مسیر درمان مرحله‌ای از زندگی

جلسه‌ی هفتم از دوره سی‌ام کارگاه‌های آموزشی، عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی رودهن با استادی راهنمای محترم مسافر عباس، نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه «وادی سیزدهم و تأثیر آن روی من» روز شنبه 20 بهمن‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.



خلاصه سخنان استاد: دستور جلسه امروز شامل دو بخش است یکی وادی سیزدهم و تأثیر آن روی من، بخش دوم تولد یک سال رهایی مسافر سلیمان است.
وادی سیزدهم پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. در هستی به هرکجا نگاه می‌کنیم یک آغاز و پایانی دارد؛ از تولد تا مرگ هم نوعی شروع و پایان است تا در این مرحله مسیر تکاملی من روبه رشد برود و بتوانم ارتقاء پیدا کنم؛ لازمه آن این است که روی خودم کارکنم ابتدا باید خودم را بشناسم و ایرادهای خودم را بدانم تا بتوانم مشکلاتی را که بر سر راهم است را بردارم برای انجام این کار باید دانش و آگاهی مربوط به آن مسائل را کسب کنم.
زمانی که به‌عنوان مسافر وارد کنگره شدیم بزرگ‌ترین مشکل ما مصرف مواد بود. اکنون اگر من عباس توانستم در مسیر درمان قرار بگیرم و به رهایی برسم یک مرحله از زندگی‌ام را به‌سلامت پشت سر گذاشته‌ام.
این‌که من امروز در این مرحله و جایگاه قرار دارم، قطعاً زحمت راهنمایان و خدمت‌گزاران کنگره است. زمانی که از یک مرحله عبور می‌کنم؛ شور، شعف و عشقی وصف‌ناپذیردر من ایجاد می‌شود که همان مثلث عقل، عشق و ایمان است.



من درزمان اعتیاد چیزی راجع به عشق نمی‌دانستم از عقل خودم استفاده نمی‌کردم و به هیچ‌چیز حتی خودم هم ایمان و باور نداشتم؛ اما کنگره مسیر و علمی را به من داد که توانستم تمام آن‌ها را درک و در زندگی‌ام کاربردی کنم؛ این وادی به من می‌گوید رها شدن یک مرحله بود که گذشت، سفر دوم یک آموزش و امتحان دیگری است که در این مسیر هم باید مانند سفر اول محکم و قدرتمند به جلو حرکت کنم.
رهایی مسافر سلیمان را به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم به راهنمای خودم احمد آقا به آقا محسن نصیری که یک بازده زمانی آقا سلیمان در لژیون ایشان بودند تبریک می‌گویم. آقا سلیمان شناخت و آگاهی را در درون خودش پیداکرده بودند و دنبال مسیری بود که بتواند اعتیادش را درمان کند و این مسیر برایش باز شد و تمام‌کارهایش را با عشق انجام می‌داد از سی دی نوشتن تا مشارکت کردن. در همه مسائل ابتدا تفکر می‌کند و بعد اجرا می‌کند و برایش آرزوی موفقیت می‌کنم.

در ادامه برگزاری تولد یک سال رهایی مرزبان محترم مسافر سلیمان، رهجوی راهنمای محترم مسافر عباس:

اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان سلیمان هستم یک مسافر، تخریب بیست‌وشش سال، آخرین آنتی ایکس مصرفی شربت تریاک، ده ماه و بیست‌وشش روز سفر کردم با روش DST و داروی درمان OT باراهنمایی عباس آقا، رهایی سیصد و هشتادوهفت روز.

خلاصه سخنان مسافر:
آرزو می‌کنم خداوند بهترین‌ها را برای شما عنایت بفرمایند. سلام دوستان سلیمان هستم یک مسافر، روزی آقایی به من گفت: آیا شما با ترازو سروکار دارید؟ منظورش این بود که حق‌الناس نکنیم، من تفکر کردم که ترازو می‌تواند مال کسی را جابجا کند و شاید قابل جبران باشد، اما به نظر من خطرناک‌تر از آن زبان انسان است.
از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم از راهنماهای عزیزم آقای محسن نصیری عزیز که محبت کردند امروز تشریف آوردند تشکر می‌کنم. از عباس آقای عزیز و ایجنت محترم علی آقا تشکر می‌کنم از هم‌سفرهایم، راهنمای هم‌سفرانم تشکر می‌کنم و از تمام شما عزیزان سپاسگزار هستم.

سخنان مسافر محمد:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر: من ابتدا به‌عنوان همسفر وارد کنگره شدم اما بعد یک مسافر شدم. چون حال خوبی به خاطر تخریب بالایم نداشتم و اکنون از رفتار قبلی خودم تعجب می‌کنم و اصلاً قابل‌تحمل نبودم زیرا در سن پایین درگیر اعتیاد شدم؛ و چهارده سال تخریب داشتم.



