک می‌گویم. پیام مرتضی می‌گوید: “شروع زمستان، تمثیل زمستان یعنی سختی. شروع زمستان، قدرت‌های خود را با عمل به کارهای خودتان نشان خواهد داد.” زمستان برای همه هست. یکی در زمستان بخاری‌اش روشن است، سقف خانه‌اش ایزوگام است، کیف هم می‌کند و کلی هم تفریح می‌کند. اما یکی هم هست که در زمستان از سرما عاجز است، چون امکانات ندارد. پس ما چه کارهایی باید بکنیم که وقتی زمستان خودش را به ما نشان می‌دهد، در چه وضعیتی قرار بگیریم؟ این دست خود ماست که چه قابلیت‌هایی داشته باشیم تا وقتی در سختی و مشکلات قرار می‌گیریم، از هم نپاشیم در زمستان. شروع زمستان، قدرت‌های خود را با عمل به کارهای خودتان نشان خواهد داد. کسانی که مستقیم در کنگره قرار می‌گیرند، در معرض هیچ طوفانی قرار نخواهند گرفت و اگر هم بگیرند، مقطعی است. چرا؟ چون کنگره جان قوی دارد. این مطلب از کتاب ۶۰ درجه زیر صفر، قسمت شرط‌بندی از استاد سیلور است.
در ادامه می‌خواهم راجع به هفته راهنما توضیح بدهم. این سؤال پیش می‌آید که آیا سفر اولی‌ها و سفر دومی‌ها به این آگاهی یا دانایی رسیده‌اند که فلسفه شکرگزاری در کنگره چیست؟ اگر نرسیده بودند، خوب خدمت نمی‌کردند. اما بچه‌هایی که تازه وارد هستند و هنوز به درمان نرسیده‌اند و در سفر اول هستند، شاید یک سوالی در ذهنشان شکل بگیرد که “چرا باید به راهنما کادو بدهم؟ چرا باید برایش دل‌نوشته بنویسم؟”. راهنمایی که در کنگره، از یک سری آزمون‌های سخت عبور می‌کند (درمان اعتیاد، سخت‌ترین آزمون برای انسان است). استاد سردار در کتاب “انسانی که موفق می‌شود” می‌گوید: “ انسانی که درمان خودش را در ۱۱ ماه پشت سر بگذارد، این انسان قادر است سخت‌ترین مشکلات آتی زندگی‌اش را حل و فصل کند؛ این قابلیت را دارد.” و در ادامه می‌گوید: “یک درمان ۱۰ الی ۱۱ ماهه در کنگره ۶۰، مساوی است با سه دوره از حیاتی که یک انسان تجربه می‌کند.” یعنی اگر آن شخص درست حرکت کند، به دانش و آگاهی می‌رسد و پخته می‌شود. اما یک راهنما وقتی در کنگره ۶۰ می‌ماند، این کفایت لازم را دارد برای آموزش دادن، قبول می‌شود و به آن دانایی می‌رسد. این شور نیست، این عشق و محبت است. راهنما از خیلی مسائل زندگی‌اش عبور می‌کند و می‌آید وقت خودش را در اختیار رهجویش قرار می‌دهد. درمانگر، خودِ شخص، خودِ سفر اولی است. اما راهنما چه کار می‌کند؟ راه و مسیر درست را نشان می‌دهد، راه درمان را. خیلی‌ها می‌آیند و انصراف از درمان می‌دهند و می‌روند و موفق هم نمی‌شوند. خیلی‌ها هم موفق می‌شوند، اما آن درسی که راهنما می‌دهد، آن معلمی که می‌کند، مهم است. آن درسی که از شیره جانش می‌دهد و مسافر را به بهشت می‌برد، نایاب است. درسی که یک راهنما می‌دهد کجاست؟ آن‌جایی که حال خوب است، آن‌جایی که تو دیگر هیچ مشکلی یا تقریباً هیچ مشکلی نداشته باشی. جایگاه راهنما این‌قدر در کنگره والاست که آقای مهندس (یادم هست روزی که فرش قرمز پهن می‌کردند و گل رهایی را مهندس می‌داد)، عنوان کرد که “من سرم را جلوی هیچ بنده‌ی خدایی خم نمی‌کنم، اما در کنگره ۶۰، روز رهایی، وقتی گل رهایی می‌دهم، سرم را پایین می‌آورم.” این‌قدر شان راهنما بالاست که آقای مهندس روز چهارشنبه صحبت کردند و گفتند: “موتور حرکت و تولید کنگره، راهنماها هستند.” راهنما هیچ نیاز مادی ندارد. شاید هم نیاز مادی داشته باشد، اما در کنگره به دنبال این مسائل نیست. اگر دنبال این مسائل بود، می‌رفت جای دیگری. پس نیازی ندارد. می‌دانم برای بعضی‌ها، شاید به خاطر روحیاتشان، سخت باشد، اما باید انجامش دهیم. در هفته راهنما، باید از زحمات راهنمای خود قدردانی کنیم. اگر بخواهیم معادل این خدمات را در بیرون از کنگره دریافت کنیم، هزینه بسیار زیادی خواهد داشت. چقدر باید بپردازید تا یک سال به شما مشاوره بدهند؟ من به عنوان یک رهجو، کسی که قوانین زندگی و علم جهان‌بینی را می‌آموزم تا به صلح در زندگی‌ام برسم، اگر این شعور در من ایجاد نشود که در مقابل معلمم سر تعظیم فرود آورم، بهتر است که در کنگره درمان نشوم. این را جدی می‌گویم. درسی که راهنما به من می‌دهد، پدر و مادرم هم نتوانستند به من بیاموزند. کاری که راهنما برای من انجام می‌دهد، حتی والدین در گروه خانواده و مسافران هم نتوانستند انجام دهند. مادرم همیشه مثالی می‌زد و می‌گفت: “مادر، چشم‌هات را باز کن و ببین.” همه راهنماهای این شعبه از مسیری دور می‌آیند و چقدر وقت صرف جلسه می‌کنند. تنها چیزی که انسان‌ها در این دنیا برای یکدیگر قائل نیستند، وقت است.
