هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به چمن میرویم، عزم تماشا که راست
نوبت خانه گذشت، نوبت بستان رسید
صبح سعادت دمید، وقت وصال و لقاست
گویی مولانا این غزل را در وصف حال اعضای کنگره ۶۰ که به رهایی رسیدهاند و ماندهاند، سروده است؛ افرادی که خودشان به درمان رسیدند، آقای مهندس و خانواده محترمشان را الگوی خود قرار دادند و عشق را در نجات زندگی دردمندان و همنوعان خود دیدند و ماندند. همسفر نرگس و مسافرشان هم از این دسته افراد هستند که جایگاههای مختلفی را در کنگره تجربه کردهاند. ایشان دعوتمان را قبول نموده و ما سعادت گفتوگو با ایشان را داشتیم. خوشحال میشویم که ما را همراهی بفرمایید.
همسفر نرگس و مسافرشان با آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره، تریاک و متادون وارد کنگره شدند. به مدت ۱۵ ماه و ۱۸ روز با متد DST و داروی OT با راهنمایی مسافر مجید و همسفر زهره سفر کردند. هماکنون ۹ سال و ۵ ماه و چند روز است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند. در ضمن سفر نیکوتین هم داشتند که به مدت ۱۰ ماه و ۱۰ روز با راهنمایی مسافر امید سفر کردند و اکنون ۷ سال و ۵ ماه و چند روز است که به رهایی رسیدهاند. رشته ورزشی همسفر نرگس والیبال و رشته ورزشی مسافر ولیالله شنا است.
لطفاً بفرمایید نحوه آشنایی شما با کنگره چگونه بود؟
راهنما مسافر ولیالله:
سال ۸۵ بود که یک روز، یکی از مشتریهای مغازه گفت: «جایی به نام کنگره۶۰ وجود دارد، بیایید و درمان بشوید.» آن موقع داروی OT نبود. باید مثل قبل، مواد میگرفتیم و میکشیدیم. من در خودم نمیدیدم که بتوانم تریاک بگیرم و فقط مقداری از آن را بکشم؛ چون چیزی از جهانبینی، بلد نبودم. شاید اگر آن روز تعریفی از جهانبینی داشتم، به آنجا میرفتم. از آن روز تا سال ۹۳ طول کشید که باز همان شخص آمد و به من گفت: «الان دیگر شرایط تغییر کرده است و شما از کلینیک دارو میگیرید.» حرکت من از آنجا شروع شد.
انشاءالله ایشان هر کجا که هستند، سالم و سلامت باشند و خیر ببینند که ما را با کنگره گره زدند.
میخواهیم بدانیم که همسفر چه تأثیری در سفر شما داشته است؟
راهنما مسافر ولیالله:
قطعاً تأثیر زیادی داشت. من خودم از جمله افرادی هستم که میگویم اگر همسفرم نبود، من به رهایی نمیرسیدم. با اینکه تخریب من زیاد بود و خواسته داشتم، به کنگره آمدم که بگویم این مسیر هم آمدم و نشد. روشهای زیادی رفته بودم. به کنگره هم آمدم که اگر کسی پرسید: «همه کار کردی؟ به کنگره هم رفتی؟» جوابم بله باشد.
۵ یا ۶ ماه بعد از حضورم، جشن همسفر بود. به همسفرم میگفتم که دارم درمان میشوم، باور نداشت. گفتم جایی که میروم امروز جشن است، تو هم بیا تا به تو کادو بدهم. او را به کنگره آوردم و او شیفته کنگره شد. خدا را شکر سفر کرد و حالا قویتر از من دارد عمل میکند.
لطفاً بفرمایید چه چیزی باعث شد در کنگره ماندگار باشید؟
راهنما همسفر نرگس:
عشقی که کنگره به من داد، ایمانی که در همسفر زهره دیدم و محبتی که آقای مهندس در سیدیهایشان به ما میدهند؛ اینکه بهواسطه کنگره من ساخته میشوم و هر چه جلوتر میروم، پختگی و ساختگی در من بیشتر میشود؛ به حدی که حسادت و کینه از بین میروند و من به یک انسان دیگر تبدیل میشوم. جمع اینها باعث شد در کنگره بمانم.
شنیدهایم برای پهلوانی داوطلب شدهاید، چه شد که تصمیم گرفتید پهلوان بشوید؟
راهنما مسافر ولیالله:
نشان پهلوانی و همه نشانها در کنگره خوب و ماندگار است؛ مثلاً اگر زمانی شما در کنگره نباشید، نشانتان که مسئول سایت یا خدمتگزار سایت است، میماند. اینها ماندگار هستند.
من هم برای نشان پهلوانی اجازه گرفتم؛ ولی مقداری از هزینه آن مانده است که پرداخت کنم.
نشان پهلوانی حسش با بقیه حسها فرق میکند و نمیتوانم فرقش را بازگو کنم. انشاءالله که شما نشانش را بگیرید و حسش را درک کنید، به گفتن نیست.
