با عرض سلام و خیر مقدم خدمت شما پهلوان مسافر امیرحسین و پهلوان همسفر اعظم اسیستانت رابط همسفران شعبه لامرد، سپاس از فرصتی که به بنده دادید، لطفا به رسم کنگره خودتان را معرفی نمایید.
مسافر امیر حسین:
سلام دوستان امیرحسین هستم یک مسافر. آنتی ایکس؛ تریاک، نام راهنما؛ آقا اصغر رشته ورزشی، والیبال و رهایی ۱۱ سال و شش ماه سفر سیگار؛ راهنما آقا مجید رهایی ۱۰ سال و نیم.
چه توصیفی میتوانید در مورد دستور جلسه «وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من» داشته باشید؟
مسافر امیرحسین:
نکته مهمی که وادی دوازدهم برای ما دارد مسئله زمان میباشد. هر تبدیلی که میخواهد انجام شود، حتماً باید یک تغییری در آن اتفاق بیفتد و برای تغییر حتماً ما باید زمان را در نظر بگیریم و هر چیزی که ما میخواهیم در این جهان ما، یک زمانی شامل حال آن میشود تا ما به آن برسیم و این مهمترین چیزی میباشد که وادی ۱۲ دارد و اینکه وقتی صحبت از وادی ۱۲ میشود طبیعت در ذهن من میآید چون آقای مهندس آن را متصل کردند به درختکاری و مواظبت از طبیعت. مسئلهای که در طبیعت هست تقریباً این هم میآید در ذهن من که پایان یک کاری میباشد. یعنی یک کاری داشتیم که تمام شده. وقتی به وادی ۱۲ میرسیم آن پایان را به ما نشان میدهد و وادی سیزدهم بلافاصله میگوید پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست.
همسفر اعظم:
من همیشه آدم عجولی هستم و تاثیر وادی ۱۲ را اگر بخواهم روی خودم بگویم این است که فقط و فقط به من صبر را یاد بدهد که برای هر چیزی باید صبر کنم. اینکه فرزندم میخواهم درس خوان بشود، زندگیم تغییر کند، یا اخلاقم تغییر بکند و هر چیزی که میخواهم به آن برسم زمان را باید برایش در نظر بگیرم، بهترین تاثیری که روی من دارد آن عجله کردن و عجول بودن من را میتواند متعادلش کند و نکتهای که خیلی برای من مهم است همان تغییر تبدیل و ترخیص است که اگر تغییراتی برای من اتفاق نیفتد، قطعاً تبدیل نخواهم شد و اگر من تبدیل نشوم حالم خوب نمیشود آرامش را احساس نمیکنم، چون چیزی که الان هستم آن استرس، اضطراب و نگرانی در من به وجود آورده و برای این که آنها از بین برود قطعاً باید تغییراتی اتفاق بیفتد و همه ما در کنگره میدانیم تغییرات وقتی اتفاق میافتد که ما یاد بگیریم و انجام بدهیم. یادگیری مان هم فقط با نوشتن سیدی میباشد.
کنگره و خدمتکردن در کنگره، همچنین عضویت در لژیون سردار و جایگاه پهلوانی چه تأثیری در زندگی شما گذاشته است؟
مسافر امیر حسین:
جایگاه پهلوانی که آقای مهندس یک متنی به ما دادند و گفتند که شما باید این بشوید: پهلوان آن کسی هست که در غم و شادی مردم شریک هست، در گذر آن ها از گذرگاههای سخت و روزهای سخت باید به یاری آنها بشتابد و همیشه در صراط مستقیم باشد و این متنی میباشد که از پهلوانی اگر من بخواهم بگویم حالا آن حسی که داشتم ولی یه نکته دیگر آن این است که در خانواده، بچهها که در این جایگاه قرار گرفتند تاثیری که روی آنها گذاشته است به عنوان مثال سر یک بستنی با همکلاسیهای خود دیگر دعوا نمیکنند یا در کلاس اگر کسی چیزی احتیاجی داشته باشد آن احساس میکند که من پهلوان هستم و باید خودم از این بگذرم و به او بدهم و این شروع یک سری حرکتهای خوب شده است برای خانواده. آن چیزی که من باید سالهای سال وقت صرف میکردم تا به آن برسم با این حرکت استارت آن خورده و قدم اول آن برداشته شده است و خیلی هم پررنگ و پر انرژی است. ولی در مورد خدمت من هیچ چیزی از جهان هستی و نیستی نفهمیدم فقط یک چیزی فهمیدم که اگر چیزی به درد ما بخورد خدمت کردن میباشد یعنی اگر چیزی برای ما بماند و فایده داشته باشد همین خدمت است.
