گویی پشت هزار سالِ در گذر
جایی شاید در بهشت
شاید در هبوط
بودهای همان جا که بودهام
بایسته باید این گردش
بودهای در آن درس که خوانده ام
شایسته باشد این مکتب
که گرچه بوده ام
که گرچه خوانده ام
لیک به قاموس شاگردی
با کتاب ها در بغل
و تفکری پر از خلل
کوی به کوی ، حلقه در حلقه
که چند گردیده ام،
که چند چرخیده ام
که چند آمده ام،
که چند برچیده ام
زندگی، هزار توی بیراهه هاست
که یک راه تنها
به وصل است و دیگر راهها خطاست
راه من اما، از پی نگهبان بی منتهاست
میخواهم بر رنگ رنگ این کمان باران
ذوب شوم
بر آسمان کنگره عشق
تا لامکان، خویشتن بگسترم
از سر مهر ازل
تا ته عشق ابد
از این هزارهٔ بیراه، راه بنمای
ای راهنما
توشه بده ای ساربان
که بی تو کاروانم به جفاست
ره بنمای ، راهنمای
که بی تو این
بقای عمر بر باد فناست
در اولین سفر
احمدم آمد نخست
که ره احمدی بایدت جست
سپس، ایمان رسید
به رویش عشق، به دیدار ماه
به باور گلبرگ جوانه ها
دومین سفر اما
عجین شد به نام سامان
به آموزه ی بی چونِ نگهبان
خطوط راه اینبار
بایدم می شد به نور روشن
از کلامش و از طریق و از سخن
در کلاس رسول درستی ها
می توان رسید به جانان ....
از هر چه در هست دارم و
آنچه در نیست
پخته اگر خواهمش
بی رب و بی راهنما
چگونه می توانم که رسید؟
هفته راهنما را خدمت استاد و راهنمای بزرگ کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس دژاکام و همچنین راهنمایان عزیز کنگره 60 تبریک عرض می کنم.
شعر: مسافر علیرضا (لژیون یکم آبیک)
- تعداد بازدید از این مطلب :
106