جلسه دهم از دوره یازدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی شوشتر با استادی مسافر حسن و نگهبانی مسافر اصغر و دبیری مسافر حسن با دستور جلسه "وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من" در روز سهشنبه مورخ 1403/11/23 راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر امیدوارم حال همه شما خوب باشد حال من هم به حمدالله خوب است .خدا را شکر میکنم برای اینکه به یک بیداری رسیدم ، میبینم و چشمانم باز شده با منت نگاه نمیکنم کسی که برایم کاری انجام میدهد هیچ وقت فراموش نمیکنم اینجا کسی از من نپرسید. از کجا آمدی؟ وچه زبان و لهجهای هستی فقط دستهایم را دراز کردم و اعلام نیاز کردم .به کمک گرفتن و کمکم کردند.هر سری که می آمدم مرزبانان عزیز حاضر بودندو راهنماها زودتر از همه آمده بودند آقا اکبر راهنمای محترم بخش اوتی همیشه نامههایش آماده بود برای اینکه آب توی دل من تکان نخورد. وقتی که میبینم با چه آشفتگی آمدم و توی جامعه و شهر خودم به من میگفتند که این را با یک تیر خلاص کنید،به نفعش است. و اوج تفکر و دلسوزیشون این بود که این اگر خودش معتاد نشه 10 نفر دیگررا معتاد میکند. و نگاهشون این بود ولی اینجا حال خرابه من رو کسی ندید .آدمهایی که اینجا بودند ذرات وجودشون الهی بود من توی راه که میام با خودم میگم که شاید امروز نتونم برم. ایجنت آقا علی ۷ سال مسیر اهواز را برای درمان طی میکردند. اما من یک بار که ماشینم خراب شدو پیاده بودم نتوانستم این مسیر را بروم. گفتم آقا چرا وقتی به درمان رسید در سفر اول نگفت به من چه مثل الانی که من میگویم و چرا به خودش نگفت که میخوام کسی درمان نشه،شهر ما هنوز از نعمت کنگره برخوردار نشده است و این مهم برایمان اتفاق نیفتاده است . بسیار افرادی هستند که در تاریکی مطلق مواد مخدر مانده اند. و چه بسا که خواستار درمان هستند.
.jpg)
موضوع جلسه در مورد وادی سیزدهم پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است من تجربه شخصی خودم را بگویم ،مشکل داشتم در اینکه من آمدم در شعبه و اینجا هدفم یک چیز بود به پایان رساندن این مسیر که ترسیم کرده بودم برای رهایی توجه نمیکردم صحبتها و علائم و نشانههایی که در مسیر راه برای من گذاشته بودند .آنها چه بودند اینکه توجه بکن، نگاه بکن، و شکرگزاری کن که چه افرادی در اینجاهستندو خدمت میکنند .من برای گرفتن دارو به دزفول میرفتم در جلسات اول با لباس نامنظم در کلینیک حاضر میشدم،ولی با تاکید راهنما این بینظمی درست شد و اینجا بود که من متوجه شدم که باید کارم را از بیرون کارم جدا کنم.میخواهم بگویم که اینجا همه چی برای پیشرفت من مهیا است هدف این نیست که من با چه سرعتی برسم به پایان خط و نقطه را بزارم. هدف این است که آیا توی این مسیر من لذت میبرم آیا میبینم و توی این مسیر هست که میتوانم خط بعدی را ترسیم کنم .خدا را شکر میکنم بابت تمام این آموزشها.از اینکه به صحبتهای من گوش دادید متشکرم.
تایپ و ویرایش: مسافررضا لژیون سوم
گروه سایت نمایندگی شوشتر
- تعداد بازدید از این مطلب :
156