سخنان راهنمای محترم خانم نازنین:
سلام دوستان نازنین هستم همسفر مهدی. هر تولدی پیمان دوباره است با آقای مهندس، روزی که وارد کنگره می‌شویم حال بسیار خرابی داریم زمانی که در کنگره می‌مانیم خدمت می‌کنیم و رها می‌شویم و اولین تولد را جشن می‌گیریم و هوشیار می‌شویم و پیمان دوباره می‌بندیم و این پیمان را به آقای مهندس و نیروهایی که هستند اما آن‌ها را نمی‌بینیم تبریک می‌گویم به عباس آقا و ایجنت محترم تبریک می‌گویم به آقا سلیمان و همسفرهایشان تبریک می‌گویم.

سخنان راهنمای محترم همسفر ناهید:
سلام دوستان ناهید هستم همسفر مهرداد، خدا را شکر می‌کنم برای این لحظه، من این تولد را در رأس به آقای مهندس تبریک عرض می‌نمایم، در ادامه خدمت تمام اعضای کنگره، راهنمای خودم خانم فاطمه ملکی، خانم پاکجو، خانم نازنین، راهنمای محترم عباس آقا، آقا سلیمان و خانواده محترمشان تبریک عرض می‌نمایم.
امیدوارم همین‌طور که در کنگره در کنار هم در حال آموزش و خدمت کردن هستند، در زندگی همین عشق و محبت را به همدیگر هدیه بدهند. مبینا در ابتدا همراه پدرش به کنگره ورود کرد و در ادامه مادرش هم آمد، خواسته در زندگی انسان‌ها خیلی تأثیرگذار است، مادرش تا امروز 30 سی دی را هم تمام کرده، اما مبینا هنوز موفق به این کار نشده است، البته این موضوع اقتضای سنی اوست و عقب‌تر قدم‌هایش را برمی‌دارد، در زندگی برای آینده خودش برنامه‌ریزی می‌کند.
امیدوارم خواسته‌اش را قوی‌تر کند. نقاطی در زندگی ما وجود دارد، تمام مسائل و این نقاط اگر در کنار هم قرار بگیرند، خطی تشکیل می‌شود که طول عمرم می‌باشد، مهم‌ترین مسئله این است که بعد از گذران این طول عمر، چه چیزی برداشت می‌کنم.

سخنان همسفر مریم:
سلام دوستان مریم هستم همسفر سلیمان، این تولد را به آقای مهندس تبریک می‌گویم، از راهنمای مسافرم عباس آقا و آقا محسن که خیلی برای او زحمت کشیدند، بسیار سپاسگزارم. از مسافرم هم تشکر می‌کنم و خدا را شاکرم که در این مسیر بوده و رهاشده است.
از خانم نازنین، خانم فاطمه، خانم زهرا و خانم ناهید بسیار سپاسگزارم و از آموزش‌های ناب و الهی آن‌ها بسیار سود برده‌ام. همیشه شکرگزار خداوند هستم که آقای مهندس و راهنمایان عزیز را سر راه ما قرار داد.
از تمام اعضای کنگره60 آموزش گرفته‌ام و خدا را شکر می‌کنم که کودکان در اینجا حضور دارند و این راه را یاد می‌گیرند و من حتی از آن‌ها هم آموزش می‌گیرم. خوشحالم که پسرم به کنگره آمد، در ابتدا به‌عنوان همسفر و حالا هم یک مسافر هست و به درمان رسیده است.
امیدوارم که تمام اعضای کنگره حال دلشان خوب باشد و سفر اولی‌ها این جایگاه را تجربه کنند، بهترین‌ها را برای راهنمایان عزیزم آرزو می‌کنم و امیدوارم هر حال خوبی من دارم، به آن‌ها برگردد.



سخنان همسفر مبینا:
سلام دوستان مبینا هستم همسفر محمد و سلیمان، من این تولد را به عباس آقا، پدر عزیزم، راهنمایان مادرم و راهنمایان خودم تبریک می‌گویم و خیلی خوشحالم که تولد یک‌سالگی بابایم هست.
پارسال در رهایی پدرم گفتم که خدا را شکر که از آن روزها گذر کردیم، وقتی به خانه رفتیم، او گفت چرا این حرف را زدی، مگر آن روزها چطور بود؟ امروز می‌گویم، شاید یادت نیاید، اما آن روزها کمی اذیت شدیم.
خدا را شکر که الان اینجا هستیم و از ته دلم آرزو می‌کنم هرکسی نیاز دارد روی این صندلی‌ها بنشیند، وارد اینجا شود و این روزها را تجربه کند.

عکاس: مسافر علی
تنظیم ارسال: مسافر نصرالله