لطفاً حس و حالتان را از جایگاه دنوری بیان کنید؟
راهنما همسفر نرگس:
زمانی که اجازه دنوری به من داده شد، یک سال از دنوری مسافرم میگذشت. خودم خواسته داشتم؛ ولی هزینهاش را آن مقدار که باید پرداخت کنم، نداشتم و احساسم این بود که مسافرم باید این پول رو بدهد. نزدیک به جشن گلریزان بود که گفتم من هم دنور میشوم. گفتند: اگر قبل از دنور شدن آن ظرفیت در وجودت شکل گرفته باشد، قطعاً اتفاق میافتد.
من روز جشن پشت دستگاه کارتخوان نشسته بودم و همه پول میکشیدند. مسافرم آمد و به من گفت: «امسال هم سردار باش.» من ۱۰ میلیون پسانداز خودم داشتم؛ ولی میخواستم مسافرم حمایت کند و من همچنان منتظر بودم که مسافرم پول را بهحسابم بزند و من هم شش میلیون بکشم.
هنور آن قدرت بخشندگی در من بهوجود نیامده بود. آن زمان کمتر کسی دنور بود. یک مرتبه نگهبان جلسه اعلام کرد که امسال یک دنور به ما اضافه شدهاست و اسم مرا خواندند که سورپرایز مسافرم بود. در آن لحظه خیلی حس قشنگی بود که قابل وصف نیست. انگار یک پشت و پناه احساس کردم، یکی که حس خوب به من داد. احساس کردم راهی برای من باز شد و مسافرم بود که این حمایت را داشت؛ ولی حرکت خدا را بیشتر دیدم و ایمانم بیشتر شد.
خیلی حس قشنگی بود. تمام اعضای بدنم میلرزید. قبل از اینکه به جایگاه بروم، ۱۰ تومان خودم را از کارتم کشیدم و رفتم؛ چون مسافرم گفته بود که باید ظرفیتش در خودت بهوجود آمده باشد.
من مدیون مسافرم هستم؛ برای اینکه تمام حس های خوبی که دارم در کنگره تجربه میکنم، به خاطر وجود ایشان است؛ اگر ایشان نبود، نرگسی نبود، آن حال خوب نبود؛ یعنی کسی که من چند سال اصلاً او را نمیدیدم، کنگره باعث شد بیشتر ببینم.
لطفاً این واژهها را با یک کلمه یا جمله کوتاه توصیف کنید؟
راهنما مسافر ولیالله:
کنگره۶۰: آگاهی
آقای مهندس حسین دژاکام: بخشش
راهنما همسفر نرگس:
کنگره ۶۰: ساخته شدن انسانها
آقای مهندس حسین دژاکام: عشق بلا عوض
آنچه را دوست دارید و در ذهنتان است و من نپرسیدهام را بفرمایید.
راهنما مسافر ولیالله:
دیدم لحظهای که اینجا مملو از آدم باشد. نمایندگی خیلی بزرگی در بندرعباس دیدم و آن روز، آن اتفاق بزرگ را خیلی زود میبینم که انسانها از بند اعتیاد رهایی پیدا میکنند؛ انسانهایی که خواسته درمان دارند. هر شهری یک قابلیتی دارد. اینجا بهواسطه خونگرمی مردم و آن اتفاق نظر و همدلی که حتی در تاریکی با هم دارند، محبت وجود دارد. من بندرعباس را بزرگترین شهر کنگره ایران میبینم و آن روز خیلی دور نیست؛ من این حرف را با اطمینان میگویم.
راهنما همسفر نرگس:
من مطمئن هستم بهخاطر بخششی که در وجود مردم بندرعباس است، اینجا هم مثل نمایندگیهای اصفهان، تهران و مشهد درخت تنومندی بشود. انشاءالله در کنگره باشیم و ببینیم که چه اتفاقهایی خواهد افتاد.
و کلام آخر:
راهنما همسفر نرگس:
از آقای مهندس، راهنما همسفر زهره و دیدهبان مسافر مهدی ممنونم که هر آنچه بهدست میآورم و حسهایی که در این ده سال تجربه میکنم، از آموزشهایی بوده است که راهنما همسفر زهره به من دادهاند. دستشان را میبوسم و سپاسگزار هستم. انشاءالله که بتوانم شاگرد خوبی برای کنگره باشم و دینم را به کنگره ادا کنم.
راهنما مسافر ولیالله:
من هم از شما تشکر میکنم که زحمت میکشید. سایت، پل ارتباطی افرادی است که در کنگره نیستند؛ ولی میتوانند از طریق سایت و خدماتی که شما انجام میدهید، ارتباطشان را وصل کنند. به نظر من، اطلاعرسانی سایت کنگره، خیلی مهم است. از آقای مهندس، خانواده محترمشان و دیدهبان مسافر مهدی که این فرصت را به من دادهاند، تشکر میکنم. لطف خدا شامل حالم شد که امروز در کنار شما باشم.
تهیه و تنظیم مصاحبه و طراح سؤالات: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
عکس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر رقیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بندرعباس
- تعداد بازدید از این مطلب :
338