همسفر اعظم:
تاثیری که خدمت در کنگره برای من گذاشت؛ تغییر نگاهم بود من اگر یک لباسی از امیرحسین قبلاً میشستم احساس میکردم حتماً باید آن هم برای من یک کاری انجام دهد یا فکر میکردم خیلی کار زیادی انجام دادهام یک ناهار درست کردم یا خانه را تمیز کردم. خدمت در کنگره به من یاد داد که ما فقط وظایفمان را داریم انجام میدهیم و هیچ کار شاقی نیست، شق القمر نکردهایم برای کنگره هر کاری که انجام میدهیم اگر اسیستانت بودم راهنما بودم یا هر کاری که انجام دادم یا در لژیون سردار، واقعاً این نگاه را به من داد که هر جایگاهی که حتی تصورش را هم نمیکنم اگر در کنگره داشته باشم، فقط و فقط وظیفه است، مثلاً بگویم اگر یک محبت خاصی از طرف خودم بدانم واقعا اینجوری نیست و تاثیری هم که روی من گذاشت همین تغییر نگاهم بود چون خیلی من همیشه از همه متوقع بودم.اگر من یک سلامی به کسی میکردم منتظر بودم که حداقل یک احوالی از من بپرسد.اما دیگر آن توقع که کنار رفته است همیشه یک آدم زودرنج بودم و فکر میکردم این جزو خصیصههای من هست و من با آن به دنیا آمدم و همیشه اینجوری هستم، ولی بعد از ۱۲ - ۱۳ سالی که ما در کنگره میباشیم میبینم زودرنجی دیگر از من واقعاً نمانده است اصلاً آن اعظم زودرنج دیگر نیست فقط و فقط تاثیر نگاهی بوده که کنگره به من داده، و این نگاهم در قبال خدمتی که انجام دادهام فقط پیدا کردم.
چه رابطه ای بین خدمت کردن در کنگره و رسیدن به حال خوش وجود دارد؟
همسفر اعظم:
رابطه مستقیم. کاملاً مستقیم. هرچه که خدمت میکنید حال خوش بیشتری دریافت میکنید. مثل اینکه میگویند هرچه پول بدهی آش میخورید، هرچه بیشتر بدی بیشتر میخورید، واقعا هرچه بیشتر خدمت میکنیم حالمان بهتر میشود. حالا من این را در جایگاه اسیستانتی بیشتر دریافت کردهام. هرچه مسیر طولانیتر میروم وقتی برمیگردم حالم خیلی بهتر میشود. از لحاظ بدنی خیلی خسته میشوم، خوابم میگیرد، دلم میخواهد استراحت کنم، ولی واقعا از لحاظ روحی شارژ هستم، این به نظر من رابطه کاملاً مستقیم دارد هر که میخواهد حالش بهتر بشود بیشتر خدمت کند. خدمت بلاعوض، بدون چشم داشت، بدون اینکه اسمش را جایی بیاورند، بدون اینکه مصاحبهای ازش بگیرند، اگر اینجا بیایم و انتظار داشته باشم شما از من این مصاحبه را بگیرید، حتماً عکس من را بگذارید، هیچ فایدهای ندارد، ولی واقعاً وقتی حال من خوب میشود که بدون این که اصلاً انتظار داشته باشم اینجا که میآیم کسی جلوی من حتی بلند بشود یا حتی حرف من را گوش بدهد. من اینجا میآیم و میروم فقط به خاطر خودم.
مسافر امیر حسین:
آقای مهندس میگویند؛ هر چیزی یک بهایی دارد. برچسب و قیمتی دارد. حال خوش هم مجانی و مفتی نیست، باید برای آن زحمت بکشید و تلاش کنید، و این تلاش و زحمتت همین خدمت میباشد که انجام میدهیم و همان طور که خانم اعظم هم گفتند رابطه مستقیم دارد و ما در خدمت به حال خوش میرسیم چون ما داریم عمل سالم انجام میدهیم در وادی دهم در چرخه تزکیه و پالایش میگوید تفکر سالم باعث ایمان سالم میشود و ایمان سالم باعث عمل سالم میشود عمل سالم حس سالم و حال خوب به ما میدهد وقتی ما خدمت میکنیم چون در حال انجام عمل سالم هستیم به همراهش حال خوش را هم دریافت میکنیم و به خاطر همین حال خوش هست که انسان پاداش و انرژی میگیرد که خدمت کند.
با توجه به مسئولیت ها و اینکه اسیستانت رابط چندین شعبه هستید، چگونه تعادل را بین خدمت در کنگره، و خانواده برقرار کردید؟
همسفر اعظم:
من با گرفتن این خدمت متوجه شدم که خیلی زمان دارم، همیشه فکر میکردم زمان یک غذا درست کردن ندارم، زمان ندارم که مثلا امروز هم بانک بروم و هم مدرسه بچهها سر بزنم، وقتی آقای مهندس لطف کردن و این جایگاه را به من دادند متوجه شدم که خیلی بیش از اینها من میتوانم کار انجام بدهم، فقط وقتی که انجام نمیدهم تنبلی کرده ام. به قول استاد امین انرژی کم داشتم، وقت کم نداشتم.! با یک برنامهریزی ساده؛ مثلاً من امروز میخواهم بیایم لامرد بچههایم در خانه هستند و غذای امروزم را دیروز درست میکنم به همین سادگی! لباسهایشان را میشورم و میآیم کاری برای امروز نمیگذارم و میدانم که پس فردا خانه هستم و ادامه کارها را انجام می دهم. اصلاً اگر بگویی به من فشاری میآید یا نمیرسم کاری را انجام بدهم، شاید کمتر بتوانم بیرون بیایم ولی کارهایم را میتوانم کامل انجام بدهم و حتی فکر می کنم میتوانم بیشتر از این هم از وقتم استفاده کنم.
بفرمایید یک همسفر چه نقشی میتواند در درمان مسافرش داشته باشد؟
مسافر امیر حسین:
آقای مهندس همیشه تاکید دارند که همسفر همیشه بال پرواز است و نقش آن این است که آن امنیت و اطمینان را در سفر مسافر واقعاً ایجاد بکند. من خودم وقتی در لژیون یکی که همسفر داشت و بچههایش کنارش بودند خیالم بابت سفرش خیلی راحت بود و اطمینانم به آن بالا میرفت و احتمال رهایی اش هم خیلی زیاد میشد و معمولاً هم این اتفاق میافتاد. وقتی در کنار هم باشند و کار گروهی، وقتی با هم هماهنگی داشته باشند، در سوال قبلی که از خانم اعظم پرسیدید، یکی از دلایلی که میتوانند این هدف را برقرار کند این است که جفتمان با هم هدفمان یکی است، فاز و فرکانسمان با هم یکی است، زبانمان و نقطه مشترکمان با هم یکی است، وقتی ایشان میخواستند به اینجا بیایند، همان جایی بود که من هم دوست داشتم بیایم و با همدیگه اومدیم، حالا اگر من میخواستم نیایم و بروم یک کار دیگری انجام دهم شاید اختلافی بین ما پیش میآمد، شاید این تعادل را نمیتوانستیم در زندگیمان برقرار بکنیم و داشته باشیم. همسفر خیلی مهم است مهندس میگوید شاید آن همسفری که آموزش نگرفته است باعث تخریب میشود گاها، که میگه طرف سوخته بود خاموشش کردند بردنش دکتر مُرد و بعد گفتند ۹۰ درصد کوفتگی ۱۰ درصد سوختگی.! اینکه اول باعث یک اشتباه نشود چون که او بلد نیست خیلی پیش آمده که در یک حادثه طرف آتش گرفته بود و باید آب میریختن روش به جایش بنزین ریختند از آنجایی که عجله داشته هول بوده اصرار داشته است. همسفر هم همینطور است بعضی اوقات داخل شرایطی هست که آقای مهندس میگویند که در آن شرایط بهتر است هیچ کاری انجام ندهیم. و بعد در کنارش با یک سری چیزها آشنا میشود و شرایط را فراهم میکند برای مسافرش که دارویش را سر وقت بخورد دیگر به آن غر نمیزند که چرا دارو میخورید چقدر میخورید، کی باید بخورید، وارد این چیزهایش نمیشود، و بعد مهمترین چیزی که به دست میآید من فکر میکنم که تمام اینها را شامل میشود و به وجود میآورد؛ آن اعتمادی است که کنگره کمک میکند که دوباره این اعتماد از دست رفته ی همسفر به مسافر را دوباره ایجاد میکند و این اعتماد باعث سازندگی میشود. چون قبلا وقتی همسفر اعتماد میکرده به مسافر و مسافر هم دلش میخواسته یک کاری انجام دهد ولی راه را بلد نبوده است هی راهها را اشتباه میرفته است و هی شکست میخورده برای همین همسفر اعتمادش را بیشتر از دست میدهد. وقتی کنگره میآید و این اعتماد از دست رفته را دوباره برمیگرداند به همسفر، این باعث میشود که دوباره آن اعتبارش به وجود بیاید در خانواده و آن جایگاهها خودشان را پیدا کنند و اصلاً وصف نکردنی است، به نظر من اگر کسی همسفر نداشته باشد آن حس و خواسته قوی برای سفر کردن و خروج از تاریکی ندارد. زیرا آن چیزی که باعث شد من از آن تاریکی خارج بشوم به خودم گفتم در قبال خانوادهام من مسئول هستم و باید یک کاری انجام بدهم و این است که همسفر خیلی مهم است.!
همسفر اعظم:
تجربه من از این سوال این است که من همیشه به مسافرم میگفتم باید خوب باشید و رفیقهای خوبی داشته باشید، درست زندگی کنید، درست بخورید، چرا اینجوری هستید و اصلاً نمیگذاشتم این به عنوان یک انسان که خداوند اختیار بهش داده خودش انتخاب کند که باید چه کار کند. همین بلا را من پارسال سر سارینا آوردم. هی پیچیده بودم به پایش که باید درس بخوانید. این بچه شاید میخواست درس بخواند ولی از آنجایی که من هر روز به آن پیله میکردم و اعصاب آن را خورد میکردم نمیگذاشتم بفهمد که خودش میخواهد چه کار کند، و فقط با من سر دنده لج بود. باور کنید امسال که هیچ کاری به آن نداشتم درسهایش را خوانده است،کارهایش را انجام داده و معدلش هم خوب شده است. نقش همسفر این است که مسافرش را به حال خودش بگذارد و بگذارد اختیارش را داشته باشد این اختیار را خداوند داده است من چه کاره هستم که ندهم. شاید یکی دوست داشته باشد تا آخر عمرش مواد مصرف کند و نمیخواهد ترک کند. همسفر اگر بتواند این را قبول کند باور کنید با مصرف موادش هم زندگی خوبی دارند. ما میخواهیم همسفر بیاید و حالش خوب بشود میخواهیم همسفر به کنگره بیاید که زندگی خانوادگی از هم پاشیده نشود، بعضی وقتها مسافر دارد موادش را میزند ولی به واسطه اینکه همسفرش سرگرم زندگی اش است و اختیارش هم محترم شمرده است و همه وظایفش را هم دارد نسبتا انجام میدهد، ولی نمیگویم کامل، ولی دارد انجام میدهد و دارند زندگی شان می کنند، ولی آنجایی که مسافر داره همه کاری میکند ولی همسفر همیشه ناراضی است و پاپیچ این مسافر شده است، مسافر متوجه نمی شود و نمیتواند راه خودش را پیدا کند همیشه در حال جنگ است هیچ وقت آرام نمیگیرد که بتواند برای زندگیاش تصمیم بگیرد همسفر یکی از مهمترین نقشهایش این است که مسافر را به حال خودش بگذارد و بگذارد خودش برای خودش تصمیم بگیرد.اگر میخواهد بکشد، بکشد و اگر میخواهد درمان بشود، خودش بخواهد و بشود. اینکه دائم من به پای آن بپیچم فایده ندارد حتی باور کنید موادش هم بگذارد کنار میرود و یک کار دیگری میکند و خوب نمیشود و در کل باید رهایش کند.

نظر شما راجع به شعبه تازه تاسیس لامرد چیست و چه پیشنهادی برای تقویت و پیشرفت این شعبه دارید؟
مسافر امیرحسین:
من این چیزی که از شعبه در نظرم آمد یک دستور جلسهای داریم از کجا تا کجا که ما در زمان مصرفمان بودهایم حالا آمدهایم درمان شدهایم و سفر دومی شدهایم و خدمتگزار شدهایم یا مثلاً زندگی به هم ریختهای داشتیم و الان زندگی مرتبی داریم یک همچین دستور جلسهای داریم و واقعاً من امروز در این شعبه این احساس را داشتم که از کجا به کجا؟ و امروز اگر این شعبه را نگاه میکنیم باید ۵ سال دیگر هم بیاییم و این شعبه را نگاه کنیم. ببینیم از کجا شروع کرد؟ از جایی که حتی سفر اول که هنوز قوام نداشته است سفر دومش، که دبیرش سفر اول بوده است ولی ۵ سال دیگر بیا و ببین که سفر دومیهایی که ۲سال رها شدهاند خدمت نمیرسد و این شعبه عین یک سفر اولی میباشد. سفر اولی آرام آرام رشد میکند و بعد رها میشود و چند سال از رهاییاش میگذرد و همان تغییراتی که در یک شخص می افتد از ورودش به کنگره تا ۵ سال رهایی، برای شعبه هم دقیقاً همین اتفاقها میافتد و قطعاً مسئولین با تجربه و قدیمی و مرزبانان با تجربه ایجنت قدیمی با تجربه و تمرکز بیشتری می خواهد زیرا این نهالی است که دارد شکل میگیرد اگر درست به آن شکل داده نشود از استانداردها دور میشود و بعد درست کردن آن خیلی سخت است. آن چیزهایی که در جلسه اتفاق می افتد. آن استانداردهایی که کنگره دارد. آن هماهنگیاش با بقیه شعب. یعنی اینجا بچهها باید با بقیه شعب دائم در ارتباط باشند و بروند از آنها الگو بگیرند. ایجنت و مرزبانان دائم باید پویا باشند وقتی که اینها باشد شعبه تولید دارد و سفر دومی ایجاد میشود و این سفر دومیها با هم همدلی میکنند و در نهایت آن عشقی که بین بچهها وجود دارد باعث میشود که یک شعبه در اینجا به شعبه قدرتمندی تبدیل شود که چندین شعبه از آن به وجود بیاید. من یک همچین حسی داشتم امروز.!
همسفر اعظم:
من واقعاً امروز خیلی این شعبه را دوست داشتم. حس خیلی خوبی گرفتم، به خاطر اینکه همه سفر اول بودند. مثلاً من یک شعبهای دارم میروم و ۲۷ تا لژیون دارد و بسیار شلوغ است وقتی میرویم همه سفر دومی هستند و همه انرژیها کم خدمت به کسی نمیرسد امروز اینجا تازه وارد یا سفر اول هنوز میکروفون را درست بلد نیست ولی گرفته و دارد مشارکت میکند، خیلی به نظر من لذت بخش بود. همسفرانی که میدیدم و مدل سوالهایی که میپرسیدند که مخصوص سفر اولیها بود و اینها برای من خیلی قشنگ بود، و به نظرم برای پیشرفتش فقط و فقط انجام حرمتها و قوانینها و داشتن راهنمای قوی.! این راهنما است که رهجوها را پرورش میدهد و بهشون یاد میدهد که چه جوری خودت را معرفی کن. در مورد چه چیزهایی فکر کن و در مورد چه چیزهایی فکر نکن و آموزشهای کامل به آنها بدهد. اگر راهنماها قوی باشند که هستند خدا را شکر انشالله شعبه پویا و با پیشرفتی خواهید داشت.!
با تشکر از زمانی که در اختیار ما قرار دادید لطفاً صحبت پایانی یا توصیه یا مطلبی اگر دارید بفرمایید.
مسافر امیرحسین:
من هم در شعبه کوچک بودم و هم در شعبه بزرگ و چیزی که متوجه شدم؛ در هیچ چیزی نباید عجله بکنیم. این کار باید با حوصله و آرام آرام؛ همان وادی نهم که میگوید وقتی نیرویی از کم شروع میشود و درجه آن به بالا و بالاتر میرسد نقطه تحمل پیدا میکند، اگر ما بخواهیم بیاییم و سرعت این رشد را زیاد کنیم و سریع مثلا از سه تا لژیون برویم روی ۱۰ تا لژیون و ۲۰ تا لژیون و بزرگش بکنیم شعبه را، من احساس میکنم که یه مقداری فیک میشود و چیزهایی که به دست میآوریم خیلی پایدار نیست و به سرعت آن را از دست میدهیم ولی اگر آرام آرام، حالا با درایتی که دیده بانان هایی محترم دارند و تفکر آقای مهندس و تجربه و پیشینهای که در کنگره است اگر آرام آرام رشد بکند و از ۱۰ تا ۱۵ تا لژیون هم بیشتر نشود، من فکر میکنم که این بهترین اتفاقهایی است که میتواند برای این شعبه بیفتد و بچهها خودشان باید انجام بدهند چیزهایی که اینجا قرار است به دست بیاید، آقای مهندس همیشه گفتند شعبی که ما شعبه آماده در اختیارشان گذاشتیم یا شرایط را برایشان فراهم کردیم اینها هیچ وقت درکی از آن مکان نداشتند ولی وقتی خودشان زحمت بکشند، به زحمتهایی که خودشان کشیدهاند احترام میگذارند و براشون ارزشمند است، دنبال تجملاتی کردن آن نباشیم. دنبال مقایسه کردن با جاهای دیگر نباشیم که ما مثلاً بزرگتریم یا کوچکتریم یا مثلاً ما بهتر بودهایم و رشد بیشتری کردهایم، یا قویتر عمل کردهایم. اگر این چیزا از دیدگاه ما خارج بشود من فکر میکنم که با اینکه خود بچهها آرام آرام شعبه را بسازند و احیاش بکنند و رشدش دهند این باعث میشود که همیشه هم مواظب آن باشند و شعبه ریشهدار و تنومند و قدرتمند باشد. البته تمام شعب کنگره اینجوری هست به واسطه بزرگانی که ما داریم و اگر به قول استاد امین یک جاهایی شاخه از تنه جدا شود این عیب میشود و ممکن است نواقصی را به وجود بیاورد،!
همسفر اعظم:
من هم نظرم نظر مسافرم است باید روی پای خودشان بایستند که قوی بار بیایند و هیچ عجلهای نداریم و امروز به شما گفتم که اصلاً فشار نیاورید و هیچ عجلهای نداریم. میخواهیم یواش یواش آرام آرام ذره ذره روی پای خودشان بایستند مثل یک بچهای که میخواهد تازه راه بیفتد میخورد زمین. خاکی میشود، خراب میشود، گریه میکند، ولی در نهایت وقتی که زیاد آن را بلند نکردید خودش راه میافتد و خودش قوی میشود و میدود. شعبه هم باید اینجوری رشد کند.
سپاسگزارم از شما پهلوانهای محترم که وقت گرانبهای خود را در اختیار ما قرار دادید.
تهیه و تنظیم مصاحبه: راهنما همسفر فاطمه
عکس: همسفر سوده (مرزبان خبری)
ثبت: مسافر اسماعیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
371