English Version
This Site Is Available In English

راهنما روشنی‌بخش مسیر تاریکی‌ها

راهنما روشنی‌بخش مسیر تاریکی‌ها

دل‌نوشته همسفران لژیون پنجم به راهنمایی همسفر فهیمه، در مورد دستور جلسه "هفته راهنما":

همسفر زهرا (ع):

ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده.
خداوندا، سپاسگزارم که دست من حقیر را گرفتی و در اوج ناآرامی‌ها و ناامیدی‌ها به این مکان امن وارد کردی تا مرا به خواسته‌هایی که سالیان سال خواهانش بودم برسانی. مکانی که تک‌‌تک آدم‌هایش به من درس زندگی، امید و آرامش می‌دهند. درس‌هایی که در هیچ مدرسه و دانشگاهی تدریس نمی‌شود. از خدای خود ممنون و سپاسگزارم که نمونه‌ای از انسان‌های مهربان و دلسوز را در مسیر من قرار داده که با نهایت عشق، صبورانه و دلسوزانه به من و مسافرم درس زندگی و انسانیت می‌دهند. نمونه‌ای از این انسان‌ها، راهنمایان کنگره‌60 هستند که بدون چشم‌داشتی و هیچ‌گونه توقعی با عشق، تمام دانایی و آگاهی‌های خویش را در اختیار ما قرار می‌دهند تا بتوانیم به آرامش و انسانیت برسیم.

بنده بر خود شایسته و لازم می‌دانم از راهنمای عزیزم که برایم زنده‌بودن و انسان‌بودن را معنا کرد، تقدیر و تشکر کنم. راهنمای خوب و مهربانم، شما روشنایی‌بخش تاریکی‌های وجودم هستید و بر ظلمت اندیشه‌ام، نور می‌تابانید؛ چگونه مهربانی و لطف شما را که سرشار از عشق و یقین است، سپاس بگویم؟ شما با آموزش‌هایتان چراغ هدایت من و مسافرم شدید و با لطف و محبتی که داشتید، سرزمین دلم را روشنایی بخشیده‌اید. تلاش و کوشش شما در انتقال دانش و تجربیاتی که در کنگره 60 دارید، قابل ستایش است. آرامش و خوشبختی زندگی‌ام را مدیون شما هستم. راهنمای عزیز با تمام وجود دوستتان دارم و دستان پر مهرتان را می‌بوسم. این هفته بسیار زیبا را به تک‌تک راهنمایان کنگره‌60، خصوصاً شما راهنمای عزیزم تبریک می‌گویم و همیشه دعاگویتان هستم؛ همچنین از بنیان‌گذار کنگره60 آقای مهندس دژاکام کمال تشکر را دارم. 

همسفر زهره:

به نام خدایی که ایثار و محبت را آفرید. راهنما؛ یعنی بارانی که بی‌منت همه را سیراب می‌کند و جانی دوباره می‌بخشد. راهنمای خوبم قبل از دیدار شما، لحظه‌ها را ثانیه به ثانیه می‌گذراندم و با گذشت هر ثانیه، بیهودگی‌های زندگی‌ام را بی‌تفاوت پشت سر می‌گذاشتم. نه‌ تنها شب‌ها، حتی روزهایم نیز تاریک بودند. نه روزنه‌ امید بود و نه دست‌ گرمی که دستان سرد و لرزانم را گرم کند و نه آغوشی که در پناهش؛ مانند یک کودکِ آرمیده در آغوشِ مادر، آرام بگیرم. من همچون یک ساعت شنی بودم، ساعتی که نفس‌های آخر را می‌کشید و منتظر بود که یکی پیدا شود و آن را برگرداند. آنگاه شما هویدا شدید. چراغی در دست گرفتید و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردید.

آرامش آغوشت و گرمای دستان مهربانت را کم داشتم. شما آمدید و بدون هیچ چشم‌‌داشتی با من پیمان بستید که در تمام لحظات؛ مانند کوه استوار کنارم بایستید تا اندیشیدن و تفکر صحیح، راه‌و‌رسم زندگی، ایستادگی و مقاومت‌کردن را بیاموزم. آب حیات جرعه‌‌جرعه در پیمانه زندگی‌ام می‌ریزید تا خزان زندگی‌ام را به بهار تبدیل کنید؛ مانند آموزگاری عاشق، الفبای زندگی را به من سرمشق دادید و با صدایی پرمهر عشق، گذشت، صبر و مهربانی و چگونه زیستن را در گوشم زمزمه می‌کنید. سخنانت آن‌چنان دل‌نشین بودند که تمام ناخوشی‌های‌ زندگی را از یاد من برد. خورشید نگاهت، مهربانی چشم‌هایت چنان گرمایی به وجود یخ‌زده‌ام تاباند که جان‌تازه‌ای به من بخشید؛ حتی نگاهت با من حرف زد و مرا وادار به تغییر کرد.

ناامیدی و سکون را تبدیل به دنیایی از امید و حرکت نمود. آمدید و مرا دل‌گرم کرده‌اید تا جاده پر پیچ‌‌و‌خم زندگی را با امید طی کنم.روزی که شما را دیدم، جسم، روح و همه‌ قامتم را غبار غم فرا گرفته بود. نه چیزی می‌دیدم، نه چیزی می‌شنیدم و نه امیدی به زندگی داشتم. شما آمدید و دنیای تازه‌ای به من هدیه کردید، روح تازه‌ای در من دمیدید؛ گاهی آموزگارم می‌شوید تا تمام علم‌تان را به من بیاموزید، گاهی همچون مادری نگران از سنگینی نگاه و غم صدایم، غبار نشسته بر قلبم را می‌بینی و مرا تیمار می‌کنی. گاهی همچون راز داری، تمام ناگفته‌هایم را می‌شنوی، رازهایی که همیشه به خاطر آن‌ها نگران بودم که مبادا دیگران متوجه بشوند. شما راهنما و مربی من هستید. راهنما؛ یعنی نشان‌‌دهنده تغییر مسیر از تاریکی به سمت نور، از غم به شادی، از نفرت به عشق، مسیر رسیدن به آرامش و نمایانگر راه بهشت.

شما از من خواستید تا بنویسم در کنگره چه آموخته‌ام؟ من گفتم و نوشتم، کنگره دری بود که خداوند بعد از صدها در بسته، به روی من گشود. حال می‌دانم هر راهی برای دیده‌شدن، وجود یک نفر را می‌طلبد و برای من، آن‌ یک نفر شما بودید. شما که خودتان این راه را طی کرده‌اید و درست مانند یک میزبان پر از عشق و با رویی گشاده و مهربان مرا که خسته و درمانده بودم پذیرفتید. چگونه از شما بنویسم؟ شما که واژه‌ها را آسمانی می‌کنید، مهربانی و آرامش‌تان، برگرفته از ایمان و یقین است. شک ندارم؛ تنها حضور و رد‌پای خداوند در لحظه‌لحظه‌ زندگی‌تان می‌تواند علت این حجم از آرامش و متانت باشد. تنها دارایی من برای شما، دعای خیری است که به‌ پاس تمام محبت‌هایتان می‌توانم بدرقه راهتان کنم تا پایدار باشید تا بمانید برای من و برای هزاران هزار انسان دیگر مانند من. آرامش امروزم، حال خوش، سلامت جسم، همه و همه به خاطر تلاش‌های بی‌وقفه و از‌خود‌گذشتگی وجود شما بوده است. از صمیم قلبم هفته‌ راهنما را به تمام راهنمایان کنگره‌60 و راهنمای خوب خودم راهنما همسفر فهیمه تبریک می‌گویم و بی‌نهایت از شما سپاس‌گزارم. سپس تشکر ویژه از آقای مهندس و همچنین خانواده محترمشان که راه سبز کنگره را برای ما گشودند تا در این مسیر به روشنائی‌ها هدایت شویم.

ویرایش: همسفر عصمت رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون پنجم)
ارسال: دبیر سایت همسفر حانیه
همسفران نمایندگی بیهقی سبزوار

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .