جلسه دوازدهم از دوره سی و هفتم سری کارگاههای آموزشی، خصوصی مسافران کنگره ۶۰، نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی مسافر جواد و نگهبانی مسافر رسول و دبیری مسافر داریوش با دستور جلسه «وادی سیزدهم و تأثیر آن روی من » در روز سهشنبه ۲۳ بهمن ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰شروع به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان جواد هستم یک مسافر
خداوند متعال را سپاسگذارم که به بنده اذن خدمت در این جایگاه را داد تا آموزش بگیرم، از آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان برای فراهم نمودن این بستر تشکر میکنم، از ایجنت محترم و مرزبانان عزیز تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم، همچنین از راهنمای سفر اول خود آقا سینا و راهنمای سفر دوم خود آقا ابوالفضل تشکر میکنم که با آموزشهایشان توانستند من را از تاریکی به نور هدایت کنند. دستورجلسه امروز «وادی سیزدهم و تاثیر آن روی من» میباشد که سر فصل آن «پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است».
آقای مهندس در این وادی میگویند : «هیچ چیزی پایانی ندارد حتی نوشتن، با نوشتن سرآغاز خط دیگری شروع میشود در بعد دیگر، وقتی چیزی پایانی نداشته باشد سرآغازی هم نخواهد داشت. من وقتی یه این وادی رسیدم و در تاریکیها بودم، فکر میکردم زندگی من رو به اتمام است و دیگر نمیتوانم زندگی کنم و تا آخر عمر درگیر اعتیاد به مواد مخدر هستم.
در این وادی متوجه شدم که وقتی پایانی نباشد، سرآغازی هم نیست؛ ولی وقتی پایان خوبی داشته باشیم، میتوانیم سرآغاز خوبی را شروع کنیم. از پایان نباید ناامید باشیم بلکه باید آماده آغاز دیگری شویم.
من قبل از آغاز سفر خود در "N.G.O" مختلف خیلی راهها را امتحان کردم ولی نتوانستم به درمان برسم و از شر اعتیاد خلاص شوم. وقتی با کنگره۶۰ آشنا شدم و خداوند این مکان را در سر راه زندگی من قرار داد؛ شروع به سفر کردم و امروز مثالی برای این وادی در ذهنم تداعی شد.
پایان زمستان سرآغاز فصل بهار میشود، پایان فصل بهار سرآغاز فصل تابستان میشود.
این وادی به من آموخت که در طول سفر خود و پایان یک پله، پله دیگری شروع میشود و هر پله باعث بهتر شدن حال من میشود. خداوند را سپاسگزارم بابت آموزشهای ناب جناب آقای مهندس و راهنمایان عزیزم که با کمک این آموزشها توانستم از تاریکی به سمت نور هدایت شوم.
در سفر اولم در پایان هر پله نگران پله بعدی بودم اما بعد از هر پله حالم بهتر میشد. بعد از تمام شدن سفر اول، سفر دومم را خیلی محکم شروع کردم، سفر دوم خیلی مهم است. تایمی که میتوانستم سر کار باشم را به سفر دومم اختصاص دادم؛ چون به گفته راهنمای عزیزم برای به تعادل رسیدن باید سفر دوم را به انجام میرساندم. اگر پایانی باشد سرآغاز دیگری نیز است. سفر دوم خود را با خدمت نمودن در قسمت نگهبان نظم شروع کردم که در این مسیر به نقطه تحمل بالایی دست پیدا کردم چون تا قبل از این هیچگونه نقطه تحملی نداشتم. حتی تحمل ایستادن پشت چراغ قرمز برایم سخت بود، با افکار وحشتناک وارد کنگره شدم و فکر میکردم کنگره نیز مانند مکانهای دیگر است که که عضو آنها بودم و موفق به درمان نشدم. فکر میکردم مواد مخدر تا آخر عمر با من است و هیچ راه نجاتی ندارم؛ اما به کنگره آمدم و شروع به سفر کردم و حالا به شکر خدا در این جایگاه هستم و در حال آموزش گرفتن تا بتوانم خدمتگذار خوبی باشم.
در دوران مصرفم خانوادهام جوری برخورد میکردند که آبروی خودشان نرود، همیشه یک نقاب روی صورت میزدند و وانمود میکردند که مشکلی نیست ولی من به خاطر اعتیادی که داشتم حسابی باعث آبروریزی شده بودم ولی حالا با آموزشهایی که در کنگره گرفتم و آگاهی که بدست آوردم باعث افتخار خانواده خود شدهام.
تایپیست: مسافر شایان (لژیون۳)، مسافر مهران (لژیون۴)، مسافر رسول (لژیون۱)
ویراستاری: مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر حسین (لژیون۲۳)
عکاس: مسافر نیما (لژیون۵)
تنظیم و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
265