امروزه در خانواده‌ها می‌بینیم که همسر برای همسر وقت نمی‌گذارد، والدین برای فرزندان وقت نمی‌گذارند و فرزندان برای پدر و مادرشان. در دنیای بیرون، دیگر دورهمی وجود ندارد و صله رحم به نوعی از بین رفته است. اما کنگره ۶۰ همه ما را به ارکان اصلی زندگی برمی‌گرداند، به‌خصوص صله رحم، به ما آداب معاشرت می‌آموزد و از نظر تغذیه، ما را به صد سال قبل برمی‌گرداند تا غذای خوب بخوریم و عمر خوبی داشته باشیم. همه این‌ها حاصل دسترنج و تحقیقات سال‌های آقای مهندس است که ما را به اصالت انسان بودن و زندگی انسانی برمی‌گرداند. یکی از این اصالت‌ها، شکرگزار بودن در مقابل معلمی است که یک سال برای من زحمت می‌کشد. یک سال از جان، مال، وقت و کارش را برای من صرف می‌کند. شاید حتی به من تذکر هم بدهد که باید هم بدهد. اگر راهنما تذکر ندهد، باید به او شک کرد. اگر راهنما اخم نکرد، بدانید که راهنما نیست. باغبان اگر سر شاخه‌های درخت را نزند و هرس نکند، آن درخت به یک درخت جنگلی بی‌فایده تبدیل می‌شود که میوه هم نمی‌دهد. اصلاح انسان در کنگره ۶۰ توسط راهنما انجام می‌شود. باید بهترین پاکت را و بهترین کاغذ و قلم را برداریم و با ادبیاتی از عمق وجودمان (نه از روی کتاب و اینستاگرام و چرت و پرت) بنویسیم. هرچه دلتان می‌گوید را بنویسید و از راهنمای خود و راهنمای تازه‌وارد با جان و دل و با قلمتان تشکر کنید. ببینید چه کمکی به شما کرده است و این کمک‌ها را به رشته تحریر درآورید. این نوشته‌ها به یادگار می‌مانند. من هنوز کاغذهای ۱۰ سال پیش را دارم. هدیه دادن کاغذ، حرکتی است که انسان یاد می‌گیرد در قبال معلمش انجام دهد. یک پاکت کافی است. شعور من ایجاب می‌کند و لازم است که من تقدیر و تشکر کنم تا بتوانم از پدر، مادر و همسرم در موقعیت‌های خاص زندگی قدردانی کنم. اگر این کار به روز دیگری موکول شود، هیچ ارزشی ندارد. همان‌طور که سردار در کتاب ۶۰ درجه می‌گوید، هر کاری در جایگاه خودش ارزش معنوی دارد. روز پدر متعلق به پدر است و روز مادر متعلق به مادر. تولد بچه‌ات را هم همان روز جشن بگیر. سه‌شنبه روز راهنماست و اگر بگویی “آقا، من نرسیدم بیایم”، فایده‌ای ندارد. به رهجوها گفتم، کی شده که یک روز راهنما یادش برود نامه بنویسد؟ کی شده کسی بلند شود و بگوید “آقا، راهنما نامه من را ندادید؟” انجام وظایف درست، یکی از وظایف شکرگزاری است و این وظیفه اصلی و اساسی تک‌تک شماست که راهنما شوید و خدمتگزار باشید. اما در کنار آن، کوچک‌ترین وظیفه‌ای که بر گردن شماست، این است که دست راهنمایتان را ببوسید، به او پاکت بدهید و با دل‌نوشته‌ای تر و تمیز و زیبا از او تشکر کنید. ان‌شاءالله که در هفته آینده، چه گروه خانواده و چه شما، بتوانید این کار را به درستی انجام دهید و به خودتان افتخار کنید.

اعلام سفر مسافر مرتضی، تخریب 30 سال، آنتی‌ایکس تریاک و شیره و متادون، مدت 10 ماه 20 روز با راهنمایی علی آقا کاظمی سفر کردم، متد DST، داروی درمان OT، رهایی یکسال 6 ماه، سفر نیکوتین مدت سفر 11 ماه با راهنمایی آقا سعید چنگانیان، رهایی یکسال 5 ماه، ورزش در کنگره والیبال
سخنان مسافر مرتضی :
سلام دوستان، مرتضی هستم، مسافر. خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که اذن ورود به کنگره را به من داد و توانستم در این جمع قرار بگیرم، آموزش ببینم و به جایگاهی که اکنون دارم برسم. از جناب مهندس دژاکام صمیمانه تشکر می‌کنم که این بستر را برای ما فراهم کردند. از خانواده محترمشان، خانم آنی، آقای امین و کل خانواده قدردانی می‌کنم. همچنین از راهنمای عزیز و محترم، علی آقا کاظمی، راهنمای ویلیام وایت، آقا سعید، تک تک راهنماها و خدمتگزاران کنگره، چه در بخش همسفران و چه مسافران عزیز، سپاسگزارم. از تک تک دوستانی که اینجا حضور دارند، حتی تازه‌واردی که امروز قدم به کنگره گذاشته، تشکر می‌کنم؛ چرا که تک تک شما برای من، مرتضی، سرشار از انرژی بوده‌اید و این را با تمام وجودم لمس کرده‌ام. قرار گرفتن در این جمع، تجربه‌ای متفاوت و بی‌نظیر بوده است. پیش از این، تجربه‌های دیگری نیز داشتم، اما به این نتیجه رسیده‌ام که نه در ایران و نه در هیچ کجای دنیا، مکانی شبیه کنگره وجود ندارد. کنگره، دانشگاهی است که به طور همزمان در چند رشته تحصیل می‌کنیم؛ دانشگاهی که همزمان علم روز، روانشناسی، روانکاوی، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی و هر آنچه که تصورش را بکنید، در آن آموزش می‌گیریم. این‌چنین مجموعه‌ای بی‌مانند است و بعید می‌دانم در جایی دیگر از دنیا یافت شود. با اجازه از راهنمای عزیزم، علی آقا، شعری را که به ایشان و راهنماهای کنگره تقدیم کرده‌ام، در ابتدا خدمتتان ارائه می‌کنم و سپس اگر علی آقا اجازه دهند، شعری را که برای خانم آنی سروده‌ام، به مناسبت حضور همسفران، تقدیم خواهم کرد. همچنین شعری را هم برای آقای مهندس دژاکام در انتهای صحبت‌هایم ارائه خواهم داد.

شعر تقدیم به علی آقا و راهنماهای کنگره:
تو از ازل برای خدمت خویش به این بهانه خدا هم گِل تو را بسرشت
بهای خدمت بی‌منت تو در این بعد دهن دست تو افلاکیان کلید بهشت
برای رهجوی آشفته حال طوفانی در این سرای عظیم غم و پریشانی
چنان پدر که به اولاد خود وفا بکند چراغ گشتی و خواندی حدیث عرفانی
همیشه راهنمای عزیز و محترمی به وقت زحمت و رنجت نخواستی دِرَمی
تو نور روشن راهی، تو برق امیدی نماد بخشش و جود و سخاوت و کَرَمی
چو بسته‌ای کمر استقامت و همت که بر رهایی درمانده می‌کنی
خدمت به راه راست هدایت کردنت هنر مندیست تو پهلوان دلیری، تو جلوه غیرت
نشان مهر و صداقت تو مظهر دادی ز لطف عشق و محبت به ۱۴ وادی
که بحر گشتی و دریای وصل اقیانوس نجات بخش غریقی، مدیر، استادی
شعری هم برای خانم آنی سروده‌ام که تقدیم می‌کنم:
یگانه مادری، مهر تمام کنگره مانی، همیشه یاور و یار مهندس، خانم آنی
تو هستی دیده‌بان همسفر، همدم، عزیزی، مهربانی، جانِ جانانی
و گر هستی عزیز و مایه آرامش خانه، ولی در کنگره محبوب قلب کل ایرانی
تو را همچون فرشته در کنار یار می‌بینم، طبیبی، دلبری، خورشید رخشانی
به روز سختی و دوران تاریک حسین اما، تحمل کرده و گفتی که پای عشق می‌مانی
اگر ماندی و اینک فخر بانوی کل کشوری، دلیل و مدرک و اسطوره معنای ایمانی
برای منتظر، بی‌حد عزیز و محترم هستی چون محو عهد و پیمان، اسوه و الگوی انسانی

تایپ : مسافر رضا، مسافر ابراهیم

ارسال : مسافر ابراهیم 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .